کلافگی فرهنگیان از آمارهای آموزش و پرورش
«زبان رمزآلود آمار» به دلایل مختلف استفاده میشود. گاه برای روشن کردن حقایق و گاه برای پوشاندن آنها.
با نگاهی به ساختار وزارت آموزش و پرورش درخواهیم یافت که این ساختار از بحرانی با عنوان آمارزدگی در رنج و عذاب است، رنج و عذابی که موجبات تالم خاطر کادر اداری و آموزشی و دانشآموزان را به همراه آورده است. در همین ابتدا با نگاهی به برنامه وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۰، درخواهیم یافت که چه نگاه کمّیگرایانهای در این برنامه موج میزند.
در این برنامه، فعالیتهای معاونت پرورشی و فرهنگی در قالب ۳۹ عنوان برنامه اعلام شده است که ۱۸ عنوان آن نفوذی تا سطح مدرسه دارد. به عبارت دیگر نیمی از فعالیتهای این معاونت در گرو عملکرد مدارس در سطح کشور است که از سویی مایه خرسندی خاطر است و از سوی دیگر نمایانگر سفارشی بودن امور تربیتی است.
با نگاهی به برنامه وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۰، درخواهیم یافت که چه نگاه کمّیگرایانهای در این برنامه موج میزند. به عنوان مثال در یکی از باارزشترین حوزههای تربیتی، با نگاهی گذرا به حوزه اداره کل قرآن، عترت و نماز، در زیرنظام برنامه درسی در فعالیتی با عنوان شرکت دانشآموز در برنامه حفظ موضوعی آیات قرآن کریم و حفظ ترتیبی مقدار ۱.۲۵۰.۰۰۰ نفر به عنوان هدف کمّی برنامه به صورت اقتضائی در نظر گرفته شده است(صفحه ۲۱ برنامه). ولی آیا تحقق این تعداد واقعا به معنای تحقق کیفی تربیت است؟
این مشتی از خروار اعداد و رقمهایی است که در این برنامه گنجانده شده است و استان، منطقه و مدارس مکلف به دستیابی به این آمارها هستند. نظام تعلیم و تربیت ما، در عدد و رقم غرق شده است در حالی که تعلیم و تربیت امری کیفی است و نمیتواند در گرو عدد و رقم باشد.
زمانی که شما به تعداد صفحات برنامه وزارت آموزش و پرورش در سال ۱۴۰۰ (مستند به نقشه راه برنامه زیر نظامهای سند تحول بنیادین در طول برنامه ششم توسعه) و برش استانی نگاهی بیاندازید، ۶۵۰ صفحه عدد و رقم در برابر خود خواهید دید، البته میزان صفحات یک برنامه چندان اهمیتی ندارد ولی هنگامی که شما این حجم از اعداد و ارقام را میبینید، متوجه این موضوع خواهید شد که تا چه حد نظام تعلیم و تربیت ما، در عدد و رقم غرق شده است در حالی که تعلیم و تربیت امری کیفی است و نمیتواند در گرو عدد و رقم باشد. شما نمیتوانید با عدد و رقم از وضعیت نظام تعلیم و تربیت آگاهی یابید یا دیگران را آگاه کنید. بی سبب نیست که ظریفی گفته است که در برخی جوامع «آمار همه چیز را نشان میدهد به غیر از آن چیزی که باید نشان بدهد!»
در اکثر مواقع ثبت نام دانشآموزان در یک برنامه تربیتی به منزله حضور آنان با بیشترین مشارکت انگاشته میشود در حالی که تنها نام آنان در این برنامه قید شده و چندان بهرهای از این برنامه عاید آنان نشده است. زمانی که شما یک برنامه را با عدد و رقم هدفگذاری مینمایید، طبیعتا سنجش شما از عملکرد یک برنامه هم بر مبنای همان عدد و رقم خواهد بود. در حالی که تربیت یک امر کیفی است و به راحتی قابل ارزیابی با عدد و رقم نیست. لازم به ذکر است این نوشتار نه به نقدِ آمار، بلکه به نقد پدیده «آمارزدگی» میپردازد، چرا که باور دارد غرق شدن در آمارها شاید بتواند پیشرفت یک نهاد را نشان دهد اما دستاورد چشمگیری برای جامعه هدف دربرنخواهد داشت.
