داستان کارآفرینی و انشای فایده گاو چیست؟
ناصر بزرگمهر _ مدیر مسئول
به نام او که هرچه بخواهد همان میشود
والت دیزنی، موسس بزرگترین پارکهای کودکان در دنیا معتقد است موفقیت و ایجاد کار با کنار گذاشتن حرف و دستبهکار شدن شروع میشود؛ با شعار دادن و نشستن و بیکاری، کسی به جایی نمیرسد.
هرچه در گفتههای مرتبط با کارآفرینی، توسط چهرههای بزرگ جهان کندوکاو کنیم، به نقطهاشتراکهای بیشتری پی میبریم. به همان ضربالمثل قدیمی ایرانی میرسیم که میگوید: «دوصد گفته چون نیم کردار نیست.»
کار، کارگر، کارمند، کارورزی، بیکاری، کارخانه، کارگاه، کارآفرینی و کلمات مشابه، در یک حوزه معنا پیدا میکنند؛ هرچند در این حوزه باید به مدیریت، نوآفرینی، سرمایه، سرمایهگذار، ابزار، ایده و بسیاری نکات دیگر با دقت فکر کرد که اگر فکر نکنیم، دچار وضعیتی میشویم که هم اکنون در آن بهسر میبریم.
در سال ۱۳۸۶، شورایعالی انقلاب فرهنگی، با مصوبهای روز سوم اردیبهشت، روز تولد شیخ بهایی را در تقویم کشورمان بهعنوان روز ملی کارآفرینی نامگذاری کرد.
این نامگذاری در شرایطی است که هفته بعد از آن، یعنی روز اول ماه مه که معمولا مصادف با ۱۱ اردیبهشت است هم روز جهانی کارگر است.
من مفهوم روز کارآفرینی و نیت کسانی که این روز را متولد کردند نمیدانم، اما تصور میکنم شاید منظورشان این بوده که در شرایط سخت اقتصاد ایران، از هر کس و در هر حوزهای که تلاش و کاری خلق میکند، تشکر و قدردانی شود.
اگر موضوع عام باشد، روز کارگر، روز کارمند، روز معلم، روز پزشک، روز مهندس، روز خبرنگار، روز پرستار و دهها روز دیگر معنا و مفهوم ندارد و اگر منظور به کسانی است که با ایجاد بازار کار و ایجاد شرکت و کارخانه و کارگاه، عدهای را به سرکار میبرند، باید از سرمایه و سرمایهگذار و همت آنها حرف بزنیم و اگر منظور اختراع و ایجاد کار نوین و جدید، مدل شیخ بهایی است که باز موضوع دیگری است.
بهنظر میرسد در این سه شکل، بیشتر بخش سوم موردنظر بوده که در روز شیخ بهایی مطرح شده، اما فعلا کام بخش دوم را تلخ و شیرین کرده است.
در هر صورت، این روز را باید به نام کسانی بدانیم که با کار یا ایده یا سرمایه خود ارزشی را برای جامعه خلق میکنند؛ کسانی که در مواجهه با سختیها و کمبودها دلسرد نمیشوند و یک روز هم کار، کارخانه یا طرحها و ایدههایشان را تعطیل نمیکنند و از هر سه گروه قدردانی کنیم.
بدیهی است مشکلات این افراد کارآفرین باید در چند گروه دیده شود:
مشکلاتی که با بروکراسی اداری توسط نهادها و وزارتخانههای دولتی بهوجود میآید.
مشکلاتی که توسط قوانین و مصوبات بدون بررسی دقیق یا از تضاد قوانین خلق میشود.
مشکلاتی که در طول تاریخ در زیرساختهای مهم مملکت وجود دارد.
مشکلات شناخته شده در ارتباط با چند سازمان مشهور مثل تامین اجتماعی، سازمان امور مالیاتی، شهرداریها، شهرکهای صنعتی، بانکها و امثالهم که در حوزههای بیمه، مالیات، وام، عوارض و مجوزها همیشه با همه کارآفرینها همراه است.
