روایتی از رسوم کردها در شب چله
شب یلدا، همان به اصطلاح کردها "شهو زستان" یا "شهو چله" از بهترین و نابترین و سنتیترین روزهایی است که برای کُردها پر از نوستالژی و آداب و رسوم سنتی و حس و حال ناب روزگاران قدیمی است.
اولین وسیله شبچله در بین کُردها برپا کردن کُرسی، بهترین وسیله گرمابخش آغاز اولین روز سرد سال است، هرچند اکنون دیگر مثل قدیمها خبر از برف و کولاک یلدایی نیست و یادم میآید زمانی که کودکی بیش نبودم وقتی برای شب چله به خانه مادربزرگ در روستا میرفتیم، اولین برف زمستانی خبر از شروع شب یلدا داشت و آمدن فصل سرد زمستان.
از کُرسی گفتیم، جمع شدنهای خانوادگی دور کُرسی و شیطنت و قایم موشک بازی کردن بچهها در زیر کُرسی حس و حال دیگری داشت، مادر بزرگ از تنور داغ روی سکوی حیاط، زغال بیرون میکشید و در سطل میریخت برای تهیه یک چای زغالی دبش یلدایی.
شب چلهای بود و نوهها و چسبیدن و گرفتن دامن لباس مادربزرگ برای رونمایی از میوههای خشک و نقلهای بیدمشکی و آجیلهای شب چله و دعوت کردن مادربزرگ به صرف صبرپیشه کردن تا تاریک شدن هوا و چیدن سفره ساده اما دلنشین یلدایی نوستالژی ما کودکان دهه هفتادی است.
ما بودیم و مادربزرگی که حالاپیر شده و یک دنیا خاطره زیبایی که در ذهنمان به یادگار گذاشته است از شبهای یلدا.
اکنون گرچه باب است که برای شب یلدا دلمه بار میگذارند و به نوعی دلمه برند شب یلدا محسوب میشود؛ اما آن زمان آبگوشت و دیزی تنوری بود که از صبح مادربزرگ در تنور بار گذاشته بود تا خوب جا بیفتد و طعم و رنگ و بویش چنان دلانگیز بود که پس از گذشت آن همه سال هنوزم که هنوز است مزهاش زیر دندانهایمان به یادگار مانده است.
هوا کم کمک تاریک میشد و همه در تکاپوی آغاز شبی زیبا بودند، انسانها ساده بودند و یکرنگ دختر و عروسها هرکدام گوشهای از کار را میگرفتند، پدربزرگ با دامادها و پسرهایش زیرکُرسی مینشست و از هوای برفی و گذشتههای دور خود برایشان میگفت.
چله بود و روزهایی که خبری از گرانی بازار و آشفتگی اوضاع و بیماری کرونا نبود، این را هم بگویم که شب یلدا آغازش از همان ابتدای شب بود، آنقدر رسم و رسومات در آن شب انجام میشد که طولانی بودن یلدا هم کفاف همهاش را نمیداد.
شام در نهایت صفا و صمیمیت و به دور از دغدغه و استرس و در میان شادی و دلخوشی اعضای خانواده و ذوق بچهها صرف میشد و ظرفها در حیاط پر از برف و در هوای سرد زمستان شسته میشد.
بعد از اتمام کارهای شام حالا همگی از کار فارغ شده بودند، دم دست مادربزرگ میپلکیدیم تا از تنقلاتش رونمایی کند؛ در صندوقچه قدیمی را که باز میکرد بازارچهای بود برای خودش، گردو، بادام، کشمش، نقل بیدمشکی، آلو خشک، قیسی، انجیرخشک، توت، گندم بوداده، سنجد، سیب و انواع میوههای خشکی که حاصل یکسال دسترنجش بود را بیرون میآورد و یکی یکی در کاسهها کاشی آبی رنگ میریخت و به دستمان میداد.
دو تا از دختران جوان خانواده که به اصلاح خانومی شده بودند برای خودشان ظرفها را از دست بچهها میگرفتند و با ظرافت تمام میچیدند تا سلیقه خودشان را به رخ بقیه بکشند، مادربزرگ سطل زغالی را میآورد و چایی بار میگذاشت تا دم بکشد.
حالا همه از سوز سرمای زمستان به گرمای کُرسی پناه میبردند؛ جمع میشدیم و در کنار خوردن خشکبارهای مادبزرگ از داستانهای پدربزرگ از زمان طاعون و جنگ و از خاطرات کودکی خود در شب یلدا میگفت و بچهها چنان آرام میگرفتند که گویی سفری داشتیم به زمانهای گذشته!
بعد از نقل حکایات، نوبت بازی محلی بود، کُردها میدانند مشهورترین و جذابترین بازی محلی شب چله جوراب بازی یا به زبان کُردی "گوروا بازی" است، بازی شروع میشد و هیجان و ولولهای در جمع حاکم میشد.
بعد از جوراب بازی نوبت به بازی دوز با "چوز" در کُردی که شکل سنتی این بازی امروزی بود و با نخود و لوبیا انجام میشد؛ میرسید. همزمان که دو نفر مشغول بازی دوز بودند، دو نفر از اعضای خانواده روی کُرسی مشغول مچ انداختن بودند؛ بعد از همه اینها دوباره آرام دور کُرسی مینشستیم، مادر بزرگ یا پدربزرگ چیستان یا به اصطلاح کُردی "مهتهل" مطرح میکرد و هرکسی در تکاپوی یافتن جواب بود.
کشتی گرفتن و یا "زوران بازی" از دیگر آداب و رسوم شب چله بود، آنقدر غرق در بازی و حرف و حکایت میشدیم که وقتی آخرشب میرسید و بیرون را نگاه میکردیم برف همهجا را گرفته بود و مردها تا صبح مشغول پارو کردن پشتبامها بودند و زنهای خانه مشغول حرف زدن و بچهها هم از ذوق دیدن آن همه برف خواب به چشم نداشتند.
راستی یادتان باشد یلدای امسال مجازی است، بیایید با زنده کردن آداب و رسوم سنتی این یلدای تنهایی را به امید روزهای خوب آینده سپری کنیم.
ارسال نظر