ثبت نام دانشآموزان در یک برنامه تربیتی به منزله حضور آنان با بیشترین مشارکت انگاشته میشود در حالی که تنها نام آنان در این برنامه قید شده و چندان بهرهای از این برنامه عاید آنان نشده است.
محسن رنانی در همایش «برنامهریزی منطقهای مشارکتمحور، ضرورت ایران بدون نفت» در خصوص تفاوت میان پیشرفت و دستاورد بدین نکته اشاره میکند که: با تاکید بر این که ایران متناسب با پیشرفت اقتصاد، از توسعه متناسبی برخوردار نیست، رتبه ما از نظر پیشرفت و در مقایسه با دهههای گذشته بهبود یافته است ولی از نظر توسعه اینطور نیست و نتوانستهایم در این حوزه، دستاوردهای واقعی داشته باشیم. به عبارتی، هر کشوری زمانی به توسعه دست یافته است که در ازای ارائه نهاده، دستاورد کسب کند، این در حالی است که آنچه در طول ۷۰ سال گذشته دنبال کردهایم، ستاده بوده است.
هر کشوری زمانی به توسعه دست یافته است که در ازای ارائه نهاده، دستاورد کسب کند. دولت هر ساله برای توسعه راههای روستایی بودجه تعیین میکند و در پایان سال گزارش میدهد که چه میزان از این راهها آسفالت شده است، در حالی که دستاورد به معنای پایداری آبادانی روستاها و توقف مهاجرت است. متاسفانه تا به امروز همه توجه برنامهریزان ما فقط به نهاده و ستاده بوده و در خصوص دستاورد، موفقیت چشمگیری نداشتهایم. همچنین در خصوص سرمایهگذاری برای آموزش عالی (نهاده)، با خیل عظیمی از فارغالتحصیلان بیکار (ستاده) مواجهایم و از دستاورد خبری نیست.
وزارت آموزش و پرورش هم با وجود ارائه آمارهای خارقالعاده از میزان مشارکت دانشآموزان در برنامههای مختلف نتوانسته است دستاورد چشمگیری داشته باشد و خیلی عظیمی از دانشآموزان با اعلان تعطیلی مدارس نمیدانند از ذوق خود دست به چه کاری بزنند. در حالی که در گزارشهای ارائه شده از سوی وزارت آموزش و پرورش، مستندات حاکی از حضور پررنگ دانشآموزان در فعالیتهای مدرسه است و آمارها به صورت حداکثری تهیه و تنظیم میگردد.
به عنوان نمونه به انشاء دو تن از دانشآموزان با عنوان «چرا از تعطیل شدن مدرسه خوشحال می شوید؟» و «وقتی معلم غیبت میکند چه احساسی دارید؟» که در دوازدهمین نشست مقالات عمومی پویش فکری توسعه با بررسی آراء جان دیوئی در تاریخ ۱۳ تیر ۱۳۹۸ برگزار و ایراد گردید، اشاره میشود:
چرا از تعطیل شدن مدرسه خوشحال می شوید؟ طبیعتاً اگر بخواهم دلیل خوشحالی خودم را حتی کل دانشآموزان را بگویم میگویم که تنبلی دلیل خوشحالی ماست ما دانشآموزان همیشه از مدرسه فراری هستیم و تنها چیزی که در مدرسه ما را خوشحال میکند زنگ ورزش، بازی و زنگهای تفریح و برگزاری جشنهاست. در زمانی که مدرسهها تعطیل می شود ما خوشحالیم که در خانه اول خود هستیم و در کنار خانوادهایم، از هر امتحانی دور هستیم و میدانیم که قرار نیست مثل امروز که از گرفتن کارنامه خود میترسیم اذیت شویم و استرس معلم به ما وارد نمیشود. به غیر از اتفاقاتی که برایتان توضیح دادم کنار دوستان خود بودن حس عالی به آدم میدهد، مخصوصاً اگر قرار باشد با دوستان خود به گیمنت برویم یا فوتبال بازی کنیم البته من به شدت معتقدم که معلمان و مدیران نیز از مدرسه آمدن خوشحال نیستند و آنها نیز مثل ما دانشآموزان به دنبال فرصتی برای نیامدن به مدرسه هستند اما تمامی این خوشحالیها و ناراحتیها به خود ما باز میگردد. شرط میبندم که اگر مدرسه آمدن دست خودمان باشد برای خوشحالی خودمان هم که شده هیچکس به مدرسه نمیآمد.
