اجرای صرف سیاستهای ابلاغی مدیر «بلهقربانگو» میخواهد
احمد حاتمییزد، مدیرعامل پیشین بانک صادرات، تصریح میکند: «گاهی بهنظر میرسد دولتها نیازمند رؤسای سربهزیر برای سیاستگذاری پولی هستند و رؤسای بانک مرکزی نیز به دولتهایی مداخلهگر نیاز دارند تا در مقابل هر ضعف و کاستی در عملکرد، تقصیر را به گردن دولت بیندازند و تنها مجری دستورات و سیاستهای ابلاغی باشند.
یک مدیر باسابقه نظام بانکی در تشریح چرایی ضعف بدنه تصمیمگیری بانک مرکزی میگوید: «من فکر میکنم دولت در ناتوانیهای امروز سیاستگذار پولی بیتقصیر نیست. اینکه زمانی حاضر بودند آقای نوربخش را به ریاست بانک مرکزی برسانند، اما پس از او بیشتر به انتخاب افراد بلهقربانگو تمایل پیدا کردند، ناشی از سیاست و نگاه دستگاه اجرایی کشور است. وقتی رئیس کل بانک مرکزی نتواند حتی از استقلال نظر خود دفاع کند و مجبور باشد همواره سیاستهای ابلاغی دولت را بدون هیچ بحثی اجرا کند، دیگر جسارت نه یک عامل اعتلابخش که تبدیل به مانع پیشرفت میشود.»
این رویکرد زیبنده هیچ مدیر و بهطور مشخص رئیس نهاد سیاستگذار پولی یک کشور نیست.» آنچه در ادامه میخوانید مشروح گفتوگوی صمت با این کارشناس حوزه پولی و مالی است.
نظام بانکی کشور همواره در سالهای پس از انقلاب برنامههای بزرگی چون تحقق «بانکداری اسلامی» را بهعنوان هدف خود اعلام کرده است؛ سیاستی که تا امروز بهطور کامل اجرایی نشده و همچنان تحقق آن با موانع فراوانی روبهرو است. چه چیزی مانع از تحقق برنامههای کلان در نظام بانکی ایران است؟
باید ابتدا این را بپذیریم که وظایف بانک مرکزی با ابزارهایی که در اختیار دارد، همخوان نیست. بانک مرکزی در حالی سیاستگذار پولی کشور است که در برخورد با متخلفان نظام پولی دچار محدودیت است و مجبور میشود دائم از تخلفات چشم بپوشد. ضمن اینکه در بسیاری از موارد رؤسای بانک مرکزی در کشور ما گوشبهفرمان عمل کرده و بیش از آنکه از استقلال نهادی خویش دفاع کنند، دستورات مقامات بالاتر را اجرا کردهاند؛ بنابراین طبیعی است که برای تحقق برنامههای کلان بسیاری از عوامل خارج از اختیارات رؤسای بانک مرکزی و در کل خارج از اختیارات ساختار بانکی باید دست بهدست هم دهند.
با این تعبیر، میان رؤسای بانک مرکزی در سالهای پس از انقلاب چه تفاوتهایی وجود دارد؟
حقیقتا جز مرحوم نوربخش، دیگر رؤسای بانک مرکزی کشور و حتی معاونان آنها در سطح این جایگاه نبودند. مرحوم نوربخش هم سواد این جایگاه را داشت و هم بهدلیل اینکه مقامات کشور به او اعتماد داشتند، در جلسات سعی میکرد نظرات خود را به کرسی بنشاند. در واقع نوربخش این فرصت را داشت که بیش از دیگر رؤسای بانک مرکزی در سیاستگذاریهای کلان مداخله کند و اعتماد مسئولان به او نیز عاملی بود که با اراده بیشتری سعی در قانع کردن مسئولان داشته باشد. جدا از او، سایر رؤسا و مسئولان بانک مرکزی تفاوت چندانی با یکدیگر نداشتند.
