رحیم، سوپرمن یا بتمن، «قهرمان» کیست؟
محمد رحمانی - روزنامه نگار
ده سال از اکران «جدایی نادر از سیمین» میگذرد، فیلمی که نقطه عطف کارگردانی اصغر فرهادی شد و به رغم اینکه پیش از آن آثار قابل توجهی همچون «چهارشنبه سوری» و «درباره الی» را نیز در کارنامه داشت ولی توجه جهان و البته عموم مردم کشور را با «جدایی» و دریافت جوایز معتبری همچون اسکار به خود جلب کرد.
در این مدت اصغر فرهادی با حفظ استانداردی خاص برای فیلمسازیش توانست اعتبار بهدست آمده از «جدایی» را حفظ و بهبود بخشد، او حتی پا فراتر از سینمای ایران گذاشت و با فیلم هایی چون «گذشته» و «همه میدانند» و همکاری با عوامل فرانسوی و اسپانیایی حضور در سینمای بینالمللی را نیز به کارنامه خود افزود.
شاید مهمترین نقطه قوت کار این کارگردان به اذعان کارشناسان توجه او به فیلمنامه و در نظر گرفتن کوچکترین جزییات در داستان فیلم است که برای وسواسیترین تماشاچیها هم جایی را برای ایراد گرفتن باقی نمیگذارد اما شاید بتوان گفت هر بیننده با دیدن فیلم «قهرمان» متوجه میشود که آن روند ده ساله فرهادی در فیلمسازی که به عقیده بسیاری از فیلم «درباره الی» شروع شده بود در قهرمان ادامه پیدا نکرده است و دچار افتی محسوس شده است.
فیلم نه در داستان بلکه در تلاش برای بیان روایت خود با یک عقبگرد شباهت زیادی به «جدایی نادر از سیمین» پیدا کرده است و همان شکل روایی را در خود دارد، منتهی اینبار بجای قصه ی جدا شدن یک زن و شوهر و مصائب آن که منجر به فروپاشی بنیان یک خانواده میشود، داستان یک زندانی مالی و تلاشش را را برای رهایی از بند بیان میکند که منجر به یک رسوایی بزرگ میشود، ولی سوال اساسی اینجاست که آیا مخاطب امروز هم همان مخاطب ده سال پیش است؟
باید گفت که تجربه اجتماعی و دانش عمومی مردم در این یک دهه متاثر از اتفاقات داخلی و خارجی دستخوش تغییرات و یقینا رشد فراوانی شده و نسخه ده سال پیش آقای کارگردان شاید بتواند در عرصه بینالمللی که مشخصا متاثر از مسائل سیاسی است همچنان کسب تندیس و جایزه کند ولی گویا در داخل کشور، دیگر همچون سابق کارساز نیست و آنچه تا کنون نیز سبب شده قهرمان در بالای جدول فروش باشد کنجکاوی اهل سینما برای دیدن جدیدترین اثر فرهادی است و البته تبلیغ و مانور آن روی جایزهای که از جشنواره فیلم کن دریافت کرده است و همچنین نامزدی آن برای اسکار است، نه کیفیت محتوایی و ساختاری فیلم.
پس جای تعجب ندارد که قهرمان در کمتر از سه هفته که از اکرانش میگذرد به بیان آمار در سرازیری افت مخاطب و فروش قرار بگیرد زیرا آنچه مردم را پس از امواج تبلیغاتی فیلم به سینما میکشاند و فیلم را در کورس نگاه میدارد توانایی خود فیلم و توصیه زبانی مردم به یکدیگر است.
عامه مردم با هر سلیقه و هر میزان از دانش وقتی مخاطب فیلمی شوند، پیام عمیق آن را درک میکنند و حس میکنند که چه منظوری در بیان کارگردان و نویسنده فیلم نهفته است و اتفاقا همین حس سبب افزایش یا کاهش مخاطب یک اثر میشود، عموم مخاطبین اصولا کاری به ساختار دراماتیک و تکنیکهای کارگردانان ندارند، مردم حال خوب میخواهند و اصلا برای همین به سینما میروند، مردم وقتی شاهد فیلمی میشوند که همه کاراکترهای آن از بزرگ تا کودک برای منافع خود یا دیگری دروغ میگویند حالشان بد میشود، فرقی ندارد که این کار چقدر هنرمندانه و تکنیکی انجام شده باشد، یقینا عقل جمعی در نهایت آن را پس میزند.
