کشتن پسر جوان به خاطر چشم تو چشم شدن!
پسر جوانی که در پارک نهج البلاغه به خاطر چشم در چشم شدن مرتکب قتل شده مدعی است در دفاع از خودش مرتکب قتل شدهاست.
مردادسال۹۹، مأموران پلیس تهران از درگیری خونین در پارک نهجالبلاغه باخبر و راهی محل شدند. شواهد نشان میداد در آن درگیری پسری به نام آرمان با ضربه چاقو زخمی و به خاطر شدت خونریزی فوت کردهاست. همچنین مشخص شد عامل قتل مردی به نام عادل است که هنگام فرار از سوی شاهدان دستگیر شدهاست. با انتقال جسد به پزشکی قانونی، عادل به پلیسآگاهی منتقل شد. او تحت بازجویی قرار گرفت و در همان بازجوییهای اولیه به قتل اعتراف کرد و گفت به خاطر چشم در چشم شدن و دفاع از خودش مرتکب قتل شده است.
متهم بعد از بازسازی صحنه جرم راهی زندان شد و پرونده با تحقیق از شاهدان حادثه کامل و با صدور کیفرخواست به شعبهدهم دادگاه کیفری یک استان تهران به ریاست قاضی رضایی فرستاده شد.
با اعلام رسمیت جلسه نماینده دادستان متن کیفرخواست را قرائت کرد. در ادامه اولیایدم درجایگاه قرار گرفتند و برای متهم درخواست قصاص کردند. سپس متهم به جایگاه رفت و با اقرار به جرمش گفت: «قبول دارم مقتول با ضربه چاقوی من کشته شده است، اما قصد قتل نداشتم و میخواستم از خودم دفاع کنم.»
در ادامه متهم در شرح ماجرا گفت: «آن روز همراه دوستانم برای تفریح به پارک نهج البلاغه رفته بودیم. جای مناسبی پیدا کردیم و روی صندلی پارک نشستیم. بعد از خوردن تنقلات با دوستانم حرف میزدیم و یکی از آنها با تعریف خاطراتش ما را به خنده انداخت. متوجه نبودیم که صدای خنده ما بلند است. کمی آن طرفتر آرمان همراه پسرداییاش روی صندلی نشسته بودند و مشغول آواز خوانی با صدای بلند بودند.»
متهم ادامه داد: «همان طور که سر و صدایمان بلند بود ناگهان با آرمان و پسرداییاش چشم در چشم شدیم و آنها نزدیک ما آمدند و اعتراض کردند. پسردایی آرمان گفت «چرا با صدای بلند میخندید؟» ما هم در جواب گفتیم به شما ربطی ندارد. شما هم مشغول آوازخوانی با صدای بلند هستید. همین بهانه درگیری شد و درگیری بالا گرفت.»
متهم درباره جزئیات قتل گفت: «در آن درگیری آرمان برای طرفداری از پسرداییاش چاقویی که همراه داشت را بیرون آورد و به طرفم حمله کرد. از ترس میخواستم فرار کنم، اما آنها مرا دنبال کردند. آرمان وقتی نزدیک من آمد میخواست مرا با چاقو بزند، اما توانستم چاقو را از دستش بگیرم. او تلاش میکرد دوباره چاقو را بگیرد و من از ترس اینکه اگر چاقو دست او بیفتد مرا خواهد کشت، چاقو را گرفتم و یک ضربه به پای او زدم. همان موقع چاقو را روی زمین انداختم و فرار کردم که پسردایی آرمان و چند نفر دیگر مرا گرفتند و نزدیک مقتول بردند. با دیدن آرمان که خونین روی زمین افتادهبود و بیهوش بود شوکه شدهبودم. فکر نمیکردم ضربه کاری باشد. همان موقع با اورژانس تماس گرفتیم، اما وقتی عوامل اورژانس رسیدند کار از کار گذشته بود و او نفس نمیکشید.»
متهم در آخر گفت: «باور کنید قصد دفاع داشتم و نمیخواستم مقتول کشته شود. من به پای او ضربه زدم برای اینکه مقتول زخمی شود و دست از سر من بردارد. اما این ضربه ناخواسته موجب مرگ او شد. پشیمانم و در خواست گذشت دارم.» در پایان هیئت قضایی برای صدور حکم وارد شور شد.
ارسال نظر