رسانه ها زنده اند با معجزه عشق
رضا رشتیانی - کارشناس رسانه
دیروز همه چیز برای ما خبرنگاران شیرین بود، لاجرم ۱۷ مرداد رسید و به روال هر سال خبرنگاران و رسانهها را ارج نهادند. سال های قبل خیلی از دستگاه ها و سازمان ها مراسم می گرفتند و امسال به خاطر شیوع ویروس کرونا دیگر خبری از مراسم حضوری نبود و با پیام و تماس تلفنی و اهدای هدیه و نوشتن یادداشت اندر کرامات و حسنات خبرنگاران و روزنامه نگاران مارا شرمنده کردند.اما همه چیز تمام شد تا ۳۶۴ روز دیگر نه تنها آنکه دیگر کسی از احوال ما سراغی نمی گیرد بلکه سهل است که در بقیه ۳۶۴ روز سال تتمه حالمان را هم می گیرند.
حال آنکه بیش از تعداد خبرنگاران و روزنامه نگاران فعال در کشور کسانی را داریم که خود را قیم خبرنگار می دانند. موجودیت رسانهها و مطبوعات هر دم در معرض خطر است؛ دخل و خرجشان نمی خواند، از هر سو امر و نهی می شنوند. خبرنگار هم بدتر و خراب تر. خبرنگارامروز در ایران، تنهاست؛ جز خودش کسی را ندارد و در مقایسه با سایر مشاغل از کمترین میزان مزد و مزایا استفاده می کند. ثبات شغلی و امنیت حرفه ای که هیچ و از سویی برای انجام وظیفه حرفه ای اش هزار مانع و مشکل می تراشند. وقتی می خواهد خبری ازشخصی یا نهادی بگیرد، از هفت خان رستم باید عبور کند و دست آخر باز هم چیزی نصیبش نمی شود که دندان گیر باشد و همان را هم که می خواهد بدهد منتشر شود، او و مدیرمسئولش باید تنشان بلرزد که چه کسانی بدشان می آید. عتاب و خطاب ها و... همیشه در کمین اند. این واقعیت تلخ روزنامه نگاری امروز ایران است.
اگر از چندرسانه که به طور رسمی و غیررسمی، یا آشکار و پنهان به دستگاهی دولتی و سازمان های عمومی متصل اند بگذریم، رسانه های امروز ایران با معجزه زنده اند؛ این معجزه نامش «عشق» است، نامش «احساس مسئولیت» است. اگر اینها نبود، خبرنگار شدن وخبرنگارماندن بیهوده و نامعقول می نمود.
ادعای این نیست که خبرنگار ایرانی بی نقص است؛ نقص دارد، نقدها به آن وارد است، اما با این همه مشکل و اشکال که به این حرفه تحمیل شده است، باید منت گذار همین وضع رسانهای هم بود. یک مدیر عالی یا میانی کشور از بیشترین امتیازهای پیدا و پنهان بهره مند است، خطاها می کند، از قدرتش سوءاستفاده می کند، با اشتباهاتش اقتصاد و فرهنگ و سیاست ملتی را به خطرها می اندازد، از جایی می رود یا بیرونش می کنند، بلافاصله در جایی دیگر و بر صندلی دیگری از مدیریت می نشیند. کافی است شما چند سالی یک مدیر دلسوز باشید تا از یک طبقه اجتماعی متوسط به یک چند طبقه بالاتر جهش کنید. بودجه کشور در دست شما از بین رفته است؟ مهم نیست، نیت بدی که نداشتید، فسادی کرده اید؟ دوست و آشنا زیاد است که هوایتان را داشته باشند. برنامه ها را خراب کرده اید؟ کو تا معلوم بشود و اگر هم که شد، دیگر کار از کار گذشته است. همه اینها با جادوی کلمه «مدیر دلسوز و فداکار» رخ می دهد.
اما وقتی یک خبرنگارید، معلوم نیست که برای ملت و مملکت دلسوز باشید و این را حتما باید اثبات کنید. کوچک ترین خطای شما سخت ترین عقوبت ها را می تواند برای شما ورسانه شما به بار آورد. اگر رسانه شما توقیف یا تعطیل بشود، تا جایی دیگر برای کار پیدا کنید، کار گذران زندگی به قرض گرفتن ها می کشد. شما اصولا چیزی نمی دانید و هرچه هم کار یاد گرفته اید، غلط است و باید دوزانو در مقابل همان مدیر دلسوز یا نماینده محترم بنشیند تا به شما یاد بدهد.