وقتی معلم غیبت میکند شما چه احساسی دارید؟ وقتی معلم به مدرسه نمیآید حس بسیار خوبی دارم چون میتوانم هر کاری میخواهم بکنم میتوانم سر کلاس حرف بزنم میتوانم بازی کنم و با هم خوش بگذرانیم. وقتی ۱۰ تا ۱۵ دقیقه از کلاس میگذرد و معلممان نمیآید یکی از بچهها به دفتر مدرسه میرود و از مدیر یا ناظم این موضوع را میپرسد. اگر بگوید که معلم در راه است سعی میکنیم که بیشترین استفاده را از زمانی که معلم نیست بکنیم ولی اگر بگویند که معلمتان امروز نمیتواند بیاید خیلی خوشحالتر میشویم و سریع میرویم سراغ بازی. همگی راحت حرف میزنیم، نقاشی میکشیم و هر کاری که دلمان می خواهد انجام میدهیم ولی این حس خوب زیاد ادامه ندارد چون از زنگ دوم به بعد معلم کلاسهای دیگر به کلاس ما میآید و بعضی وقتها هم به ما درس میدهد. آن موقع حس خوب ما به حس بد تبدیل میشود ولی باز هم خوشحال هستیم چون هیچ تکلیفی نداریم و در خانه راحت هستیم.
زمانی که دغدغه نظام تعلیم و تربیت رسیدن به یک عدد و رقم باشد، آیا کار کیفی محقق خواهد شد؟ تعلیم و تربیت فرایندی مستمر است و وظیفه یک ساختار این نیست که تنها در دوره خود به یک سری آمار دست پیدا کند بلکه باید مسیر را برای رشد دانشآموزان در آینده فراهم نماید و مطمئنا موفقیت یک ساختار دستیابی به آمارها نیست، بلکه عملکرد یک ساختار تابع دستاوردهایی است که برای جامعه رقم خواهد زد.
موفقیت یک ساختار دستیابی به آمارها نیست، بلکه عملکرد یک ساختار تابع دستاوردهایی است که برای جامعه رقم خواهد زد.
آمارزدگی؛ نقدی بر افسونزدگی کمّیتباورانه در پژوهش
به باور کورش گلکار نگارنده مقاله آمارزدگی؛ نقدی بر افسونزدگی کمّیتباورانه در پژوهش، آمارزدگی نوعی مسمومیت آماری است که دو بعد متمایز لیکن مرتبط ۱. افسونزدگی آماری ۲. قشریزدگی آماری دارد. افسونزدگی آماری بر مسحور، مفتون و جادو شدن توسط مفاهیم، اصطلاحات و فنون آماری دلالت دارد. نوعی باور به قدرت جادویی و طلسم گونه مفاهیم و آزمونهای آماری. این عارضه را میتوان «فتشیزم عددی» (Number Fetishism) یا «بتوارگی آماری» نیز نام نهاد؛ یعنی پدیدهای که به مثابه شکلی از اشکال «افسونزدگی» (Enchantment) لازم است مورد «افسونزدایی» Disenchantment) قرار گیرد.
