سازمان حمایت از کدام مصرفکننده؟
ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول
شیری را داخل قفس میاندازند و به او سوسیس میدهند تا بخورد.
شیره میگه: من آهو میخورم، این چیه به من دادین؟
بهش میگن: آنقدر گرسنه میمونی تا همین را بخوری!
شیر بعدِ مدتی از شدت گرسنگی شروع به سوسیس خوردن میکند.
بعد از چند روز به جای سوسیس، استخوان میاندازند جلوش!
شیره میگه: بابا، من به سوسیس خوردن عادت کردم، این دیگه چیه؟
بهش میگن: آنقدر گرسنه میمونی تا استخوان را بخوری!
شیر چند روز بعد از شدت گرسنگی استخوان را میخورد.
بعد از مدتی به جای استخوان، یونجه میریزند جلوش!
شیره میگه: بیانصافها، من یه وقتی الاغی که یونجه میخورد را درسته قورت میدادم، حالا چطور یونجه بخورم، من دیگه این را نمیخورم!
بهش میگن: آنقدر گرسنگی میکشی تا یونجه را هم بخوری!
شیر مدتی مقاومت میکند اما بالاخره یونجه را هم میخورد!
مدتی هیچی برای خوردن به شیر نمیدهند!
شیره داد میزنه: بابا، من به یونجه خوردن عادت کردم، این را دیگر چرا نمیدهید، بخورم؟
بهش میگن: یونجه مفت نداریم! باید صدای الاغ دربیاوری تا به تو یونجه بدهیم.
و این داستان خُرد کردن تدریجی شیر جنگل و عادت به کمتر از حق خود، آنقدر ادامه پیدا کرد تا اینکه شیر نابود شد.
این قصه پر غصه، قصه حقوق مصرفکنندههایی است که در بازار مصرف باید مثل شیر بمانند و قرار است در پایان قرن چهاردهم هجری بتوانند از حقوق شهروندی و مشتریمداری خود در بازار رقابت بهرهمند شوند که متاسفانه بهدلیل سیاستهای نادرست و وجود سازمانهای بیخاصیت، نهتنها از شیر بودن مشتری سخنی نیست، بلکه مشتری را تبدیل به مصرفکنندهای بیخاصیت و محکوم به استفاده از هر کالای نامرغوب و آشغالی کردهاند.
مصرفکننده یا به عبارت بهتر مشتری، براساس قوانین امروز بازار و علم تبلیغات و روابط عمومی و تجربه فروش کالا در جهان، قرار است نقش اصلی فیلم سینمایی ما را ایفا کند و نقطه ثقل رابطه تولیدکننده، فروشنده و برگشت سرمایه به زنجیره مصرف باشد.
مشتری که قرار است به زبان ساده تاج سر بازار مصرف و تاج سر تولیدکننده و فروشنده باشد و بدون او کالاها معنا و مفهوم خود را از دست میدهند، در شرایط نامساعد اقتصادی و در نبودن اهرمهای کنترل از سوی دولت و نهادهای نظارتی، تبدیل به شیر بییال و دم و اشکمی شده که هر فروشنده خرد و کلان و هرکس و ناکسی، هر گونه که دلش میخواهد برای دو ریال پولی که ته جیب او باقیمانده، نقشه میکشد.
نبود انسجام اجتماعی بین مردم و نداشتن فرهنگ مبارزه با گرانفروشی، احتکار و سرمایهداران از خدا بیخبر، سرنوشت کارگر و کارمندی که هر روز ریالشان بیارزشتر و پول ملیشان بیرونقتر میشود را به ورطه چه کنم و نابودی کامل کشانده است.
سازمانی که در نام و عنوان قرار بوده از مصرفکننده حمایت کند، در دام حمایت از دنیای سرمایهداری و اعضای اتاقهای تهران و ایران و تولیدکنندگان و کمفروشان و احتکارکنندگان و صادرکنندگان و واردکنندگان کالایهای بُنجل چینی و سازمانهای دولتی افتاده است و فقط سالی یک بار به کمک خود آنها، مراسم دورهمی برای اعطای چند لوح و گرفتن عکس یادگاری برگزار میکند؛ در حالی که اصلا کاری از این سازمان بر نمیآید و نقشی در گرانفروشی صدها قلم کالا با موضوع دولتی و خصوصی ندارد.
