|

تاملی بر سخنان «بهاره رهنما» هنرپیشه فیلم‌ های سبک بالیوودی

آن را که خبر شد، خبری باز نیامد

علیرضا صمدپور ماسوله- معلم بازنشسته

گوته می‌گوید: اگر زیبا نیستی، اگر ثروتمند نیستی، اگر نقص عضو داری، اگر بیماری داری، اگر تحصیلات عالی نداری و... اشکالی ندارد، بسیاری از افراد در کره خاکی با کمبودهایی شبیه تو در حال زندگی‌اند، اما اگر عزت نفس نداری برو بمیر که هیچی نداری.

سخنانش  به الده بلده کودکی تازه به زبان آمده می‌ماند که اصوات بدون محتوا بر زبان جاری کرده و از صوت خود، خشنود است!

صمدپور

کلامی بدون محتوا و پشتوانه عقلی و حتی نگرانی نسبت به پیامدهای سخن که نشان می‌دهد عنصر عقل و دوراندیشی در گوینده، مفقود است.

غرور، به اعتماد به نفس نزدیک است به گونه‌ای که بیشتر مواقع افراد گول می‌خورند و مغرور می‌شوند. پشتوانه اعتماد به نفس، عناصری معنوی چون دانایی و آگاهی است و پشتوانه غرور، دارایی‌های مادی و ظاهری مثل ثروت، شهرت و.... و همین تفاوت بنیادی باعث متفاوت بودن جایگاه افراد در جامعه می‌شود. جمله پوچ و ابلهانه (کسی که ۳۰ سال کار کرده و زندگی مرفه ندارد) به یقین ریشه در غرور و ناآگاهی گوینده دارد و البته بیانگر عقده‌هایی است که گوینده از فقر فرهنگی و اقتصادی دوران گذشته (کودکی و نوجوانی) با خود همراه داشته به نحوی که حتی قدرت، شهرت و ثروت امروز او هم نتوانسته التیام درد بی درمان آن احساس حقارت‌ها شود.

فرق بین هنرمند و هنرپیشه فراوان است. هنرمند از نظر طبع لطیف، بینش عمیق و استعداد و نبوغ در درجه‌ای متفاوت از دیگران است و همین عوامل باعث خلق اثر هنری می‌شود که در عرصه‌های مختلف مانند مجسمه سازی، نقاشی، شعر، موسیقی، تئاتر و... جلوه‌گری می‌کند.

در طبقه‌بندی هنرهای مختلف و ذوق انسانی و مرارت کشیدن در خلق یک اثر هنری، شاید بازیگری در پایین ترین رتبه قرار بگیرد. گاهی اوقات برای بازیگر شدن چهره و فیزیک جسمانی فرد کفایت می‌کند، چندی پیش برای ادای احترام به پیکر یکی از کارگردانان خوب کشورمان که از والدین دانش آموزان قدیمی ام بودند به خانه هنرمندان رفتم. یکی از آقایان خوش فیزیک و میمیک (خوراک بازیگری) وارد محوطه خانه هنرمندان شد. آقای ح.ن چنان مست غرور از تیپ و ظاهر خود بود که فراموش کرده بود که برای چه به آن جمع آمده، برای ادای احترام به دوست خود یا گدایی تحسین و تمجید دیگران!

خدا نکند این فرد با آن ظاهر خدادادی، یک نقش اساطیری بگیرد، مگر می‌شود دیگر اورا از خر شیطان به زیر کشید! خر، او را با خود می‌برد هرجا که خاطرخواه اوست!

حیرت انگیز آن است که برخی بازیگران سینما که شغلشان بازیگری است چگونه بعضی از بازیها را درک نمی‌کنند و آن را جدی می‌پندارند به ویژه بازی معروف دنیا را که می‌گوید:

جهان عشق است، دیگر زرق سازیست.

همه بازیست، الا عشق بازی

فریب بزرگ فضای مجازی

اگر نگاهی به آلبوم عکس و فیلم فضای مجازی بیندازید به ندرت عکس یا فیلمی از هنرمندان نامی و ماندگار کشور در تمام رشته‌ها و آثار آن بزرگان می‌بینید برعکس فضا پر است از شخصیت‌های مجازی و حبابی بازیگرانی که اگر همه را در یک دستگاه همزن بریزیم یک هنرمند به درد نخور تحویل نمی‌دهد!

