آزادی
ناصر بزرگمهر-مدیر مسئول
چه کسی گفته است که آزادی همان تعریفی است که من میکنم؟
چه کسی گفته است که آزادی همان تعریفی است که شما میکنید؟
چه کسی گفته است که آزادی همان تعریفی است که دیگری میکند؟
چه کسی گفته است که آزادی همان تعریفی است که فلان مسئول اصرار دارد؟
چه کسی گفته است که آزادی همان تعریفی است که فلان استاد میگوید؟
چه کسی گفته است که راه آزادی از خیابان فحاشی به دیگران میگذرد؟
چند روز پیش برای عزیزی با احترام نوشتم: شرمنده شدم از صدها زن و بانوی ارزشمند ایرانی و همسر و دختر شما و همه کسانی که پست و مطلب شما را خواندهاند و این ور و آن ور گاهی واژههای نامتناسب با اخلاق را میشنوند.
افسوس خوردم برای کسانی که در رفاه کامل و در آن ور آب نشسته و چنین واژههایی را بر زبان میرانند.
آیا قرار است فرهنگ ایرانی ماندگار این گونه شود؟
باید هر ایرانی گوشهایش را بگیرد و سالنی که در آن یک شومن، فحاشی را با هنر اشتباه گرفته، ترک کند.
شرم باد بر کسانی که ایران با فرهنگ را بیفرهنگ میخواهند.
آزادی آن چیزی نیست که من فکر میکنم.
آزادی آن چیزی نیست که شما فکر میکنید.
اگر هرکس فکر کند که آزادی آن چیزی است که او میگوید، این عین دیکتاتوری است.
همه دیکتاتورهای تاریخ مدعی آزادی بودند و از آزادی سخن میراندند.
از سخنرانیهای مشهور هیتلر و موسولینی تا لنین و مایو؛ از صدام تا قذافی پر از تکرار واژه آزادی بوده است.
پس آزادی واقعی چیست؟
آزادی برآیندی از چیزی است که من و شما و میلیاردها انسان دیگر فکر میکنیم.
اگر من اصرار کنم که شما حرف مرا بپسندید، این آزادی نیست.
اگر شما هم اصرار کنیدکه من حرف شما را بپسندم، آن هم آزادی نیست.
هر کدام از ما حق داریم کپی دیگری نباشیم.
حق داریم اندیشه خودمان را داشته باشیم.
من و شمایی که گاهی حتی جرأت نداریم نام و فامیل خود را در دنیای مجازی هم آشکار کنیم، چگونه میتوانیم دیگری را متهم کنیم؟ چرا به دیگری فحاشی میکنیم؟
ما باید تلاش کنیم جامعه مدنی با احترام به یکدیگر شکل بگیرد.
در شکلگیری یک جامعه مدنی و آرمانی، افراد طرز فکرهای شبیه خود را بهمرور پیدا خواهند کرد.
احزاب در جهان آزاد، از تفکرات نزدیک به هم شکل میگیرند و در روند یک سرزمین آزاد، مجلسها و دولتهای پایبند به دموکراسی بهوجود میآیند.
این روزها در دنیای مجازی، کنار شعار آزادی، انواع اظهارنظرها و فحاشیها را نسبت به کسانی که مثل ما فکر نمیکنند میشنوم و میخوانم و برای آینده این سرزمین سبز گریه میکنم.
کسانی که یادداشتهای من را هرگز نخواندهاند، به یادداشتی واکنش نشان میدهند که تاسفانگیز است.
یا فحاشیهایی به هنرمندی میکنند که تا دیروز برای آنها تحسینبرانگیز بود و گرفتن یک عکس با او افتخار بسیار داشت.
یا دشنام به ورزشکاری میدهندکه نامش بارها، عزت این سرزمین را برانگیخته و من و شما برایش کف زدهایم و به قهرمانیاش افتخار کردهایم.
یا توهین به پیرمردان و زنانی که دهه 70 و 80 یا بیشتر عمر خود را میگذرانند و مادران و پدران شما هستند، میکنند و آنها را به باد کلماتی زهرآگین میگیرند که شایسته هیچ گوشی نیست.
یا دعوت با واژههای نامناسب از اساتید ارزشمندی که سر در حوزه علم و دانش دارند، توسط دانشجویی که هنوز حتی یک واحد درسی را پاس نکرده است.
من و به احتمال زیاد همه همنسلانم به شجاعت نسل دهه 80 و همه کسانی که برای آزادی با هر سن و بینش و دانشی تلاش میکنند، قلم میزنند، فریاد میزنند، راه میروند، کشته میدهند، زندان میروند و زندگی فدا میکنند، درود میفرستم و به احترام آنها میایستم، اما قرار نیست همه یک مدل فریاد بزنند و مثل هم فکر کنند.
آرزو میکنم نسل آینده نسلی باشد که راه فرهنگ را با بیفرهنگی هموار نکند.
راه آزادی را با دیکتاتوری شروع نکند که سرنوشتی روشن نخواهد داشت.
ارسال نظر