آخرین پرده ۹۹
ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: آدرس اشتباه ندهید.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: کاخ سفید را برای گران شدن دلار نفرین کنید.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: هر وقت ما بگوییم ارز ارزان میشود.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: گرانی نداریم، از کشورهای دیگر ارزانتر هستیم.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: تورم این دولت از همه کمتر است.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: کرونا نداریم، ما میگوییم از شنبه برود.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: چقدر این خارجیها عقب ماندهاند.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: وضع ما از پارسال بهتر است.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: صد درصد مردم لولهکشی گاز دارند.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: همه آب آشامیدنی سالم دارند.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: درآمد یک گندمکار ۱۲ برابر شده است.
حتما شما هم یادتان نرفته که فرمودند: نباید با قلم، با زبان و با تعبیرمان زخم به نمک مردم بپاشیم.
حتما شما هم یادتان نرفته که دهها و شاید صدها موضوع دیگر هم فرمودند.
در این سالها بیانات شیرین و نغزی از مقامات و خصوصا دولت و وزرای محترم شنیدهایم، که میتوان همه آنها را ردیف کرد و خندید و گریست و با صدای بلند خواند: خنده من از شادی نیست...
خصوصا این آخری که شاهکار ادبی در ضربالمثلهای ایرانی شد و مقرر گردید که منبعد «زخم را به نمک مردم نپاشیم و از نمک دولت بهرهمند شویم.»
بگذریم؛ خصوصا که سال ۱۳۹۹ هم در حال گذشتن و به پایان رسیدن است، سالی که در تاریخ ذهنی همه ایرانیان ماندگار خواهد شد، سالی که با مرگبارترین بیماری قرن و ویروس چینی کرونا آغاز شد و با عدم مدیریت گسترش یافت و جان میلیونها انسان را در جهان و کشور ما گرفت و خانوادههای بسیاری را داغدار کرد.
سالی که مردم با بیثباتی اقتصادی، گرانترین نرخ کالاها را تجربه کردند و ارزش پول ملی با سیاستهای غلط هر روز کم و کمتر شد و تورم در بعضی موارد به صد و هزار رسید.
آخرین سال قرن چهاردهم هجری در تاریخ مدیریت، سیاست و اقتصاد درسهایی بهیادماندنی را باقی گذاشت.
مهمترین درسی که دولت و دولتمردان باید در ذهن داشته باشند، فشار روحی و روانی است که به بهانه تحریمها و برجام بر مردم وارد کردند.
بدون شک دشمنی غرب و شرق در همه این سالها، خصوصا در دوران دفاع مقدس بر هیچکس در سرزمین ما پوشیده نیست. اما آنچه در این سالها مردم را رنج داده است، مدیریت کوتولهها و تقسیمبندیهای خودی و نخودی و استفاده از بیخودیها است.
بیتوجهی به ذهنیت مردم و نادیده گرفتن افکار عمومی و ایجاد ناامنی روانی در جامعه از بزرگترین مشکلاتی است که بهراحتی قابل حل بوده و هست.
در دنیای مجازی، یک یادداشت بینام و نشان خواندم که نوشته بود: سالها را باید با متر و مقیاس امنیت و عدم امنیت در زندگی افراد مورد بررسی قرار داد، زیرا امنیت تنها به این معنا نیست که نصف شب بمباران نمیشویم، وقتی بمباران نمیشویم یعنی جنگ نیست!
اما مهمترین موضوع زندگی اجتماعی، امنیت یا عدم امنیت است.
عدم امنیت یعنی به یکباره قیمت خانه، که نیاز و سرپناه هر انسان است، هزار درصد افزایش یابد و آرزوی تو برای خرید خانه را در یک شب از بین ببرد.
عدم امنیت یعنی در یک شب همه پسانداز چندین ساله تو با کاهش ارزش پول ملی، بیارزش شود.
عدم امنیت یعنی تا صبح ده بار به ماشین و در خانه سرک بکشی تا مبادا سرقت کنند.
عدم امنیت یعنی مرتبا پلیس بگوید مواظب خانه و کیف و موبایل و ماشین و گردنبند خودتان باشید.
عدم امنیت یعنی نمیتوانی با کسی که دوست داری، ازدواج کنی، چون میدانی که فردا در مخارج زندگی مشکل خواهی داشت.
عدم امنیت یعنی پساندازت را از این بانک به آن بانک میبری، از ترس اینکه مبادا بانکها ورشکسته شوند.
عدم امنیت یعنی وارد کاری بشوی که راه و رمز آن را بلد نیستی و هستیات را در بورس ببازی.
عدم امنیت یعنی بعد از سی سال کار کردن نمیتوانی به یک مسافرت راحت بروی، چون قیمتها آنقدر گران است که درآمدت اجازه نمیدهد.
عدم امنیت یعنی فرزندت را برای کسب علم و دانش به مدرسه بفرستی اما همیشه نگران رفت و برگشت او باشی.
عدم امنیت یعنی از غذایی که میخوری میترسی، مبادا تقلبی باشد.
عدم امنیت یعنی با هر مراسم جشن و عزا و بیماری استرس دخل و خرج بگیری که چگونه هزینه را بپردازی.
عدم امنیت یعنی قیمت سکه و ارز، هرگز معلوم نباشد.
عدم امنیت یعنی حقوقت ریالی باشد و همه جنسها را دلاری بخری.
عدم امنیت یعنی وضعیت تورم مشخص نباشد و هر روز، متورمتر از روز قبل زندگی را آغاز کنی.
عدم امنیت یعنی نمیدانی فردا سر کار خواهی بود یا بیدلیل اخراجت میکنند.
عدم امنیت یعنی نتوانی هر جور که دوست داری لباس بپوشی، سلمانی بروی، راه بروی، سوت بزنی، بنویسی، بخوری، فکر بکنی یا هر جور که دوست داری گلها را بو کنی و نگویند دیوانه شده است...
سالی که گذشت، پرده آخر قرن چهاردهم بود؛ قرنی که قاجار رفت، شاهنشاهی رفت، صدام رفت، هیتلر رفت، کره ماه فتح شد و فناوری ارتباطات به اندازه ۵۰ هزار سال تاریخ زمین، ۷هزار سال تاریخ باستان و ۲۰۰۰ سال تاریخ میلادی پیشرفت کرد.
فناوری در کمتر از بیست سال به مرحلهای رسید که انسان را در برابر معمای علم حیرتزده نگه داشته است و متاسفانه هنوز کسانی هستند که باور ندارند قرن بیستویکم، قرن شفافیت، زندگی آکواریومی و ارتباطات بدون مرز خواهد بود و باید خود را مجهز به سلاح دانایی کنند.
در پایان قرن حاضر، فقط برای رشد دانایی دعا کنیم.
ارسال نظر