گفت و گوی گسترش نیوز با بازیگر و کارگردان تئاتر؛
هزینه چاپ کتاب گران شد | مشکلات اقتصادی مانع می شود | برای هنر اشک ریخته ام
شاهسون گفت: سال ۱۳۸۹ وام گرفتم تا توانایی چاپ چند نسخه از کتابم را به جهت محافظت از محتوای کتابی که فایل آن پخش شده بود، را داشته باشم. بدهکار شدم تا موفق شدم سال ۱۴۰۱ کتاب به ماه ناخنک ردم را چاپ کنم. امسال هم با تمام تلاشی که از سال گذشته آغاز کردم تا کتاب جدیدم به نمایشگاه بین المللی برسد، متاسفانه این امر محقق نشد و چاپخانه وقت چاپ نداشت. در صورتی که طبق هماهنگی قرار بود ۲۶ اسفند ۱۴۰۲ این کتاب به من تحویل داده شود. شلوغی چاپخانه مطرح شد و وعده دادند فروردین ماه قبل از شروع نمایشگاه کتاب به دست من خواهد رسید که نرسید و دو روز مانده به اتمام جشنواره بینالمللی کتاب، این اتفاق افتاد… به دلیل اضطرابی که تحمل کردم شبانه پای اورژانس به دلیل مشکل قلبی به خانه ما باز شد. معرفی کتابم را از دست دادم. حضور این کتاب می توانست بستر بسیار خوبی برای معرفی کتاب باغهای کسالت باشد. این مطلب که در طی سی و اَندی سال فعالیت در بخشهای متفاوت هنری که به آن عشق میورزم، و با این همه آسیبی که ناخواسته به آن مبتلا شدم و هستم و همچنان نفس میکشم و امید به آینده دارم، بیشتر شبیه معجزه است.
فریبا شاهسون بازیگر، کارگردان تئاتر، نویسنده و شاعر اهل تهران و متولد ۱۳۵۰ است. او مدرک کارشناسی کارگردانی سینما با گرایش تدوین از مرکز آموزش فیلم سازی (باغ فردوس) و گواهینامه تخصصی بازیگری و کارگردانی از کانون تئاتر بانوان را دارد. شاهسون فعالیت های هنری بسیاری را در کارنامه خود دارد و نویسنده توانمندی است. وی اعلام کرده است که تاکنون به دلیل مشکلات اقتصادی، نتوانسته است نوشته هایی را که بیشتر مورد توجه خود بوده است، چاپ کند. شاهسون مشکلات بسیاری برای چاپ کتاب هایش داشته که بیشتر آن ها اقتصادی است. در ادامه گفت و گوی خبرنگار گسترش نیوز با فریبا شاهسون می خوانید.
فعالیت هنری خود را از چه زمانی آغاز کردید؟
سال اول دبیرستان توسط آموزش وپرورش در بخش استعدادیابی مورد توجه قرار گرفتم و از همان زمان با آموزش و پروش منطقه ۱۹ همکاری خود را آغاز کردم و حدود ۴ سال به صورت رایگان، در مناطق محروم عروسک گردانی کردم. چندین تقدیرنامه از آن روزها دارم. عروسک گردانی که ما انجام میدادیم، شامل یک تیم دو نفره بود… مجری که رو به تماشاگران برنامه را آغاز میکرد و من که به تنهایی با چندعروسک پشت پاراوان بر اساس دیالوگهای مجری، بدون هیچ متنی به شکل بداهه برنامه را پیش میبردم. همین روش، سبب شد قدرت تخیل من رشد کند و این موضوع کمک بزرگی برای رشد من بود. در آخرین اجرای عروسکی با چهار عروسک و چهار صدای متفاوت به تنهایی در پشت پاراوان عروسکگردانی کردم که با این اجرا، آخرین تقدیرنامه را گرفتم. بعد از دیپلم، وارد کانون تئاتر بانوان شدم و در رشته بازیگری و کارگردانی تئاتر ثبت نام کردم. به دلیل آشنایی با کار تئاتر در گذشته، توانستم اولین کار حرفه ای عروسکی را در کنار خانم سیمین امیریان و امیر دژاکام در تالار محراب انجام دهم. بعد از آن در نمایش «خاله غازه» نقش اول را بازی کردم و خاطرات بسیار خوبی از آن کار دارم. اولین کاری بود که عروسک در دست من نبود و لباس خاله غازه را بر تن کرده بودم. این کار نقد های بسیار خوبی داشت و بعد از آن به صورت ممتد در این عرصه، به فعالیت خود در بخشهای متفاوت ادامه دادم. یکی از بهترین کارهای من همکاری با خانم فخری خوروش بود که آن روزها آرزو میکردم که روزی در هنر بازیگری به تسلط فن بیان خانم خوروش برسم. تسلط خانم فخری خوروش در صحنهی تئاتر، مرا شگفتزده میکرد.