خبرنگار اجازه ندارد خودش برای مسائل صنفی خودش تصمیم بگیرد. اگر شما در خبر خود پرده از فساد مدیر دلسوز بردارید یا از بی کفایتی هایش بنویسید، شما هستید که گناهکارید، نه او. اگر با هزار و یک مشکل دست وپنجه نرم می کنید، به خودتان مربوط است، مگر اینکه بگذارید عده ای مثل قیم بیایند و قیمومت شما را به نام های مختلف به دست بگیرند و بشوید فرمان برداران نجیب. همه اینها محصول جادوی کلمه «قدرت» است که خبرنگار آزاد و مستقل را دوست نمی دارد. با این همه اما خبرنگار ایرانی، با وجود نقدهایی که بر آن وارد است، باید سرش را بالا بگیرد و مباهات کند به اینکه بار میراث رنج بار خبرنگار و آزادی و استقلال رسانه را با همه سختی ها پیش می برد.
سخنی با همکارانم...
اگر مردم حق دانستن دارند وظیفه اهالی رسانه که آگاهی دادن به مردم است، به عنوان کار فرهنگی و عمل نیکو شناخته می شود یا وظیفه خبرنگار صرفا گرفتن و ستاندن «آگهی» از حوزه های خبری و انتشار آن است و غیر از این کردار او نامطلوب، اگر خبرنگار کار دیگری جز این انجام دهد فضول است و فضولی موقوف!؟ قدرت سیاسی یا دولت مقابل خبرنگاران چه وظایفی دارد و این دو کی و کجا هم مرز می شوند؟ نقطه تلاقی این دو یا خط مرز دو طرف چیست؟ چه کسی یا کدام مرجع باید به این مباحث رسیدگی کند.
هرچند علی القاعده باید قانون این مرز را تعیین کند ولی می دانیم همواره برداشت و تفسیر هرکس با توجه به خاستگاه اجتماعی او و مقام و منزلت اداری و سیاسی از قانون مختلف است. استادان دانشکده های حقوق اصرار داشته و دارند که به دانشجویان به ویژه در دوران جوانی، که گاهی شور و احساسات پاک جای ادراک و تعقل را می گیرد، بفرمایند: قانون فوق همه امور است و برای همه مساوی است و باید رعایت شود. قطعا استادان حقوق بهتر از همه می دانند این سروری قانون در جامعه و تساوی افراد در برابر قانون در همه عرصه ها و موارد رعایت نمی شود.
وانگهی آگاهی و شناخت مردم از محیط زندگی خویش و جامعه برای رفع نیازهای اجتماعی و حفظ فرهنگ و میراث ملی و طبیعی، نه تنها ضرورت دارد بلکه لازمه حضور مستمر و فعال آنها در زندگی اجتماعی است. به همین جهت آگاهی دادن به مردم همچون تولید یک کالای فرهنگی و اجتماعی است و روزنامه نگاران که کار تولید و پردازش این آگاهی را انجام می دهند، همواره در چالش با دستگاه ها قرار می گیرند.
اگر این خبر و آگاهی جنبه چالشی نداشته باشد، نیازی به کار خبرنگاران نیست و در بولتن های دولتی یا رسانه هایی که دولت مدیریت آن را برعهده دارد، منتشر می شود. به قول فیلسوف معروف انگلیسی، جان استوارت میل، اگر عقیده ای حقیقت تام هم باشد ولی به چالش طلبیده نشود، به سرعت رنگ و بوی تعصب می گیرد و به ایده ای مرده و نه حقیقتی زنده بدل می شود و اینجاست که مطبوعات و قدرت سیاسی و خبرنگار و دولت هم مرز می شوند که یا حریم همدیگر را پاس می دارند یا به حریم هم تجاوز می کنند.
درعین حال بدیهی است رعایت سازوکارهای حرفه ای و اجتناب خبرنگار از انتشار اخبار مجعول و ساختگی و نپذیرفتن اخبار هدایت شده وظیفه خبرنگاران است و رویه ها و قوانین جاری کشور و همچنین رعایت موازین حرفه ای در این مورد، چراغ فراراه این شغل پردردسر است و چنان که اگر عشق خبرنگاران به آگاهی دادن به مردم نبود، به علت مشکلات و محدودیت ها و تنگناهای مادی و معنوی فرارو، کسی را میل به دردست گرفتن قلم نبود.
ارسال نظر