یعنی میگویید میان عملکرد آنها اصلا تفاوتی وجود ندارد؟
تفاوتهایی وجود دارد که نمیتوانیم و نباید آنها را انکار کنیم، اما من فکر میکنم این تفاوتها بیش از اینکه ناشی از نگاه تیزبینتر یک مدیر باشد، ناشی از شرایط متفاوت اقتصاد کشور بوده است. اینکه وضعیت شاخصهای پولی کشور در زمان آقای بهمنی، سیف، همتی و فرزین با یکدیگر متفاوت است، حرف اشتباهی نیست، اما باید توجه کنیم که این تفاوتها ناشی از وضعیتی متفاوت بود که در دوره تصدی هر کدام از این رؤسای بانک مرکزی حاکم بود. بهعنوان مثال آقای سیف در راستای کنترل بازار ارز، کاری که مرسوم بود را انجام داد، اما فراموش کرده بود که مجوز سران قوا را بگیرد. آقای همتی هم برای کنترل بازار ارز گاه مجبور میشد تصمیماتی بگیرد، اما او پیش از هر اقدامی سراغ سران سه قوه میرفت و موضوع را توضیح میداد و با اخذ مجوز از آنها به اقدامات مدنظر خود دست میزد؛ کاری که من فکر میکنم اگر آقای سیف هم انجام میداد دچار مشکلاتی که تجربه کرده بود، نمیشد. من معتقدم میان مدیریت رؤسای بانک مرکزی در این سالها تفاوت کیفی وجود نداشت و آقایان تقریبا همگی با شدت و ضعف یکسری اقدامات مشابه را در دستور کار میگذاشتند. هرچند همانطور که در سوال پیش هم توضیح دادم، همتی آنقدر نظام کشور را میشناسد که برای اقدامات خارج از چارچوب خویش مجوز سران قوا را تهیه میکند و آقای سیف این کار را انجام نمیدهد و به همین دلیل خودش دچار مشکل میشود. بهنظر میرسد هیچ کدام از رؤسای بانک مرکزی کشور از چنان توانایی برخوردار نیستند که در جایگاه سیاستگذار پولی، بتوانند زندگی مردم را دستخوش تغییرات مثبت کنند. این روزها در کشور بحثهایی میشود که در نهایت تفاوت میان مدیران را با ارقام شاخصهای کلان توضیح میدهند؛ حال آنکه تفاوت اصلی میان یک مدیر با مدیر دیگر را باید مردم حس کنند و آن را بگویند، به همین دلیل مشاهده میکنیم وقتی سیف جایش را به همتی داد یا همتی کنار رفت و صالحآبادی به جای او نشست، وضعیت در شکل کلی دچار تغییرات مهمی نشد.
مشکل رؤسای کل بانک مرکزی را چه میدانید؟
مشکلات گوناگونی را میتوان دستهبندی و عنوان کرد. از میان همه این مشکلات مهمترینشان این است که دولت به استقلال بانک مرکزی توجهی نمیکند و همین بیتوجهی به استقلال این نهاد موجب شده مدیرانش احساس امنیت نکنند. در واقع مدیران نهادی چون بانک مرکزی هر لحظه ممکن است بهدلیل اختلافنظر با رئیسجمهوری، وزیر اقتصاد یا حتی رئیس سازمان برنامه، مجبور به کنارهگیری شوند. اینکه شما چنین صندلی لرزانی را برای نشستن داری، خود به خود افراد را محافظهکارتر میکند. من فکر میکنم برخی از مدیران بانک مرکزی نه توانایی علمی بالایی داشتند و نه از جسارت کافی بهرهمند بودند. مهمترین تفاوتی که نوربخش با بقیه همتایان خود داشت، این بود که او از جایگاه بالاتری نزد نظام تصمیمگیری کشور برخوردار بود که موجب میشد بتواند جسورانهتر عمل و در جلسه با مسئولان ارشد کشور بدون لکنت زبان صحبت کند.