سوال مهم این است که چرا تم داستانی غالب فیلمهای فرهادی دروغ است؟ چرا تصویری که از مردم کشور در قهرمان نمایش داده میشود همچون آنچه در «جدایی» نمایش داده شد، ملغمهای است از جمعی با باطن فریب کار و دروغگو که با ظاهری طلایی و عاشقانه در هم تنیده است، در حقیقت گویی بیشتر کاراکترهای فیلمهای فرهادی، بد اندیشانی هستند که در لباسی زربفت عیوب خودرا پنهان میکنند، البته این کارگردان قبلا خود نیز به این موضوع اعتراف کرده است که اعتقادی به سیاه یا سپید مطلق در کاراکتر ندارد و همه را خاکستری در نظر میگیرد.
همانطور که پیش از این نیز اشاره شد در «قهرمان» روند اتفاقات با همان شکل که در «جدایی نادر از سیمین» رخ داد اتفاق میافتد و مانند «جدایی» اینجا هم همه در حال فریب یکدیگرند در تمام سکانسها همه در حال دروغ گفتن به یکدیگر هستند و گره های متعدد داستانی همان دروغ هایی است که کاراکترها چپ و راست به هم میگویند، گویی یک روده راست در شکم یک نفر نیست.
از آن جالب تر اینکه همچون سکانس معروف دادگاه در «جدایی نادر از سیمین» در «قهرمان» هم سکانسی است که بزرگترها، کودکان را برای منافع خود وادار به گفتن دروغ میکنند با این تفاوت که کودک فیلم «قهرمان» هوشمندانه مشکل گفتاری دارد و لال است، گویی باید شکر کنیم که بالاخره یک نفر در فیلم لب به دروغ نمیگشاید که آنهم اساسا از حرف زدن معذور است!
آیا این تصویر که از روابط اجتماعی و انسانی مردم ایران در این فیلمها نقش میبنند مطلوب است؟
در فیلمهای این کارگردان که دیگر امروز محبوبیتش در خارج از ایران به مراتب بیشتر از داخل کشورش شده همه شخصیتها یا دروغ میگویند، یا دروغگویند یا نمیتوانند دروغ نگویند یا در بهترین حالت نمیتوانند حرف بزنند که در غیر اینصورت آنها هم جزو همان سه دسته قبل خواهند شد.
حقیقتا چه اندیشهای در پس این تفکر برای طراحی شخصیتها وجود دارد؟ عجیب نیست که همه یا بد باشند یا بدتر؟ چگونه است که قهرمانهای تخیلی و پوشالی در سینمای مدرن غرب برای سجایای اخلاقی همچون شجاعت، فداکاری و نجات مردم جان خود را به خطر میاندازند یا کشته میشوند، ولی قهرمان سمبولیک و مجازی سینمای این روزهای ایران «رحیم»، در همان ۲۰ دقیقه ابتدایی فیلم برای مخاطب فرو میریزد به گونهای که در انتهای فیلم برای بازیابی و بهدست آوردن آبروی از دست رفتهاش و فرار از رسوایی تنها راه چاره را در بازگشت به زندان میبیند جایی که بالقوه حضور در آن محل، مایه رفتن آبرو است! ریشه این تضاد در فیلم نامه است یا تفکر فیلمنامه نویس؟
این قهرمان گرچه همچون بتمن و سوپرمن تواناییهای خارق العاده و ماورایی ندارد اما قادر است سختترین کار را در سینمای جهان انجام دهد و اسکار یا نخل طلای کن را برای کارگردانش بدست آورد!
ارسال نظر