مرگ مرموز پیرمرد در آستانه ازدواج
چند روز پش وقتی پیرمرد کنگاوری از خانهاش خارج شد در پی ماجرای عجیبی جانش را از دست داد.
ماجرای حادثه به ظهر هفتم تیرماه برمی گردد که امیدعلی خزایی پیرمرد ۹۰ ساله کنگاوری که وقتی از خانه خارج شد درگیر ماجرایی شد که به مرگ مشکوک او ختم شد.
مهدی جابری داماد خانواده خزایی درباره این حادثه میگوید: پدرخانمم حدود ۱۲: ۳۰ ظهر روز حادثه از خانه خارج میشود. او ۹۰ سال سن داشت اما خیلی سرحال بود. اتفاقا پسرش که خانهاش روبه روی خانه پدرش بوده نیز میبیند که از خانه خارج میشود. پدر خانمم هر روز به پارک محله میرفت و با هم سن و سالانش مشغول صحبت میشد. تا این جای ماجرا همه چیز طبیعی به نظر رسید تا اینکه حدودا نیم ساعت بعد تماس مشکوکی با پسرش میگیرد و ماجرایی را برایش تعریف میکند.
ماجرای تلفن مشکوک پیرمرد چه بود؟
جابری دراین باره میگوید: تقریبا نیم ساعت بعد از خروج، گویا پدر خانمم احساس خطر کرده و با پسرش تماس گرفته و سعی کرده حقیقت رو بگه. ایشون گفته با یکی دونفر دارم میرم ملایر تا یه خانم رو عقد کنم و انشالله خیر هست.
او ادامه میدهد: تماس قطع میشه و پس از گذشت یک ۱۵ دقیقه فرد غریبهای با گوشی تلفن همراه پدرخانمم با برادرش تماس گرفت و گفت من از عوامل اورژانس هستم. پدر شما را بیهوش در بیابانهای اطراف روستای بادخوره جنت آباد اسدباد پیدا کردهایم و درحال انتقال او به بیمارستان قائم اسدآباد هستیم.
جابری میگوید: پزشکان بیمارستان میگفتند برای پدرتان مشکلی تنفسی ایجاد شده، این درحالی بود که تا به آن روز همچنین بیماری نداشت. پدرخانمم ۳ روز در کما بود که به هوش آمد. نمیتوانست حرکت کند، زیاد اوضاع جسمی مناسبی نداشت. فقط به صورت نامشخص، کلمات "کوچه" و "پارک" رو تکرار میکرده. از طریق حرکت سر و چشم، تایید کرده که دونفر او را سوار یک خودرو کردهاند. این اظهارات پدرخانمم با ماجرای تلفن مشکوکی به پسرش زده بود باعث شد بیشتر از قبل به ماجرا مشکوک شویم.
او ادامه میدهد: دو یا سه روزی حال و روز پدرخانمم خوب بود تا اینکه از بیمارستان خبر دادند او به دلیل مشکل تنفسی و ریوی جانش را ازدست داده است.
با مرگ پیرمرد و شکایت خانواده او پروندهای در این خصوص در پلیس آگاهی اسدآباد همدان تشکیل شد.
جابری دراین باره میگوید: مرگ پدرخانمم مشکوک بود. شکایت کردیم تا شاید پردهای از این راز هولناک برداشته شود. هم زمان با آغاز تحقیقات پلیس ما هم بیکار ننشستیم و شروع کردیم به جست وجو. وقتی به سراغ پیرمردهای همسایه رفتیم آنها گفتند مرحوم یک روز قبل به رفقای خودش در گفته که ۳۰_۴۰ میلیون در حسابم پول دارم و شاید به زودی ازدواج کنم.
وی گفت: در بررسیهای بعدی نیز متوجه شدیم در مسیر خانه پدرخانمم تا پارک ۳ دوربین مداربسته وجود دارد اما متاسفانه حتی با همکاری پلیس و قوه قضایی هم راه به جایی نبردیم. حالا هم دادستانی میگوید باید صبر کنید تا ماجرا روشن شود.
اما این پایان ماجرا نبود و جابری میگوید: اینکه هیچ فیلمی از دوربینهای مداربسته به دستمان نرسیده، اینکه در صورتجلسه پلیس آماده انگشت اشاره پدرخانمم جوهری بوده و مهر امضای بانک رو همراهش داشته به مشکوک بودن ماجرا بیشتر شک میکنیم.
وی اظهارکرد: در بررسیهای بیشتری که داشتیم از افراد محلی و پلیس متوجه شدیم یک تیم کاملا حرفهای با شناسایی افراد مسن و تنها که وضعیت مالی نسبتا خوبی دارند نقشهای برایشان میکشند.
تا به امروز و شواهدی که بهدست آوردهایم این است که اعضای این باند پس از کسب اعتماد افراد مسن به آنها پیشنهاد میدادند که با یک مورد خوب معرفی شوند و ازدواج کنند. بعد هم آنها را به قتل میرسانند و پول هایشان را بالا میکشند.
منتظر یک خبر درباره مرگ مشکوک پیرمرد هستیم
جابری میگوید: تا به حالا که تلاش هایمان برای رسیدن به پاسخ بینتیجه مانده. دادستان اسدآباد گفته باید منتظر بمانید این درحالی است که حتی پیرمردهای داخل پارک را میتوانند برای چهره نگاری استفاده کنند. از آن طرف طبق شنیدهها افرادی هستند که با این روش سر پیرمرد و پیرزنها را کلاه میگذارند. از طرف چند پیرمرد دیگر در همان منطقه جنت آباد به این سرنوشت دچار شدهاند.
ارسال نظر