|

چرا این همه پرخاش؟

ناصر بزرگمهر-روزنامه نگار

بارها به کسانی که دوست‌شان دارم، گفته‌ام‌ که چرا با صدای بلند و پرخاش‌کنان حرف می‌زنید؟

می‌فهمم که خبرهای تلخ، زندگی‌های سخت، فاصله‌های گسسته، آدم‌ها را، آماده جنگ‌وجدل کرده است.

اما نمی‌فهمم که چرا زندگی را با بی‌ادبی توأم کرده‌ایم؟

چرا فحش می‌دهیم؟

چرا دشنام می‌دهیم؟

چرا اتهام می‌زنیم؟

چرا اخم می‌کنیم؟

چرا اینقدر پرتوقع هستیم؟

چرا خودمان را در آینه نمی‌بینیم؟

چرا فکر می‌کنیم فقط کارها و رفتار ما درست است؟

ناصر-بزرگمهر

گاهی به دیگران فرصت دوباره و چندباره برای تصحیح کلام و نوشتار و رفتارشان داده‌ام و آنها باز هم نفهمیده‌اند و من متحیر مانده و سکوت کرده‌ام.بعضی‌ها گفته‌اند که سکوت شما را درک نکرده‌اند و باعث گستاخی‌های بعدی آنها شده است. در حالی که من معتقدم، در برابر نادانی و خصوصا کسی که خودش را به نادانی زده، باید سکوت کرد. شأن انسان بالاتر از آن است که خودش را با هر کس و ناکسی در بیندازد. هرگز نمی‌توان کسی را که خودش را به خواب زده از خواب نادانی بیدار کرد.

می‌گویند استادى در کلاس درس از شاگردانش پرسید: می‌دانید چرا ما وقتى عصبانى هستیم «داد» می‌زنیم؟

چرا مردم هنگامى که خشمگین هستند، صدای‌شان را بلند می‌کنند و سر هم داد می‌کشند؟

شاگردی گفت: چون در آن لحظه، افراد آرامش و خونسردی خود را از دست می‌دهند.

استاد پرسید: اینکه هنگام خشم، آرامش خود را از دست می‌دهیم، درست است، اما چرا باوجود اینکه طرف مقابل کنار ما و نزدیک ما قرار دارد، فریاد می‌زنیم؟ آیا نمی‌توان با صداى آرام و ملایم صحبت کرد؟

شاگردان هر کدام پاسخ‌هایی که فکر می‌کردند درست است را ارائه می‌دادند.

اما پاسخ‌های هیچ کدام استاد را راضى نکرد.

سرانجام استاد چنین توضیح داد: ما به این دلیل داد و فریاد می‌کنیم که هنگامى که دو نفر از دست یکدیگر عصبانى هستند، قلب‌های‌شان از یکدیگر فاصله می‌گیرد و آنها براى اینکه این فاصله را جبران کنند مجبورند، داد یا فریاد بزنند.

هرچه میزان عصبانیت و خشم بیشتر باشد، این فاصله بیشتر می‌شود و آنها باید با صدای بلندتر فریاد بزنند.

بعد از این نکته استاد گفت: هنگامى که دو نفر عاشق همدیگر هستند، این مسئله برعکس است؛ آنها دائم در حال زمزمه کردن و آرام صحبت کردن هستند.

در این میان چه اتفاقى افتاده است که آنها سر هم داد نمی‌زنند، بلکه خیلى به آرامى با هم صحبت می‌کنند؟

دلیل روشن است، چون قلب‌های‌شان خیلى به هم نزدیک است، به‌دلیل نزدیکی و کمی فاصله قلب‌های‌شان، نیازی به داد زدن ندارند.

استاد به شاگردان خیره شد و ادامه داد: می‌دانید، هنگامى که عشق افراد به یکدیگر بیشتر می‌شود، چه اتفاقى می‌افتد؟

آن دو نفر، حتى حرف معمولى هم با هم نمی‌زنند و فقط در گوش هم نجوا می‌کنند و همین باعث بیشتر شدن عشق آنها به یکدیگر می‌شود و در نهایت، حتى از نجوا کردن هم بی‌نیاز می‌شوند و فقط به یکدیگر نگاه می‌کنند. این هنگامى است که دیگر هیچ فاصله‌اى بین قلب‌هاى آنها باقى نمانده است.

تنها علت فریاد زدن وجود فاصله‌ها میان قلب انسان‌ها است. فاصله‌ از هر اندازه و نوع که باشد انسان را مجبور می‌کند برای برقراری ارتباط و صحبت با یکدیگر فریاد بزنند.چیزی که امروز در جامعه شاهد آن هستیم، ایجاد فاصله است. فاصله‌های عجیب و غریب، فاصله لواسان تا بلوچستان، فاصله دارا و ندار، فاصله راست و دروغ، فاصله دانایی و نادانی، فاصله طبقاتی، فاصله ثروت‌های بادآورده، فاصله پراید و بنز، فاصله زباله‌گردی و بستنی با طلا، فاصله کودک بی‌شناسنامه و آقازاده‌ها، فاصله مدیریتی، فاصله عقل و دانش، فاصله سواد، فاصله قضاوت کردن و قضاوت شدن، فاصله برادری و برابری، فاصله من و‌ تو، فاصله فرزندی، فاصله دوستی، فاصله رفاقت، فاصله عشق که حرف اول و آخر زندگی است.امیدوارم روزی برسد که قلب تمامی انسان‌ها به یکدیگر نزدیک شده و فاصله‌ها از بین رفته باشد و به هم در بدترین شرایط احترام بگذاریم و تلاش کنیم که در عین اختلاف‌نظر در یک موضوع، از هرگونه برچسب زدن، تندی کردن، فحاشی، اتهام زدن و هرگونه بی‌ادبی کلامی و نوشتاری و رفتاری دوری کنیم و اخلاق را سرلوحه کار و زندگی خود قرار دهیم.

کدخبر: 319334

اخبار مرتبط

ارسال نظر

 

آخرین اخبار

پربازدیدترین