|

اهل نظر پاسبان اندیشه‌اند از گفت‌وگو نهراسیم

ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول

به نام او که هرچه بخواهد همان می‌شود

باید کم‌کم باور کنیم که گفت‌وگو کردن تنها راه بقای ملت‌هاست.

باید باور کنیم که مسیر گفت‌وگو کردن از شاهراه فرهنگ و هنر می‌گذرد.

ناصربزرگمهر۹

باید باور کنیم که فرهنگ و هنر تنها به محفل‌های علمی، روشنفکری و دانشجویی محدود نیست.

باید باور کنیم که فرهنگ گفت‌وگو کردن مربوط به همه مردمی است که می‌خواهند سالم و سازنده زندگی کنند.

باید باور کنیم که فرهنگ و هنر تنها زبان قابل فهم در گفت‌وگوی تمدن‌هاست که مرز نمی‌شناسد و نیازی به هیچ اسم و سیاست و اقتصادی ندارد.

باید تلاش کرد تا فرهنگ و هنر را در خور ارزش‌های این مردم و برای مردم کوچه و بازار به‌وجود آورد.

تعامل در جهان امروز درهم است و هنرمندان و اندیشمندان و فرهنگسازان باید پیشقدم این تعامل و گفت‌وگوی تمدن‌ها باشند.

هنرمند نمی‌تواند و نباید پسگام مردم حرکت کند؛ هنرمند و هنر باید پیشگام یا حداقل همگام با مردم جامعه خود و جامعه جهانی قدم بردارد.

در جایی خواندم که اهل نظر پاسبان اندیشه‌اند؛ یعنی پاسبان فرهنگ هستند. شاید در معنی فرهنگ به یک توافق خاص دست پیدا نکنیم، اما در یک معنای کلی، همه می‌دانیم فرهنگ معنویت است، اخلاق است، جوهر و حاصل فلسفه و دانش و ادبیات و تکنیک و سنت و مذهب است.

اگر صاحبان زور و زر در جهان امروز، مشرق‌زمین را رها می‌کردند و اگر می‌گذاشتند که مشرق بر پای خود بایستد، این نبود و این نیست که هست.

 شرق هنوز باوجود همه زخم‌های جانکاهی که خورده و درگیری‌هایی که هر روز بر آن افزوده و از این مرز به آن مرز هدایت می‌شود و فشاری که ۵ ابرقدرت اسلحه به‌دست بر آن وارد می‌آورند، می‌تواند هدیه شایسته‌ای به جهان آشفته امروز عرضه کند که البته این هدیه در مرحله اول، سفینه فضایی نیست، اسلحه و بمب اتمی نیست؛ فرهنگ و هنر است.

 یکی از عرضه‌کنندگان این فرهنگ و هنر هنرمندان ایرانی هستند. امروز وظیفه ماست که با تعالی فرهنگ‌های بومی ‌خود، مشعل میهن فردوسی، رودکی، سعدی، حافظ، مولوی، ناصرخسرو و خیام را روشن نگه داریم.

در بحث فرهنگ و هنر و در قدیمی‌ترین اوراق بر جای مانده در تاریخ می‌خوانیم که عالم از چه به‌وجود آمده و به چه منتهی می‌شود. این پاسخ از ازل و ابد را می‌خوانیم که عالم از آزادی به‌وجود می‌آید و در آزادی می‌آساید و در آزادی منحل می‌شود.

دفاع از آزادی، این سیر وجود، مهم‌ترین مسئله‌ای است که در فرهنگ و هنر معاصر، مطرح می‌شود. هر هنرمندی و هر فرهنگ‌سازی، در هر زمانی و پیش از هر موقعیتی، در دوران ما، چشم به آزادی داشته، کوشیده است از آن دفاع کند و به آن برسد.

هنرمند راستین امروز، رسالت دارد که برای احقاق این حق بزرگ نژاد شریف انسانی تا پای جان بکوشد.

هنرمندان واقعی و دست‌اندرکاران عرصه‌های مختلف فرهنگ، در همه جای جهان، به‌ویژه در کشور خودمان در حد توان کوشیده‌اند تا سنگی از دیواره بلند بارو بکنند و به آب روان دامنه قلعه بیفکنند.