بعد دوم آمارزدگی «قشریزدگیِ» آماری است که خود را در فهم سطحی و ناقص از استلزامات مطالعات کمّی و استفاده سهلانگارانه از آزمونهای آماری، که امروزه به برکت نرمافزارهای کامپیوتری آسانتر از همیشه شده، نشان میدهد. اینک نرمافزارهای آماری به ابزارهای سادهای برای استفادهکنندگان کمتجربه و غیرحرفهای بدل شدهاند که با ایجاد اعتماد به نفس کاذب در کاربران، ایشان را به سمت استنباطهای شتابزده، ناصواب و بعضاً گمراهکننده سوق میدهد. از این رو بسیاری از افراد و دستگاههای حاکمیتی جهت نمایش عملکرد خود از آمارهای نمایشی استفاده میکنند که عایدی جز جلب رضایت مدیران ندارد.
در این میان جالب اینکه نشر دنیای اقتصاد کتابی با نام چگونه با آمارها دروغ بگوییم! به قلم حسین راهداری منتشر نموده که به خوبی گویای مراد ماست، از این رو بخشهایی از این کتاب را از نظر میگذرانیم: مسائل انسانی پیچیده و چند بعدی هستند همانطور که ملاحظه شد، بسیاری از اتفاقات اطراف ما به همان سادگی که فکر میکنیم، قابل تحلیل نیستند و رابطه بین عوامل به خصوص عوامل انسانی، پیچیدهتر از آن چیزی است که به نظر میرسند.
یک دلیل تلاش برای اینگونه تحلیلهای ساده از مسائل پیچیده انسانی، علاقه ناشی از گسترش علوم طبیعی مثلا ریاضیات و فیزیک به حوزههای دیگر به خصوص علوم انسانی است. مثلا فیزیک به ما میگوید که رابطه شدت نور و فاصله از منبع نور معکوس است و هر چه ما بیشتر از منبع نور فاصله بگیریم، نور کمتری به ما میرسد. رابطه فاصله از منبع نور و شدت نور به صورت علمی و تجربی ثابت شده است. اما در مورد مسایل اجتماعی و اقتصادی نمیتوان به این شکل، روابط علت و معلولی بین عوامل را پیدا کرد. عوامل موثر در مسایل انسانی بسیار گسترده هستند و به همین دلیل، روابط علت و معلولی بین آنها نیز پیچیدهتر است.
در بخشی از کتاب میخوانیم: فرض کنید که بعد از مدتها جستجو و تحقیق از محلههای مختلف شهر تهران، برای خرید خانه در منطقهای به ظاهر متشخص، به بنگاه معاملات املاکی میرویم. بنگاهدار شروع میکند به بیان خوبیهای آن منطقه و امکانات بیشمار آن و در نهایت اعلام میکند که علاوه بر تمامی مزایای این منطقه، مزیت مهم دیگر این منطقه این است که «اعیاننشین» به حساب میآید، زیرا که طبق آمار رسمی دولت، «میانگین درآمد سرانه ساکنین این منطقه در سال ۱۰۰ میلیون است». بعد هم اضافه میکند که در این منطقه کلی حاجیهای بازار و دکترهای خارجرفته زندگی میکنند. ما هم مسحور این جملات میشویم و احتمالا در آرزوی برخورداری از کیفیت بالای زندگی در کنار حاجیهای بازاری و دکترهای خارجرفته که پولدارند، خانه را به قیمت بالایی بدون چانهزدن میخریم زیرا احتمالا در چنین منطقه پولدار و متشخصی، چانه زدن دون شان و تشخص است. سرخوشی ما از این معامله سراسر سود و خوبی ادامه دارد که ناگهان یک ماه بعد نامهای از شهرداری برای تمامی ساکنان منطقه ارسال میشود.