اولین جایزه بازیگری را در نمایش «مضحکه هلو لولو» به کارگردانی سید وحید ترحمیمقدم در سال ۱۳۶۹ در مراسم جشن آئینی سنتی دریافت کردم و دومین جایزه بازیگری را به فاصله کوتاهی در جشنواره فجر در نمایش «داستان آدم» به کارگردانی آفای حسین فرخی که بسیار نمایش خاصی بود، گرفتم البته تمام بازیگران این نمایش در آن سال موفق به گرفتن تقدیرنامه بازیگری از این نمایش شدند. به تدریج پای بنده به تلویزیون باز شد. اولین کار تصویری را به نام «پرستار» با زندهیاد آقای کاسهساز انجام دادم. بعد از مدتی کوتاه در سریال «امام علی» بازی کردم که نقش مقابل زندهیاد حسین پناهی بودم و بلافاصله وارد سریال سیمرغ شدم. در سریال سیمرغ، نقش همسر شهید کشوری را بازی کردم. چندبن سال پیش هم در سریال «خاله دنا و شپلک» کار آقای مازیار لرستانی حضور داشتم و آخرین کاری که در تلویزیون به عنوان بازیگر، حضور داشتم، سریال گشت ویژه به کارگردانی جناب مهدی رحمانی بود که در یک قسمت آن بازی کردم.
اولین کار سینمایی که در آن بازی کردم سال ۱۳۶۹ً بود به نام «خسته نباشید» به کارگردانی محمدرضا عالیپیام که هیچوقت مجوز اکران در سینما را نگرفت. بعدها هم در فیلم سینمایی «شیرین، قناری بود» به کارگردانی آقای توحیدپرست بازی کردم که متاسفانه این فیلم سینمایی هم رنگ اکران در سینما را به روی خودش ندید. در چند تله فیلم هم بازی کردم و باید اعتراف کنم در تلویزیون و سینما از اقبال خوبی برخوردار نبودم و نقشی که بتوانم در آن تواناییهای خود را نشان بدهم، به من پیشنهاد نشد، ولیکن در تئاتر فعالیت های بسیار خوبی انجام دادم.
در ارتباط با فعالیت هایی که در زمینه تئاتر انجام دادید کمی بیشتر توضیح بدید
بیشترین همکاری من در تئاتر با آقای حسین فرخی بود. زمانی که ایشان از من برای نمایش«داستان آدم» دعوت کردند در حال تاسیس یک گروه هنری به نام «اندیشه» بودند. به مرور زمان این گروه هنری شکل گرفت و من هم ، عضوی از این گروه هنری بودم.
یکی از افتخاراتم این است که ۳ کار مونولوگ در زمینه تئاتر انجام دادم. اولین کار مونولوگی که انجام دادم نمایش آذر بود که سال ۱۳۸۸ به کارگردانی آقای حسین فرخی در خانه نمایش اداره تئاتر به اجرای عمومی رسید. این نمایش مونولوگ در ارتباط با پرستاری بود که بر اثر انفجار نارنجک، تمام زیبایی خود را از دست داده، وتوانایی روبروشدن با این حقیقت، مخصوصا همسرش را ندارد. شروع این نمایش چالشی برای من به عنوان بازیگر ایجاد و دنیای جدیدی از بازیگری را برای من رقم زد که چگونه به عنوان یک بازیگر، میتوانم تماشاگر را تا آخرین لحظهی نمایش، با خود همراه سازم؟
بدون تردید همراهی ، حضور و صبر کارگردان این نمایش موجب گشت تا به عنوان بازیگر، کار قابل دفاعی ارائه دهم. در این نمایش، موفق شدم کاراکتر آذر را تقطیع و به سه کاراکتر درونی، بیرونی ونمایشی تبدیل کنم.
به فاصله کوتاهی نمایشنامه «آژاکس» را شروع کردم. نمایشی به کارگردانی محمدرضا سمیعفر با نگاه و دراماتورژی خاص که بخشی از بازی من مونولوگ بود که بسیار این نگاه ودراماتورژی کارگردان را دوست داشتم.کار سوم، نمایشنامه «توهم» بود که در تئاتر شهر اجرا شد.