حقوق شهروندی هر مشتری، در بازار تولید تا مصرف، حلقه گمشدهای است و معلوم نیست چه کسی باید از مشتری حمایت کند؟ البته ناگزیرم تاکید کنم که این حقوق گمشده فقط در فرآیند آموزش و رشد فرهنگی هر مشتری و مصرفکننده میتواند بهوجود آید.
وقتی میشنویم در فلان کشور با کمی افزایش قیمت شیر، همه مردم از خرید شیر خودداری میکنند و تولیدکنندگان مجبور میشوند شیر فاسد شده و خریداری نشده را به زبالهدانها بریزند و سریعا قیمت محصولشان را اصلاح کنند، نقش مصرفکننده در انسجام و اتحاد مردم، خود را به نمایش میگذارد.
اما وقتی قیمت یک اتومبیل کمارزش و غیرایمن بعد از سالها به یکباره از ده میلیون تومان به بیش از یکصد میلیون تومان میرسد و مردم در صف میایستند تا آن را بخرند، در بر همان پاشنه بیاعتنایی تولیدکننده به حقوق مشتری میچرخد.
گویند:
مردی دو دختر داشت یکی را به یک کشاورز و دیگری را به یک کوزهگر شوهر داد.
چندی بعد همسرش به او گفت: ای مرد سری به دخترانت بزن و احوال آنها را جویا شو.
مرد نیز اول به خانه کشاورز رفت و جویای احوال دخترش شد. دخترک گفت: زمین را شخم زده و بذر پاشیدهایم، اگر باران ببارد خیلی خوب است اما اگر نبارد، بدبخت میشویم.
مرد به خانه کوزهگر رفت، دختر دوم گفت: کوزهها را ساخته و در آفتاب چیدهایم، اگر باران ببارد بدبخت میشویم و اگر نبارد خوب است.
مرد به خانه خود برگشت. همسرش از اوضاع دخترانش پرسید. مرد گفت: چه باران ببارد وچه نبارد، ما بدبختیم.
و حالا، حکایت امروز ما است. مدتهاست به بهانه تحریم، به بهانه مبارزه با استکبار جهانی، به بهانه حمایت از تولید داخل، به بهانه بیتدبیری بانک مرکزی و به هزار دلیل واقعی و خیالی و دروغی، مشتری و مصرفکننده در یک کلام چپاول میشوند.
چه دلار بالا برود و چه پایین بیاید، چه رابطه ما با خارجیها بهبود پیدا کند و چه رابطه ما قطع باشد، چه برجام داشته باشیم و چه نداشته باشیم، چه سازمان حمایت از مصرفکننده باشد یا نباشد و چه اتحادیهها و اصناف دورهم جمع شوند یا نشوند، فرقی برای ما مردم نمیکند و مثل همان مرد قصه، ما مشتریان محترم و مصرفکنندههای عزیز بدبخت هستیم.
شرایط ویژه اقتصادی و بیتوجهی دولتها به حقوق مردم و گرانفروشی آب و برق و بنزین و نفت و گاز و تلفن و موبایل و اینترنت و پسماند و زباله و دهها نوع عوارض دولتی و شهرداری و مالیات و بیمه و... شرایط مصرفکننده؛ یعنی همین مردم عزیز، گرانقدر و شرافتمند را روز به روز بدتر خواهد کرد.
درود به شرفت ااقای برگمهر لا اقل یه نفر پیدا شد درد دل مارا عنوان کند ....ابن مل ت شریف وگرسنه چکار باید بکنند تا بتوانند یکی بشوند وهرطور که هست جلوی این نابسام انیها را بگیرند وبی از این زیر پا له نشو یم
تکه اولش خیلی جذاب بود
سلام خوبی آقامن کمک میخوام مشاوره کنی؟