افرادی که متاسفانه با عقده‌های فراوان حل نشده دوران کودکی و نوجوانی پا به عرصه بازیگری گذاشته و بشدت و از راه و بیراهی دنبال پول و شهرت هستند تا بلکه خلا درونی خود را پر کنند. این گروه در تحقق این تصور باطل به هر خواری و ذلتی تن می‌دهند به گونه‌ای که برای جامعه‌ بی‌شخصیتی و بی‌هویتی آنها آشکار می‌شود.

چو بیشه تهی ماند از نره شیر    شغالان درآیند آنجا دلیر

زبان این افراد بی سواد و بی تجربه را آمار دنبال کنندگانشان در فضای مجازی باز کرده و غافلند که برخی از سر کنجکاوی و برخی برای سرگرمی و برخی هم برای خنده آنها را دنبال می‌کنند. چند روز پیش یوتیوب را جستجو می‌کردم فیلمی دیدم که یک عضو القاعده را در حال آموزش زبان عربی نشان می‌داد. حرکات، رفتار، نوع آموزش و ظاهر فرد، همه مظهر خنده و تحقیر بود اما ۲۷ میلیون بازدیدکننده داشت.

با توجه به این که شیران عرصه هنر به درجاتی از آگاهی و جهان بینی رسیده و به عوالم و فضای بالاتر از زمین رفته‌اند، میدان برای جولان پس مانده خواران خالی شده است. به تصاویر این هنرپیشه‌ها نگاه کنید و تاریخچه زندگی شان را ببینید همه عکسهایشان در کنار اتومبیل شیک، لباس شیک، تیپ و آرایش متفاوت و خوراک‌های متنوع و آنچنانی است یا اخیرا که به آرزوهایشان رسیده اند و در کنار همسران پولدار هستند!

جالب است که همدیگر را خوب پیدا می‌کنند (بیا سوته دلان با هم بگرییم). یکی از عکس های دسته‌جمعی این افراد را که من اتفاقی دیدم چهار نفر از همین خانم‌های هنرپیشه را نشان می داد که همسر انشان پشت سرشان ایستاده بودند. عکس نشان می‌داد که مفهوم ضرب المثل قدیمی که می‌گفت پشت سر هر مرد موفقی یک زن قوی وجود دارد، عوض شده است!

گول پول، بزرگترین فریب بشر

پول مهم است و نقش بزرگی در زندگی دارد ولی دلیل نمی‌شود که همه چیز را درحد اعلا برای چشم و هم چشمی های ابلهانه داشته باشیم. این گروه پس از دیدن زندگی لاکچری برخی دیگر از هنرمندان که بالاتر از خودشان هستند بر زندگی فعلی نیز شوریده و به دنبال بیش از این هستند و این دور باطل کل عمرشان را تباه می‌کند. خداوند بدن ما را به گونه ای آفریده که وقتی غذا تبدیل به انرژی بشود به تمام اعضای بدن می‌رسد و اعضا و جوارح برای تداوم حیات و ایفای نقش در مجموعه بدن، از آن استفاده می‌کنند. چشم، گوش، قلب، معده و... سهمی از انرژی دارند. سخنان برخی از افراد نشان دهنده آن است که انرژی مغز برای اندیشه ورزی، صرف عضو دیگری در بدن شده است. مثل این که برای معده یک پرس شیشلیک کفایت می‌کند و معده از عهده هضم برمی‌آید ولی اگر ۶ لیک را تبدیل به ۱۲ لیک کردی! آنگاه باید از سلول‌های مغز برای کمک به هضم غذا استفاده کنی! مغز گرسنه می‌ماند و بعد فاجعه‌ای ایجاد می‌شود، فاجعه نظریه پردازی و ارائه نظریه‌ای فیلسوفانه بدون پشتوانه اندیشه و تفکر.

به این بندشدگان به دنیای زیبای هنر توصیه می‌کنیم به جای عصبی و منفعل کردن مردم و سپس انرژی خواری (سادیسم) از مردمی که به واسطه مشکلات اقتصادی دیگر انرژی‌ای برایشان نمانده، به روانپزشک مراجعه کرده و به درمان خود بپردازند. به این دست افراد باید گفت برخلاف آنچه شما تصور می‌کنید ماهیت تهی وجود شما برای همه آشکار است و اگر جوابی به شما نمی‌دهند یا شما را داخل آدم ندانسته و جدی نمی‌گیرند یا اصولا وقت پاسخ ندارند. مردم، باسواد و با شعورند و مراحل درگیری روانی آدم ها را می‌دانند، می‌فهمند فلانی با برخی حرفها و عصبانی کردن آدم ها و خوردن انرژی آنها، دچار سادیسم است یا فلان بازیگر زن که در پوزش از مردم برای عصبانی کردنشان، دوباره و بیشتر آنها را عصبانی می‌کند یعنی رسیدن این هنرپیشه به آستانه جنون!