مضمون نامه این است که چون منطقه سکونت ما جزو مناطق خوشنشین و پولدارنشین حساب میشود و هزینههای تمیزکاری و درختکاری آن بیشتر از مناطق دیگر است، شورای شهر تصمیم گرفته است که عوارض شهرداری این منطقه را چند برابر کند. ناگهان صدای اعتراض از همه مردم منطقه بلند میشود و گروهی به ریاست همان آقای بنگاهدار برای مذاکره با شهرداری تشکیل میشود. در جلسه با مسئولین شهرداری، آقای بنگاهدار کلا این ادعا را که این محله جزو مناطق اعیاننشین و پولدار است، از پایه و اساس رد میکند! او میگوید که در محله آنها، کلی آدم بیکار و کارمند وجود دارد به طوریکه طبق آمار رسمی نصف مردم محله زیر ۲۰ میلیون در سال درآمد دارند که تقریبا نزدیک خط فقر است!
در این میان ارائه مثال دیگری از مغایرت نظر حقیقی و صوری مشارکتکنندگان در نظرسنجیها خالی از لطف نیست: در بحبوحه جنگ ویتنام در آمریکا برعکس تمامی افکار عمومی آمریکا که بر علیه این جنگ بود، دوربینها و نظرسنجیها از مردم آمریکا چیزی جز حمایت از جنگ نمیشنیدند. احتمالا به این دلیل که کسی نمیخواسته است که علنا نظر واقعی و قلبی خود را بگوید و متهم به خیانت به کشور و سربازان وطن در جبهه جنگ شود.
در مجموع ما دریافتیم که آمارزدگی یکی از مشکلات حال حاضر دستگاههای اجرایی در سراسر جهان است و با توجه به اهداف کلانی که هر یک از دستگاهها پیش روی خود دارند، ضروری است نگاه عمیقتری نسبت به مسائل روا دارند. به منظور تدقیق مسئله حاضر و عطف توجه به رسالت وزارت آموزش و پرورش، نگاهی به اولین بند از فصل پنجمِ (هدفهای کلان) سند تحول بنیادین آموزش و پرورش، میاندازیم:
تربیت انسانی موحد، مؤمن و معتقد به معاد و آشنا و متعهد به مسئولیتها و وظایف در برابر خدا، خود، دیگران و طبیعت، حقیقتجو و عاقل، عدالتخواه و صلحجو، ظلم ستیز، جهادگر، شجاع و ایثارگر و وطن دوست، مهرورز، جمعگرا و جهانی اندیش، ولایتمدار و منتظر و تلاشگر در جهت تحقق حکومت عدل جهانی، با اراده و امیدوار، خودباور و دارای عزت نفس، امانتدار، دانا و توانا، پاکدامن و با حیا، انتخابگر و آزادمنش، متخلق به اخلاق اسلامی، خلاق و کارآفرین و مقتصد و ماهر، سالم و بانشاط، قانونمدار و نظمپذیر و آمادۀ ورود به زندگی شایسته فردی، خانوادگی و اجتماعی براساس نظام معیار اسلامی.
اگر به فصول بعدی یعنی فصل ششم (راهبردهای کلان)، فصل هفتم (هدفهای عملیاتی و راهکارها) نظری بیافکنیم، درخواهیم یافت که عبارات سند مملو از عبارات کیفی است. بدین معنا که به سختی بتوان معادلسازی آماری برای هر یک از این عبارات فراهم ساخت. علاوه بر این همانطور که میدانید تمام برنامههای وزارت آموزش و پرورش به طور بدیهی باید براساس اسناد بالادستی تهیه و تنظیم گردد. حال سوال اینجاست که وزارت آموزش و پرورش چطور میتواند با استنباط آماری از نتایج کمی برنامههای خود، میزان تحقق اهداف کیفی اسنادی چون سند تحول بنیادین وزارت آموزش و پرورش را دریابد. البته این نکته را نباید از نظر دور داشت که تنظیم برنامههای عملیاتی در سطح خرد و تنظیم اهداف کمّی جهت آگاهی از سطح عملکرد مجریان برنامه، کاری بس شایسته است اما تکیه تمام قد به آمارها نمیتواند سرانجام مطلوبی برای دستگاه تعلیم و تربیت یک کشور دربرداشته باشد.