مشکلاتی در حوزه محیطزیست که در آن افراط و تفریط، هر دو دیده میشود.
مشکلات فرهنگی، اخلاقی که نتیجه عدم سازگاری روحیه ما با کارآفرینی است.
مشکلاتی از تعطیلات فراوان و علاقه ما به تنبلی و تنپروری که بر کسی پوشیده نیست.
مشکلاتی سنتی، از عشق پدر و مادر به فرزندان و ادامه آن تا سنین بالا.
مشکلاتی در حوزه کارگری و کارفرمایی و تصمیمگیریهای غلط انجمنها یا سندیکاها، بدون توجه به عواقب آن و نبودن علم و دانش لازم در این حوزه که همیشه دیده میشود.
از اینگونه مشکلات میتوان دهها نمونه دیگر برشمرد، اما کارآفرینی در هر صورت مثل فایده گاو، بر هیچ کس پوشیده نیست؛ بهشرط آنکه در همان بخش مشکلات، کارآفرینان عاشق را دچار خدشه نکنیم؛ اگر طرح و ایدهای وجود دارد از آن بهخوبی حمایت کنیم؛ اگر سرمایهگذارانی با عشق به میدان عمل آمدهاند آنها را با تهمت و افترا، دلشکسته و خسته نکنیم؛ شرایط، مجوزها، امکانات بیمهای، مالیاتی، تسهیلات و قوانین و آنچه که به دولت مربوط است را به آسانی و بدون گذر از هفتخوان رستم در اختیار جوانان خوشفکر و صاحبان ایده و طرح و سرمایهگذاران واقعی و تلاشگران بخش تولید قرار دهیم تا آنها بتوانند به موفقیت دست پیدا کنند.
به قول وینستون چرچیل، تازه رسیدن به موفقیت، بهمنزله پایان کار نیست، شکست هم گاهی هست، اما شکست هم نباید کسی را از پا در آورد؛ چیزی که در این میان مهم است، جسارت داشتن برای ادامه دادن مسیر است.
اگر ما مردم عادی یا چند روزنامهنگار هم از گرانی و بروکراسی اداری مینالیم یا توان مالی بسیار کمی داریم، نباید با تهمت و دشمنی و جوسازی، شرایط را برای فرار سرمایههای واقعی فراهم کنیم؛ کاری که ما بهسادگی انجام داده و میدهیم؛ کاری که گاهی دولت انجام میدهد؛ کاری که بانکها میکنند. ما باید با فرهنگ دلالی و ارز جمع کردن چند سرمایهدار بینام و نشان در اتاقهای بازرگانی مبارزه کنیم و میدان بازی را برای واردات جنسهای بنجل و صادرات ارز به حسابهای خاص فراهم نکنیم.
میگویند ریچارد برانسون مدیریت گروه ویرجین با ۴۰۰ شرکت گفته است فرصتهای کاری را میتوان با اتوبوسها مقایسه کرد؛ اگر یکی رفت، یکی دیگر در حال نزدیک شدن است. دری که رو به پیشرفت و موفقیت است همیشه باز نیست؛ ممکن است قفل باشد و کلید آن جایی روی زمین افتاده باشد. باید کلید را پیدا و در را باز کنیم.
البته همیشه افراد ضعیف، موفقیت افراد دیگر را به پای شانس مینویسند، اپرا وینفری مجری مشهور جهان میگوید احساس میکنم شانس همان تدارک مقدمات است که به مصاف فرصتها میرود. موفقیت هیچ رمز و راز سربهمهری ندارد.
روزولت میگوید بیشک مهمترین و بزرگترین دستاورد زندگی فرصت سخت کار کردن روی چیزی است که ارزش وقت گذاشتن داشته باشد.
یادمان نرود کارآفرینی مثل یک گاو بزرگ شیرده است. انشاهای کودکی را فراموش نکنیم؛ همه چیز آن خوب است. قدر کارآفرین را بدانیم.
ارسال نظر