به ضعفهای رؤسای بانک مرکزی اشاره کردید. باتوجه به اشاره ضمنی که به عملکرد دولت نسبت به بانک مرکزی داشتید، در ناتوانیهای امروز سیاستگذار پولی، چقدر میتوان انگشت اتهام را به سمت دولت گرفت؟
من فکر میکنم دولت در پدید آمدن این وضعیت بیتقصیر نیست. اینکه زمانی حاضر بودند آقای نوربخش را به ریاست بانک مرکزی برسانند، اما پس از او بیشتر به انتخاب افراد بلهقربانگو تمایل پیدا کردند، ناشی از سیاست و نگاه دستگاه اجرایی کشور است. وقتی رئیس کل بانک مرکزی نتواند حتی از استقلال نظر خود دفاع کند و مجبور باشد همواره سیاستهای ابلاغی دولت را بدون هیچ بحثی اجرا کند، دیگر جسارت نه یک عامل اعتلابخش که تبدیل به مانع پیشرفت میشود. گاهی بهنظر میرسد دولتها نیازمند رؤسای سربهزیر برای سیاستگذاری پولی هستند و رؤسای بانک مرکزی نیز به دولتهایی مداخلهگر نیاز دارند تا در مقابل هر ضعف و کاستی در عملکرد، تقصیر را به گردن دولت بیندازند و تنها مجری دستورات و سیاستهای ابلاغی باشند. این رویکرد زیبنده هیچ مدیر و بهطور مشخص رئیس نهاد سیاستگذار پولی یک کشور نیست.
معضل تغییر رؤسای بانک مرکزی بهدلیل اختلاف فقط در ایران دیده میشود؟
نه این روند یک اتفاق مرسوم در جهان است و تغییراتی از این دست حتی در بخشهای دیگر نیز مشهود است. هنگامی که یک دولت نتواند سیاستهای جامع موردنظر را در کابینه اجرا کند، ناچار است بهنحوی در ترکیب کابینه تغییر ایجاد کند تا تضادها رفع شوند و کار پیش برود.
از قضا در چند سال گذشته که اقتصاد ایران بهدلیل تحریمها دچار مشکل شده، همسایه غربی ما، ترکیه نیز روزهای خوبی را سپری نکرده و همزمان با ایران از ارزش پول ملی آن هم کاسته شده است. زمانی که از ارزش لیر کاسته میشد، اردوغان با رئیس بانک مرکزی وقت ترکیه دچار مشکل شد.
هرچند آنها نمیتوانستند مانند ایران سیاستهای دولت را به نهاد سیاستگذار پولی دیکته کنند، اما در هر حال رئیس کل بانک مرکزی در ترکیه تغییر کرد. این موضوع چند بار تکرار شد تا در نهایت اردوغان توانست فردی را که تفاهم بیشتری با او دارد، برای تصدی بانک مرکزی ترکیه انتخاب کند.
پس از حمله روسیه به اوکراین، بارها از رئیس بانک مرکزی روسیه بهعنوان مدیری موفق که توانست باوجود تحریمهای سنگین غرب، از ارزش پول ملی کشورش محافظت کند، یاد شد. برگ برنده روسها در جدال با غرب چیست؟
پرداختن به موضوع روسیه نیازمند اشراف اطلاعاتی چندجانبه است که من از محروم هستم. موضوع روسیه، مسئلهای است که تحلیلگران حوزه بینالملل بهخوبی میتوانند درباره آن صحبت کنند.
در کل دقیق نمیدانم در مسکو چه کردند، اما به این نکته واقف هستم که غرب چنان وابسته به واردات انرژی از این ابرقدرت شرق بود که درنهایت باوجود حمله به اوکراین و اتخاذ تصمیم یکپارچه غرب برای تنبیه کرملین، باز هم نتوانستند حلقه محاصره را کامل کنند.
یعنی شما معتقدید تحریمها علیه روسیه بهصورت کامل به اجرا در نیامد؟
نهتنها من که بیشتر تحلیلگران حوزه انرژی یا تحلیلگران اروپا بر این باورند که روسها چنان وزنه سنگین در بازار انرژی جهان هستند که غرب بهسرعت نمیتوانست آنها را از بازار حذف و جایگزینی برای منبع صادرات روزانه ۱۱ میلیون بشکهای پیدا کند. جدا از نفت، گاز روسیه بیشتر کشورهای غربی را وابسته به مسکو کرده و دولتهای اروپایی حتی اگر با پوتین در عناد کامل باشند هم، چون نیاز به انرژی مسکو دارند، نمیتوانند فشار همهجانبه را به این کشور وارد کنند. گرچه خرید نفت و گاز از روسیه پس از حمله به اوکراین تنها به اروپای غربی یا چین محدود نشد و در اخبار مشاهده کردیم که حتی هندوستان و ترکیه هم از این کشور خرید کردند. اینجا باید بر زرنگی آقای پوتین صحه بگذاریم. او که متوجه شد فشار تحریمها به اندازهای است که میتواند اقتصاد روسیه را دچار مشکل کند و از نیاز غرب به انرژیاش نیز مطلع بود، اعلام کرد به ازای فروش نفت و گاز، روبل دریافت میکند، این در حالی است که روبل در معاملات بینالمللی مورداستفاده قرار نمیگیرد؛ بنابراین هر کشوری که میخواهد با روسها معامله کند باید دلار خود را به بانک مرکزی روسیه بدهد و معادل آن روبل دریافت کند. به این ترتیب روسیه توانست با تامین و انباشت منابع ارزی، جلوی نوسانات ارزی و تورمی کشور را بگیرد.