عبارات سند مملو از عبارات کیفی است. بدین معنا که به سختی بتوان معادلسازی آماری برای هر یک از این عبارات فراهم ساخت.
ضرورت آشنایی با پژوهشهای کیفی
آقای یزدان منصوریان در مقاله خود با عنوان امیدها و تردیدهای پژوهشگران به «رویکرد کیفی» در فرایند پژوهش در تعریف پژوهش کیفی مینویسد: روش تحقیق کیفی تلاشی است جهت توصیف غیر کمّی از موقعیتها، حوادث و گروههای کوچک اجتماعی، با توجه به جزئیات، و همچنین سعی برای ارائه تعبیر و تفسیر معانی که انسانها در موقعیتهای طبیعی و عادی به زندگی خود و حوادث میبخشند. و بر این فرض استوار است که کنش متقابل اجتماعی کلّیتی درهمتنیده از روابطی را تشکیل میدهد که به وسیله استقراء قابل درک است.
همچنین نجلا حریری در کتاب اصول و روشهای پژوهش کیفی با تاکید بر اینکه یافتههای پژوهشهای کیفی جنبه تفسیری دارند و از روشهای کمّی به دست نمیآید، معتقد است که «اینگونه پژوهش میتواند مطالعه در مورد زندگی افراد، تجارب زنده، رفتارها، هیجانات و احساسات آنها و همچنین عملکردهای سازمانی، تحرکات اجتماعی، پدیدههای فرهنگی و تعاملات میان افراد را شامل شود. بخشی از دادهها مانند تعداد افراد و اطلاعات جمعیتشناختی مربوط به آنها، ممکن است به صورت کمّی مطرح شود، ولی بخش عمده تحلیل جنبه تفسیری دارند.»
امیدها به رویکرد کیفی
مهمترین امیدها در آغاز پژوهشهای کیفی عبارتند از: امکان بررسی عمیق و همهجانبه موضوع پژوهشی؛ امکان مطالعه موضوعهای نوینی که اطلاعات کافی در موردشان وجود ندارد؛ و امکان پاسخگویی به پرسشهایی که پرداختن به آنها با رویکردهای کمّی میسر نیست. رویکرد کیفی در پژوهش به محققان این امکان را میدهد که با نگاهی عمیق و همهجانبه به مطالعه پدیده مورد نظر بپردازند. کوچک بودن نمونهها و صرف زمانی طولانی و مستمر برای تعامل با آنها، فرصتی است تا به شکلی عمیقتر و با پرداختن به جزئیات بیشتر پدیده مورد مطالعه بررسی شود. مثلا، به جای ارسال پرسشنامه پستی به سیصد نفر، که در پژوهشهای کمّی مرسوم است، میتوان با سی نفر مصاحبه حضوری انجام داد و با ضبط و پیادهسازی مصاحبهها، دادههای به مراتب بیشتری از پرسشنامه گردآورد.
دانشآموزان زیست جهانی خاص خود دارند و یک پرسشنامه قادر نخواهد بود حتی بخش اندکی از این زیست جهان را به تصویر بکشد.
همانطور که در بخش پیشین مشاهده نمودید دانشآموزان زیست جهانی خاص خود دارند و یک پرسشنامه قادر نخواهد بود حتی بخش اندکی از این زیست جهان را به تصویر بکشد و این امر تنها زمانی محقق خواهد شد که پژوهشگر رابطهای صمیمی با دانشآموز برقرار نماید و در بازیهای زبانی آن دانشآموز مشارکت کند و به همدلی با او دست یابد. تعلیم و تربیت بدین صورت است که در تمامی ابعاد خود محقق خواهد شد. در ادامه به اعوجاج (abnormally) در یک مطالعه اشاره خواهد شد و ضرورت بکارگیری رویکرد کیفی در پژوهش عیان خواهد گردید.