 هنرمند بیش از هر کاری، در رویارویی با مردم، به آزادی اندیشه و برای آن تلاش کرده است.

هنرمند برای آزادی تلاش می‌کند، فریاد می‌زند، حرکت می‌کند، پوستر می‌کشد، عکس می‌گیرد، نقاشی می‌کند، دکور می‌سازد، لباس می‌دوزد، بازی می‌کند، شعر می‌سازد، آواز می‌خواند و....

هنرمند دو ماراتن را برگزیده است، چراکه می‌پندارد فرهنگ و هنر باید آزاد بیندیشد و هنرمندان و فرهنگ‌سازان ما برای آزادی اندیشه از دیرباز جان داده‌اند و خود را در آزادی امروز ایران‌زمین سهیم می‌دانند.

با آموزش، دیدن، شنیدن، اندیشیدن و شناختن، می‌توانیم به ساختن جامعه خود و جامعه جهانی کمر همت ببندیم.

باید انسان را، انسان سرشار از امید و استعداد را شناسایی کنیم و با عرضه فرهنگ و هنر، به بهداشت روان مردم کمک کنیم.

هنرمندان و فرهنگ‌سازان در عرصه‌های مختلف از تئاتر تا فیلم و سریال، از موسیقی تا شعر، از قصه کوتاه تا رمان، از عکاسی تا نقاشی، از انشا ساده تا روزنامه‌نگاری حرفه‌ای و در همه صحنه‌های فرهنگی و هنری، درس زندگی کردن می‌دهند.

با همین آمد‌ورفت‌‌ها، با همین همایش‌ها، با همین سخنرانی‌ها، با همین دنیای مجازی، با همین لبخند‌های ساده یک زندگی ‌زاده می‌شود.

باید در صحنه و پشت ‌صحنه فرهنگ و هنر به واژه‌های آرمانی و انسانی اندیشید، باید برای خدمت به میهن اسلامی کمر همت بست، باید به گفت‌وگوی تمدن‌ها با هر روشی که می‌شناسیم، فکر کرد.

ریگی از روی زمین برداریم

وزن بودن را احساس کنیم

وزن بودن را با همیشه بودن احساس کنیم

تصور نکنیم که با پایان گرفتن یک همایش، یک نمایش، یک سخنرانی، یک کتاب خواندن، یک شعر شنیدن، همه ‌چیز تمام و پرده بسته می‌شود. باید پایان یک همایش و نمایش و کتاب و شعر، در من تماشاگر، در من خواننده، یک اتفاق به‌وجود بیاورد.

فرصت برای هنرمند و فرهنگ‌ساز و مخاطب، محدود است. زمان همیشه تنگ و بی‌بازگشت است. برای با هم بودن و به یکدیگر کمک کردن، روزگار مجال بسیار در اختیار ما نگذاشته است.

هنرمندان و فرهنگ‌‌سازان و مخاطبان آنها، در هر گردهمایی، باید از یکدیگر بیا‌موزند و این آموختن و تلاش برای یادگیری، خیابان درازی را پیش ‌روی ما به تماشا می‌گذارد که اگر بار‌ها و بار‌ها از آن عبور کنیم، از دیدن و بازدیدن رهگذرانش ملول نمی‌شویم. در این خیابان دراز آموختن، هر بامداد یکدیگر را خواهیم دید و سلام خواهیم گفت، پیام خواهیم داد و انتظار خواهیم کشید؛ اگر عاشق آموختن باشیم، اگر گفت‌وگو کردن را آغاز دانایی و توانایی بدانیم.

روز‌های آینده، از آن ملتی است که از گفت‌وگو کردن نهراسد و به فرهنگ و هنر و مذهب و سنت‌های خود بیندیشد و ببالد. آینده را با همه امید‌ها و تلاش‌هایش دریابیم که سپیده در آن است که طلوع با آن است. هر روزتان طلوعی تازه باد.

 

نویسنده: ناصر بزرگمهر
کدخبر: 201548

ارسال نظر

 

آخرین اخبار

پربازدیدترین