نمایش توهم سال ۱۳۸۹ در جشنواره فجر (بخش مهمان) پذیزفته شد و یک اجرا در زمان جشنواره داشتیم و بالاخره پس از سالها پیگیری، در سال ۱۳۹۵ پعد از شش سال در تئاتر شهر رنگ اجرای عمومی را دید و از آن سال تا اکنون بیکارم.
سال ۱۳۹۵ آخرین اجرای کار تئاتر من بود و تا سال گذشته هیچ فعالیت هنری انجام ندادم. سال گذشته نمایش «به ماه ناخنک زدم» که از نوشته های خودم بود و به شکل کتاب چاپ شده بود، نمایشنامه خوانی شد. مشکل بزرگی که بنده دارم اسپانسر است. تئاتر شهر به من سالن داد اما مشکل بزرگم اقتصادی است. مشکلات اقتصادی سبب شد تا این کار همچنان بماند و من نتوانم آن را اجرایی کنم و به دنبال اسپانسر هستم.
لطفا درباره نوشته هایی که دارید توضیح بدهید
از دوره راهنمایی به دلیل تشویق پدرم، عادت به نوشتن خاطرات و کارهای روزانه داشتم. به مرور این عادت بخشی از زندگی عادی من شد. کلاسهای انشا، در طول مدرسه، یکی از بهترین کلاسهایی بود که در طول هفته، برای برگزاری آن لحظه شماری میکردم.
زمانی که در تئاتر مشغول بازیگری بودم، در جلسات نقدی که در تئاتر شهر برگزار میشد با آقای علی سرهنگی آشنا شدم و به پیشنهاد ایشان در ماهنامه فرجاد که تازه تاسیس شده بود شروع به همکاری کردم. کار من گرفتن اخبار هنری تئاتر از مرکز هنرهای نمایشی بود و آقای سرهنگی با متدی که خود ایشان به آن آگاهی داشت مرا ترغیب به نوشتن اخبار هنری کرد. در همین مدت کوتاهی که با ایشان همکاری داشتم ارتباطم با قلم آغاز شد. با قبول شدن در دانشگاه آموزش فیلمسازی که زیر نظر وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی بود ناخواسته به دلیل ذیق وقت از ماهنامه فرجاد جدا شدم.
اولین فیلم نامه ای که نوشتم، به اسم «ترلان» بود که بعد ها آن را به «بختک» تغییر نام دادم. این فیلمنامه هنوز وجود دارد و آرزو دارم که یک روز این فیلمنامه را کارگردانی کنم. ما در دانشگاه همه چیز را تجربی یاد گرفتیم و هیچ چیز به شکل تئوری به ما آموزش داده نمیشد. هنرمندی که قلم برای نگارش در دنیای نویسندگی به دستم داد، زندهیاد آقای نادر ابراهیمی بود. ایشان تخیل مرا، بعد از خواندن یک متن شاعرانه، کشف کرد که در کتاب باغهای کسالت از زحمات ایشان تشکر کردم. هر آنچه از نگارش و مهارت در این فن و هنر دارم از زندهیاد نادر ابراهیمی، آموختهام. آشنایی با آقای حسین پناهی، سبب شد تا در زمینه مطالعه پیشرفت کنم و کتاب های بسیاری را به من معرفی کردند و در حقیقت آشنایی با ایشان موجب گشت تا نگاهی جدید به پیرامون خود داشته باشم.
هنرمندی که موجب شد به سمت فلسفه حرکت کنم، مرحوم حسین پناهی بود. از دسته افرادی بودم که همواره پرسش میکردم و هیچگاه مطلبی را چشمبسته قبول نمیکردم. پرسشهای فراوانی کهگاه باعثمیشد ساعتهایی طولانی در سکوت محض بمانم و فقط فکر کنم. در فلسفه موفق شدم به جواب بسیاری از پرسشهایم برسم و از سویی دیگر، هزاران پرسش دیگر برایم ایجاد کرد و هر بار حرکت به سوی یافتن جواب سوالاتم، باعث مطالعات جدیدتر میگشت و همین مطالعات مرا به سمت دنیاهای جدیدتر سوق می داد. مطالعه فردی در فلسفه در طول سالها مرا به جایی رساند که احساس کردم در فلسفه غرق شده و در سیاه چالهای افتاده ام.
یک کتاب عارفانه به من معرفی شد و با خواندن آن کتاب، به آرامش رسیدم. با این کتاب عارفانه ارتباط بسیار خوبی برقرار کردم. یکی از دلایل حرکت به سمت فلسفه، داشتن سوالات بسیاری بود که در جهان هستی با آن مواجه میگشتم.