مطالعات هاثورن: اهمیت پژوهش کیفی
این مطالعات به نام کارخانهای که در آن یک سری بررسیهای چند مرحلهای و پی در پی انجام گرفت، نامیده شد. این مطالعات بین سالهای ۱۹۳۲-۱۹۲۷ انجام گردید. اولین سری مطالعات مربوط میشد به بررسی اثرات میزان نور در میزان تولید، میان گروهی از زنان کارگر که قطعات و تجهیزات تلفن را مونتاژ میکردند.
وقتی پژوهشگران شروع به تغییر شرایط کردند، متوجه شدند که با هر تغییر مهم، علیرغم مثبت و منفی بودن آن، تولید افزایش مییابد. عدم ارتباط بین این دو تغییر موجب شگفتی پژوهشگران شد، این بیارتباطی تا آنجا بود که حتی پس از رساندن روشنایی به حداقل، بهرهوری افزایش یافت. به دنبال تحقیق فوق پژوهشگران اثر فواصل زمانی استراحت و سایر شرایط کار را روی میزان تولید تعدادی دیگر از کارگران سنجیدند که باز به نتایج مشابه رسیدند.
پژوهشگران درباره علل افزایش تولید در طی مطالعات فوقالذکر بررسی کردند و به این نتیجه رسیدند که افزایش تولید، معلول تغییر وضع اجتماعی کارگران، اعتلای روحیه و سطح رضایتمندی روانی آنان و ایجاد الگوهای جدید در تفاعل اجتماعی گروه است که با قرار دادن آنها در اتاق آزمایش و بذل توجه خاص به آنها حاصل میشود. کشف اهمیت عوامل اجتماعی مهمترین یافته مطالعات هاثورن است. نتیجه تحقیقات هاثورن موجب شد کانون تحقیق از متغیرهای فیزیکی و روانشناسی به متغیرهای روانی و اجتماعی و سرانجام به متغیرهای اجتماعی تغییر کند و علاقه پژوهشگران به مطالعه ابعاد اجتماعی و انسانی رفتار کارکنان در سازمان افزایش یابد.
نتیجه تحقیقات هاثورن موجب شد کانون تحقیق از متغیرهای فیزیکی و روانشناسی به متغیرهای روانی و اجتماعی و سرانجام به متغیرهای اجتماعی تغییر کند.
همانطور که بیان شد مطالعه رابطه میان دو متغیر و بررسی همبستگی آن دو متغیر، تصویر واضحی به پژوهشگران ارائه نداد، از این رو پژوهشگران به منظور درک این اعوجاج، از طریق ابزار مصاحبه، به بررسی ابعاد اجتماعی و انسانی پرداختند و توانستند تصویر شفافی از وضعیت پیش آمده ارائه دهند. در نتیجه یافتههای مطالعات هاثورن ضعف رویکرد کمّی در درک روابط انسانی و لزوم توجه به رویکرد کیفی در بررسی روابط انسانی را عیان ساخت.
آیا سیاستگذاران به این مسائل آگاه نیستند؟
پاسخ این سوال را میتوان با استمداد از مقاله «علیه جامعهشناسی کاربردی» محمدرضا طالبان ارائه داد. محمدرضا طالبان در همان اوائل مقاله، مخاطب را با این سوال مواجه میکند که: چرا جامعهشناسی سیاستگذار با وجود آنکه علم جامعهشناسی برای تأمین منابع حمایتی جهت رشد خویش، نیازمند اثبات کارساز بودن عملیاش در جوامعی داشت که به فایده عملی دانش اهمیت زیادی میدهند نتوانسته است موفقیت چندانی کسب کند؟
در پاسخ به این سوال محمدرضا طالبان بدین نکته اشاره میکند که عوامل مؤثر بر فرایند سیاستگذاری و تصمیمگیری در یک دستگاه یا سازمان فارغ از علوم صورت میپذیرد، ایشان این عوامل را به شرح زیر بیان میکنند:
مقدورات: توانایی سازمان برای اجرای هرگونه عمل و سیاست جدید چیست (بودجه، پرسنل، قدرت و مانند آن)؟
ارزشها: که شامل هدفها، فلسفه و اولویتهای سازمان، تصمیمگیران، دیگر مراجع قدرت، مشارکان و بهرهمند شوندگان بالقوه از سیاستگذاری و تصمیمگیری میشود.
