بهارستانیها، التماس تعجب
شاپور پشابادی - خبرنگار
در مملکتی که دستکمی از آلیس در سرزمین عجایب ندارد سخت میتوان چیزی دید یا شنید که باز کند دهان را از تعجب. سالهاست که «غیرممکن» نداریم، جارچیها در رسانهها جار بزنند که «محال» مرد. به فرهنگستان بخشنامه دهید که حذف کنند این کلمه بیمعنیِ «نشدنی» را. اینجا فقط غیرممکن، غیرممکن است.
مثال میخواهید؟ بیایید روز واقعه را مرور کنیم. رئیسجمهور جدید، گزینه پیشنهادی خود برای وزارت راه و شهرسازی را روانه بهارستان میکند تا نمایندگان، فضل و هنرش را محک بزنند. اینجاست که یک اتفاق کاملاً معمولی رخ میدهد؛ به حدی معمولی و پیشپاافتاده که از خود میپرسم اصلاً ارزش مطرح کردن دارد یا نه؟ رستم قاسمی از برنامههای نفتیاش دفاع میکند. و رای میآورد. خوب هم میآورد.
۲۶۷ نماینده به او اعتماد میکنند. شلوغش نکنیم؛ چیزی نشده. کاملاً طبیعی است که این بزرگوار نداند با نفت سر و کار دارد یا آجر و سیمان. فقط ۱۴ نفر نه گفتند. در عظمت مسئولیتی که به او سپرده شده همین بس که طبق آمار باید سالانه یک میلیون واحد مسکونی ساخته شود تا کمبود مسکن حل شود. مرکز پژوهشهای همین مجلس میگوید میانگین زمان انتظار برای خانهدار شدن به حدود ۴۰ سال رسیده است. راه و شهرسازی، وزنه سنگینی است. طرح و برنامه اساسی میخواهد. وزیر جدید از عهدهاش برمیآید؟ ۲۶۷ آدم حسابی میگویند میتواند پس ادامه ندهید قضیه نفت و آجر را.
دلم میخواست بتوانم پاراگراف قبلی را پر از!!!!!! کنم ولی سالهاست که انگشت حیرت را قطع کردهام. به کارم نمیآمد. شما هم همین کار را بکنید؛ زیادی است. کرونا را فراموش کنید. مرگ حیرت، مرگ همه خوبیهاست. وقتی وضعیت بدی را عادی بدانیم؛ فکری برایش نمیکنیم و در بر همان پاشنه خراب میچرخد. یا ممکن است وضع زندگی یا آدم یا مردمان یک جامعه دیگر را شگفتانگیز بدانید. آرزو کنید که مثل او یا آنها شوید. و دستبهکار شوید. سعی کنید و یاد بگیرید چیزیهایی که باید یاد بگیرید را. تحول از تعجب شروع میشود. برای رسیدن از حال بد به حال خوب باید رویا داشت ولی اگر هیچچیز و هیچکس نتواند متعجبتان کند هیچ نخواهید کرد. متعجب نشوید، هیچ چیز را مضحک و بیمعنا نخواهید دانست. دنیا همانی است که باید باشد، تغییرش نده.
به آن ۲۶۷ نفر فکر میکنم. همانها که در ۳/۶/۱۴۰۰ چیز غریبی ندیدند! حتی ادای متعجب شدن را در نیاوردند. شاید باید درباره جای خالی شایستهسالاری، تخصص و تجربه بنویسم و متن را پر از متاسفانه کنم. یا از سیاسیکاری نمایندگان بنالم که فلان و بهمان را فقط و فقط برای آنکه با باورهای حزبی و سیاسیشان جور در میآید تائید میکنند. یا بپرسم «چرا منافع ملی را فدای حب و بعض سیاسی و گروهی کردید؟». اینها را نمینویسم. عمق فاجعه بیشتر است.
دوستان نماینده برایمان قانون میگذارند. بایدونباید تعیین میکنند. پشت رل نشستهاند و میرانند. به مقصد میرسیم؟ یکبار دیگر ویدئوی رای اعتماد وزیر نفت/شهرسازی را نگاه کنید. رئیس مجلس و چند نفر دیگر تذکر میدهند به او که از راه و شهرسازی بگوید نه نفت. چهرهها را دوباره و چندباره تماشا کنید. دریغ از ذرهای تعجب در حالت چشمان و چین و شکن پوست. حداکثر احساسی که در چهرهها میبینید افسوس است: افسون از گافی چنین بزرگ و بزک دادن به دست منتقدان. وگرنه یک اشتباه لفظی بود و بس. آدرس وزارتخانه را به ایشان یادآوری کردیم و حل شد. دوربینی اگر نبود همان یک ذره نگرانی هم پرَ. چیزی نشده است که. رسانهها تیتر زدند: وزیر جدید راه و شهرسازی مشخص شد.
مخوفاند همه آنها که مغزشان گاه و بیگاه سوت نمیکشد، غیرطبیعی و غیرمنطقی بودن چیزی که جلوی چشمشان رخ میدهد زبانشان را بند نیآورد و سری تکان ندهند. نگرانم. صادقانه بگویم؛ میترسم خودم هم در معرکه آن روز، چیز غریبی ندیده باشم. حیرت، جزء علائم حیاتی است. دستکمی از دم و بازدم ندارد. در شگفت نمانی از دست رفتهای؛ گرمای تن را باور نکن.
زبان بازکردیددردولت قبل با اینهمه خیانت و.........لال بودیدوخیانتها روز به روزم علوم می شه اونموقع کجابودید