در سال ۱۳۸۴ اولین مجموعه شعرم را چاپ کردم و در سال ۱۳۸۸ مجموعه شعر « باغ های کسالت» را نوشتم و هنوز نمیدانم در آن سال چه موضوعی مانع چاپ کتابم شد. سال گذشته نیز کتاب « به ماه ناخنک زدم» را چاپ کردم و منتظر چاپ سوم آن هستم و به دلیل مشکلات مادی صبر کرده ام.
فیلمنامه دیگری هم نوشته ام به نام «عزیز قیزقید» که گنجایش ۳۶ قسمت به شکل سریال را دارد. در ارتباط با تاریخ ایل شاهسون است و منتظر هستم تا یک روز ساخته شود و اگر از ساخته شدن این فیلمنامه تاریخی نا امید شوم قطعا آن را چاپ خواهم کرد. این فیلمنامه بخشی از تاریخ ایران است که اگر به آن پرداخت نشود، بدون تردید بخشی از تاریخ ایران به مرور زمان حذف خواهد شد. اولین فردی که در جریان این متن قرار گرفت زندهیاد آقای کاسهساز بودند. از گذشته افتخار همکاری با ایشان را داشتم. در یک تئاتر و یک تله فیلم برای ایشان بازی کرده بودم. شبی که به دیدن یکنمایش رفته بودم ایشان را پس از سالها دیدم و در مورد سیناپسی که آماده بود ، گفتگو کردم.
آقای کاسهساز بعد از مدتی تماس گرفتند و خواستند که سیناپس را به دفتر ایشان تحویل بدهم.
بعد از خواندن سیناپس چندین بار جلساتی در دفتر ایشان، برگزار و متن چندین بار خوانده شد و در نهایت تصمیم گرفتند متن را در سمت تهیهکنندگی خودشان به تلویزیون (سیما فیلم) بفرستند. ایشان تهیهکنندهی معتبری بود و من خوشحال از این اتفاق فرخنده، در انتظار خبری از ایشان ماندم.
چندین ماه گذشت و خبری نشد. در طی تماسی تلفنی با زندهیاد آقای حسین پناهی در مورد سیناپس ارسالی به تلویزیون گفتم و این که چند ماه است در انتظار خبر هستم و حتی پیگیری کردم اما جواب واضحی به من نمیدهند. قرار شد آفای پناهی که در آن زمان در تلویزیون تردد داشتند، پیگیری کنند. بعد از مدتی آقای پناهی به من اطلاع دادند که سیناپس در جلساتی که در تلویزیون برگزار میشود خوانده شده است و افرادی که سیناپس را مطالعه نمودند، متن را «الف» اعلام کردند اما به دلیل همزمانی با متن کیف انگلیسی، متن شما در اولویت ساخت قرار نگرفته است. خواستم برای گرفتن متن مراجعه حضوری به تلویزیون داشته باشم ولیکن اطلاع دادند که متن خمیر شده است و نیازی به مراجعه شما نیست. حدود ۱۰ کتاب آماده دارم و باید ویرایشهایش انجام شود.
دوکتاب «به ماه ناخنک ردم» و «باغهای کسالت» تمام هزینههایش توسط خودم تامین شد. اگر بیکار نبودم این قدر در فشار مالی قرار نمیگرفتم… سالهاست بیکارم و تامین هزینههای چاپ این دو کتاب، در این شرایط اقتصادی، باعث شد تا بارها شکسته شوم و با همان شکستگی به مسیرم ادامه دهم. سال ۸۹ بود که بنده در این مسیر آسیب بزرگی دیدم. تصور میکردم سال ۱۴۰۱ شرایط بهتر است و دوباره با امید شروع کردم. من در کار هنر پشتوانه ندارم و نداشتم. بارها اشک ریختم و دوباره با تمام ضربه هایی که خورده بودم، بلند شدم و مسیر خود را ادامه دادم. من وام گرفتم تا توانستم چند نسخه کتاب چاپ کنم. امسال هم قرار بود کتابم به نمایشگاه بین المللی برسد که نرسید و چاپخانه وقت چاپ نداشت. من معرفی کتابم را از دست دادم و این اقدام می توانست تبلیغات بسیار خوبی برای کتابم باشد. کتاب دیگری که منتظرش هستم، اپرای خاموش بالرین در قاب پنجره خیس» است. این متن حدود ۸۰ صفحه شده است. منتظر هستم تا هزینه های چاپ را داشته باشم و بتوانم این کتاب را چاپ کنم. مخارج چاپ کتاب خیلی زیاد شده است و من این هزینه ها را ندارم.
ارسال نظر