اطلاعات: دانش زمینه در باب موقعیت تصمیمگیری و اطلاعات در مورد دورههای محتمل عمل و اقدام که مهم میباشند.
شرایط: چه شرایطی اقدامات بدیلِ ممکن را محدود میکند (قوانین رسمی، تحریک عمومی، فشار رسانهها، سیاستهای مدیران سطوح بالاتر و غیره)؟
زمانبندی: فشارها و جدول زمانی مسائلی که به تصمیمات سریع نیاز دارند یا تأخیر آن را میطلبند، کداماند؟
الزامات: الزامات یا انگیزشها برای یک سیاستگذاری و تصمیمگیری چقدر است؟
مقاومت: عدم تمایل آشکار و پنهان تک تک اعضای درگیر در یک سیاستگذاری و تصمیمگیری میتواند موجب تغییر یا تحمیل اقداماتی خاص شود.
دستاورد: دستاوردهای قابل انتظار یا میزان و نوع سود حاصل از یک سیاستگذاری و تصمیمگیری نیز بسیار مهم است.
همانطور که محمدرضا طالبان اشاره میکند بسیاری از عوامل در سیاستهای یک سازمان دخیل میباشند و به راحتی نمیتوان نسبت به سیاستهای یک سازمان و مدیران آن سازمان خرده گرفت. در بسیاری از اوقات سیاستگذران آگاهی کامل نسبت به علوم مرتبط با حوزه کاری خود دارند ولی اقتضائات موجود اجازه گرفتن تصمیم صحیح را به آنها نمیدهد و به عبارتی این اقتضائات آنان را در میان گرفتن تصمیمهای بد و تصمیمهای سخت قرار میدهد و در نهایت جز تصمیمهای بد راه چارهای برای آنان در نظر نمیگیرد.
در پایان خوانش مصاحبه باب مولان در مصاحبه با رالف دارندورف جامعهشناس و نظریهپرداز مشهور آلمانی خالی از لطف نیست. باب مولان در مصاحبه با رالف دارندورف از وی میپرسد:
شما در سال ۱۹۶۷ وزیر امور خارجه حزب دموکرات آزاد و در سال ۱۹۷۰ عضو کمیسیون اتحادیه اروپا شدید. آیا جامعهشناس بودن شما سبب شد که امور را متفاوت از دیگران انجام دهید یا اساساً این موضوع برای شما مطرح بود؟
پاسخ دارندورف در خصوص بهکارگیری مستقیم جامعهشناسی در فرایند اجرایی در امر سیاستگذاری جالب توجه و آموزنده است. وی میگوید: «اصلاً این مسئله نبود. اخیراً در این مورد بسیار فکر کردهام و البته مردم هم اغلب این موضوع را به من گفتهاند. اما در واقع من در آنجا به عنوان یک جامعهشناس نبودم. من در آنجا مثل بقیه بودم که از چیزی جلوگیری کنم یا با آن موافقت نمایم. به نظر من این یک خیال است که معتقد باشیم اگر یک جامعهشناس وارد امور سیاسی (سیاستگذاری) بشود، در آن امور جامعهشناسی را به کار میگیرد. تأثیر این تجارب در اندیشههای شخص بسیار غیرمستقیم است تا آنسان که بسیاری از مردم فکر میکنند و بدیهی است تأثیر آن بلادرنگ حاصل نمیشود. همانند هنگامی که شما وارد نبردی شدهاید، آخرین چیزی که دربارهاش فکر میکنید این است که چگونه این موضوع را وارد تحلیل جامعهشناختی نمایید.
ارسال نظر