روابطعمومی علم تا عمل
ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول
این بخشی از سخنانی است که در چهار، پنج سال قبل در مراسم روابطعمومی علم تا عمل گفتم و حالا فرصتی برای تکرار آن در ویژهنامه است.
سالها قبل وقتی تازه جنگ تمام شده بود، در مجله فرهنگی روزگار وصل یادداشتی با این مضمون نوشتم: برای کی بنویسم؟ برای که بگویم؟ چرا بگویم؟ چه بگویم؟ از کجا بگویم؟ چگونه بگویم و اگر گفتم یا نوشتم چه خواهد شد؟ چه تاثیری خواهد داشت؟ مگر اینقدر گفتند یا نوشتند چه شد؟ حالا درباره روابطعمومی و جایگاه آن چه بگویم؟ و اگر مثل همه این سالها گفتیم چه تاثیری خواهد داشت؟
حالا نه ۵ یا ۱۵ دقیقه، نه یک یادداشت؛ اگر ۵۰۰ دقیقه هم فرصت بود، چه میتوان درباره روابطعمومی گفت که کسی نگفته باشد. از من خواستهاند درباره روابطعمومی از علم تا عمل بگویم.
در یادداشتی یکی از سادهترین پاسخها در برابر این سوال که میپرسند روابطعمومی یعنی چه را نوشتهام. پاسخ این است که بعضیها میگویند نمیدانیم، اما روابطعمومی واقعیتی است که ظاهرا خیلی لازم است، مهم است و همهجا به درد میخورد. این مهم بودن را وزیر و وکیل و رئیسجمهوری و مدیرکل و بانکدار و میهماندار و هتلدار و همه و همه میدانند. همه میدانند که روابطعمومی خیلی لازم است.
روابطعمومی آنقدر لازم است که بعضی از آقایان وزرا و مدیران، از دامپزشک تا گیاهپزشک، از قصاب تا بقال، از باکاره تا بیکاره را که البته مشاغل مهم و ارزشمندی است، در جایگاه مدیرکل روابطعمومی و رئیس و مشاور روابطعمومی گنجانده و میگنجانند، اما از دانش ارتباطات و فارغالتحصیلان این رشته استفاده نکرده و نمیکنند.
آیا اهمیت روابطعمومی از این بیشتر میشود؟
صد سال از دانش کلاسیک معاصر روابطعمومی در دنیا و چند هزار سال تاریخی به بلندای آدم و حوا و شصت، هفتاد سال از روابطعمومی علمی در کشور خود ما با ۵۰ سال حضور دانشگاهی رشته ارتباطات و چه و چه میگذرد اما هنوز هم در دولت و بسیاری از سازمانها، مدیران عالیقدر، افراد بیکاره را روانه اداره روابطعمومی میکنند.
درد از این بیشتر؟
اما اگر اینها را نگوییم، ننویسیم، نگویند، ننویسند، اگر این سمینارها و همایشها هم نباشد که دیگر فاتحه روابطعمومی را باید بهطور جدی خواند.
یک مرد غیرتمند عشایر سالها قبل به یک مقام عالیرتبه که برای بازدید به منطقه محروم آنها رفته بود و از او سوال کرده بود که اوضاعتان چطور است؟ گفته بود تو که با بادی آیی و با بادی روی چه میدانی درد ما چیست؟
معنای این جمله، چنین است: تو که با هواپیما میآیی و با هلیکوپتر میروی چه میدانی درد مردمی که نه راه دارند و نه جاده و نه غذا و نه پوشاک چگونه است؟
حالا این مثال چه ربطی به روابطعمومی و جایگاه آن و مشکلاتش دارد، من هم نمیدانم. خودتان یک جوری ربطش دهید که بودار نشود. وقتی به بالای سن میآمدم دوستی توصیه کرد که در حرفهایم به جوانترها توصیه کنم.
حالا هر چه نگاه میکنم، از خودم جوانتر و خامتر نمیبینم.
ما و مجنون همسفر بودیم در دشت جنون
او به مقصدها رسید و ما هنوز آوارهایم
چهارده، پانزده ساله بودم که نخستین نوشتهام را برای مجله تهرانمصور آن روزگار فرستادم. با ورود به دانشگاه بهطور مستمر فعالیتم را در مطبوعات و در روابطعمومیها آغاز کردم که تا امروز و نزدیک ۵۰ سال ادامه دارد.
۲ توصیه مشخص برای آن یکی، دو نفری که تصادفی از من کوچکترند و دانش روابطعمومی را جدی گرفتهاند، عرض میکنم.
اول: یاد بگیریم که با کمتر از خود بازی نکنیم، بازیمان خراب میشود. حتی بهتر است حریف تمرینی همسطح یا قدرتر از خودمان باشد. هرگز خودتان را با هیچ تنبلی مقایسه نکنید، مدیران کمعرضه فراوانترند، ملاک شما آدمهای کمعرضه نباشد، تلاش کنید با بهتر از خودتان مقایسه شوید.
دوم: به ادبیات فارسی اهمیت بدهید؛ زبانی که رودکی در بخارا با آن نرد عشق باخته و نظامی در گنجه با آن پنجگنج ساخته و فردوسی در طوس شاهنامه پرداخته و سعدی و حافظ و صائب و خواجو و مولانایش بدان طرح غزل انداختهاند. این زبان، زبانی است که ملات سیمان در ساختن برج و بارو است. طبایع گوناگون کُرد، لُر، بلوچ، گیلک، فارس، عرب و عجم را بههم جوش داده و ترکیب هویت ایرانی را تا امروز تاریخ و فردای دنیا ساخته است. حالا هر کس میگوید این زبان کاربرد ندارد، یا نادان است یا دشمن. من تاکید میکنم که در کنار ادبیات فارسی که بچههای روابطعمومی باید بخوانند، زبان دوم و سوم و چهارم خارجی و زبان فناوری کامپیوتر را هم بیاموزید که دنیا، دهکده کوچکی است.
«مرا به تجربه معلوم پس از ۳۰ سال یا ۵۰ سال فرقی نمیکند
که قدر مرد علم است و البته قدر علم به مال»
این هم طنزی از استاد باستانی پاریزی بود که یادی از او کرده باشیم.
ارسال نظر