فلان بازیگر زن و مردی که بادیگارد استخدام می کند یعنی سراپا عقده حقارت و خودکوچک بینی و به این دسته هنرپیشگان و بازیگران باید یادآوری کرد که سن ۵۰ سالگی به نحوی مرز ورود به دنیای فرهیختگان یا خرفت و ابله ماندن است و شما وقت زیادی ندارید، البته اگر گریم‌هایتان پاک شود شاید هم از سن خطر گذشته‌اید! و این بازی‌ها آرامشی را برایتان به ارمغان نمی‌آورد و فرصت برای درمان روان بیمار خود را از دست می‌دهید. هنرمندان بزرگ عرصه‌های هنری نشانه‌هایی از رازهای آفرینش و خلقت یافته اند که در سکوت و تنهایی با خالق زیبایی‌ها و هنرها در نجوای عاشقانه بسر می‌برند و افراد حقیر در زمین دنبال خانه و ماشین آنچنانی‌اند.

خواب و خورت ز مرتبه عشق، دور کرد      وانگه رسی به عشق که بی خواب و خور شوی

پس از صدور حکم دست پاچلفتی و بی عرضگی برای افراد ۳۰ سال کارکرده بدون خانه و ماشین آنچنانی، بنده و امثال من برخورد لرزیده و نگرانیم، ما که ۳۰ سال دو شغله صبح ها و عصرها کار کرده‌ایم و این امکانات را نداریم، چه کنیم.

امیدواریم ایشان (شیرین عقل) با یک درجه تخفیف، اجازه ادامه حیات به ما بدهند!

پس از شنیدن این اظهارنظر فیلسوف‌ معاصر! برای فرار از تفکرات رنج آور می‌خواستم پناه بیاورم به پرخوری (مرضی) تا فکر نکنم و همه سلول‌های مغز من برود برای هضم غذا و من هم به رشد (عرضی) برسم!

و اما جان کلام، در بیان یک نظر و سخن، اگر مخاطب سخن‌مان، خود هستیم و بخواهیم درگیری درونی‌مان را تسکین داده یا وجدانمان را آرام کنیم، خوب است در گوشه‌ای با خود سخن بگوییم ویا در کاغذی بنویسیم و از دیوانه تصور شدن از سوی مردم نترسیم و فکرمان را ساماندهی کنیم و اضافات ذهن را دور بریزیم.

اگر در بیان سخن، مخاطب ما فرد خاصی است یا باید با او سخن گفته یا مطلب را از طریق دوستی به او برسانیم.

مثلا بگوییم تقصیر تو بود این اتفاق افتاد و من امروز خوشبخت ترین فرد زمین و منظومه شمسی هستم و تو بدبخت‌ترین فرد جهان هستی که موجود بزرگی چون مرا از دست دادی. اگر هم مخاطب عام است و ما احساس می‌کنیم به درجه‌ای از دانایی و تجربه رسیده‌ایم که برای دیگران رهنما باشیم، باید سخن دانسته بگوییم ورنه باید خاموشی گزید.

به امید آن که اشخاصی که خود را در بالاترین درجات هنر دیده و احساس خوشبختی داشته و فکر می‌کنند که تمام مراحل کسب ثروت، شهرت و قدرت را به دست آورده‌اند به جایی برسند که قدری آرام بگیرند و بی حاشیه مشغول استفاده از دارایی‌های خود باشند و کاری به مردم معمولی نداشته باشند و آنها را دچار دلخوری و عصبانیت نکنند. چون تمام ابزار یک زندگی مادی را دارید و بیشتر از این وجود ندارد پس بی قراری شما با تعریف و تحسین مردم درمان نمی‌شود لذا باید فکری اساسی برای زیرساخت اندیشه و باورهای معنوی خود داشته باشید. وقت زیادی نمانده سریع اقدام کنید. معلمی و آموزش برای دیگران را رها کن. کل اگر طبیب بودی، سر خود دوا نمودی.

 در دیدگاه انسان‌های بزرگ و هنرمندان واقعی، «زاغ» و «عقاب» جایگاه یکسان ندارند. و نکته آخر اینکه چه سکوتی بر دنیا حاکم بود اگر هرکس به اندازه عقل و دانایی خود، سخن می گفت.

 

نویسنده: سینا ستوده
کدخبر: 221137

ارسال نظر

 

آخرین اخبار