نقدی آهنگین و مشفقانه در وصف خامفروشی
سمیه ایزدی
سیه رخسار سپید آمال / آبها درغم ما گهوارههای گریان اند
غنیمتی هستم متعلق به همه ایرانیان.قصه من از دل خاک برخاسته است، سیه رخساری سپید آمال ام، امید دارم رخ آسمان ببینم، غنی تر شوم و در خانه دوستان مان و بهدست فرزندان میهن مان، دُری ثمین شوم و ارزشیافزون هدیه آورم اما نمیدانم چرا چون آوارهای سرگردان سر از کشتیهای عظیم جثه بر روی آب خروشان خلیجفارس بر میآورم. آب هایی که با امواج سهمگین و سراسر جوش و خروش خود از یدک کشیدن ما به عنوان تکهای از ایران زمیناسفناکند.آبها در غم ما گهوارههای گریاناند. شباهنگام که همه در خواب غفلت غنوده اندموقع جابهجایی من است.
دوستان فولادیم، در جای جای سپهر ایران زمین از اصفهان، خراسان، خوزستان، یزد و... بیش از گذشته چشم به راهم هستند تا آهنی بسازند از من، جزئی از یک سلاح شوم برای دفاع از میهنم، سقف یک خانه شوم و یا... و چه شوق انگیز است که بهدست فرزندان ایرانم، روح و جان تازهای در من دمیده شود.از اینکه سایرین را سرپناه و رونقی میبخشم، خوشحالم و در پوست نمیگنجم.
در داخل برای تشنگان کار، میتوانم کارآفرینی کنم اما چه بگویم که رویم از خودم سیاه تر است... مرا در ابتداییترین چرخه عمرم و در حالی که دشمن با تحریم ناجوانمردانه به دنبال وابستگی است به آبهای خروشان میسپارند و چه ارزان و چه بیبها! کارخانهای با تکیه بر من میتواند تولید و صادراتش را همپای یکدیگر فزونی بخشد اما در حسرت کمبود من به چالش روزمرگی دچار است.
نمی دانم چگونه میخواهند بااستفاده بهینه از ما، سرمایه ملی را تحقق بخشند و بر ارزشمان بیفزایند؟ آیا به واقع چنین رفتاری با منابع ملی شایسته و زیبنده این مرز پر گهر با مردمانی خجسته و تاریخی کهن است؟
در کتاب آسمانی مان گفته شده بعد از هر سختی آسایشی است ( در پی هر عُسری، یُسری است) چرا من که به سختی به رخ آسمان مینگرم کمتر میتوانم آسایش را در خاک میهنم برپای دارم.
در اعماق زمین مردان پولادین مرا پالایش میکنند تا به همت رستهای دیگر از پولادمردان بسپارند اما چه سود که این همبستگی کمرنگ شده است...
بیست میلیون تن فولاد در مقابل هشتاد میلیون تن معدن.چه شد، که نمیتوانیم پاسخگوی نیاز همدیگر باشیم؟چهلمین سالگرد پیروزی انقلاب را پشت سر گذاشتیم دوران پر فراز و نشیبی که خاطراتش در ذهنمان نقش بسته است.همدلی و ایثار دیروز رمز موفقیت امروز است.بیاید دیوار واگرایی را به پل همگرایی تبدیل کنیم و دست یاری که به سوی مان در داخل دراز شده به گرمی بفشاریم و از این رهگذر ایرانی بسازیم آباد و پر رونق و پس از آن به فکر عبور از مرزها بیفتیم. در زمانهای که مرا جایگزین نفت نام نهادهاند چگونه میتوانم با این بیمهری، اقتصاد منهای نفت را معنا بخشم؟خجالت میکشم از حضور در صنایعی که نیستم تا آنها تغذیه شوند و پر توان تر از گذشته بهدست فرزندان میهنمتولیدشان فزونی یابد، رویم سیاه!
خُردک انصافی میطلبم تا فرصت سوزی نکنیم، دیوار اما و اگر را فرو ریزیم و از غنیمت خاک در چرخهای از سنگ و آتش مذاب بهره جوییم، ارزش بیافرینیم و سر به آسمان ساییم.
ارسال نظر