ایران نمیتوانست مانند روسیه برخورد کند؟
برای ایران چنین ژستی نهتنها عملیاتی نیست، بلکه حتی بیمعنی است، زیرا ایران بازار انرژی را آنگونه به تصرف خود در نیاورده بود که وابستگی به آن زیاد باشد. ایران روزانه ۲ میلیون بشکه نفت صادر میکرد که نسبت به صادرات عربستان سعودی یا روسیه بسیار ناچیز است. همچنین ایران در جایگاهی نبود که به مشتریان نفت خود بگوید که نفت را به ازای دریافت ریال میفروشم. همین طور هم کمتر مشتری برای نفت ایران پیدا میشد؛ چه برسد به اینکه ایران قصد میکرد مشتریان خود را کمی بیشتر سر بدواند. تاکید میکنم قیاس میان ایران و روسیه بیمعنی است و این دو کشور جایگاهی مساوی در بازار انرژی بینالملل ندارند. برگ برنده پوتین فروش انرژی روسیه به ازای روبل بود که به تحکیم ذخایر ارزی آنها کمک کرد، اما در ایران چنین سیاستهایی به هیچ عنوان مطرح نیستند و امکان مطرح شدن هم ندارند.
در روزهای گذشته ابراز بیاعتمادی نسبت به آمارهای رسمی درباره شاخصهای اقتصادی بیشتر از گذشته شده و برخی کارشناسان ضمن اشاره به رها شدن مذاکرات با غرب و نیامدن ارزهای بلوکهشده از عراق و کره جنوبی، نسبت به انتشار اخبار غیردقیق هشدار میدهند. نظر شما در این باره چیست؟
انتشار آمارهایی که در صحت آنها تردید وجود دارد به سود کشور و مردم نیست. همچنین انتشار اخباری که قطعی نشدند هم میتواند جامعه را بیاعتماد کند. من فکر میکنم توافق موقت میان ایران و ایالات متحده تقریبا به مرحله نهایی رسیده بود، اما در آخرین مراحل گویا اتفاقاتی افتاد که مذاکرات را نیمهتمام گذاشت. بههرحال مذاکرات ادامه دارد و ایران همواره برای دستیابی به توافق اعلام آمادگی کرده است. همینکه پولهای بلوکهشده ایران در عراق و کره جنوبی آزاد شود و حاضر شوند بخشی از زندانیان دوتابعیتی در ایران را آزاد کنند و در مقابل غرب هم برخی از زندانیان ایران را آزاد کند، به کاهش تنشها و نااطمینانیهای اقتصادی منجر خواهد شد. حتی قرار بود شرایط برای سوئیفت ایران و کنترل غنیسازی برای غرب فراهم شود. گویا چند مسئله جزئی بهوجود آمد که در نهایت موجب شد مذاکرات برقراری این خط اعتباری نیز بینتیجه رها شود. در هر حال اینکه یک توافق بزرگ و جامع محقق شود، قطعا بیشتر به نفع اقتصاد خواهد بود، اما کاهش سطح تنشها و میزان محاصره اقتصادی ایران هم اثرات ملموسی خواهد داشت. اقتصاد ایران امروز در شرایطی قرار دارد که از هر منفذ یا مفری باید بهره گیرد تا بتواند باز هم طاقت بیاورد.
ارسال نظر