از مداخله دولت در اقتصاد دفاع نکنید
امیرحسین خالقی- استاد دانشگاه
این لگامزنی روی «نفع شخصی» بیشتر رسوبات ایدههای عرفانی است که کمکی به فهم مسئله نمیکند. میشود فرض کرد که نفع من لزوما زیان دیگری نیست، اگر قانونی هم قرار است وضع شود و بخواهد موثر باشد ناگزیر است این نفع شخصی را در نظر بگیرید.
به نظرم بزرگترین بینشی که میتوان از سرمایهداری دریافت کرد همین است که «نفع» شخصی چیزی نیست که بشود سرکوبش کرد، بلکه باید آن را به رسمیت شناخت. نفع شخصی چیزی نیست که قانون باید آن را «مهار» کند، بلکه پایه و اساس قانونهای خوب است.
ایراد این استدلال دفاع از «ضرورت مداخله» این است که اساسا سیاست را نمیبیند، مداخله به نظرش یک اقدام کاملا عقلانی است که از سوی یک نماینده «خیر جمعی» یعنی دولت صادر میشود. در این پیشفرضها باید تردید جدی کرد، ما در واقعیت یک تصمیمگیر صددرصد عاقل به نام دولت نداریم، بلکه مجموعهای از افراد و گروههای ذینفع داریم که تصمیمگیری میکنند و مداخله میکنند.
منطق تصمیم در دولت، سیاسی است و در علم سیاست مدرن هم به ما آموختهاند که سیاست عرصه تعادل نیروهاست و لزوما این نیست که آدمها با دیدگاهها و ارزشهای متضاد به اجماع برسند.
جالب اینجاست که در کاربردهای دقیق هم سعی میشود برای اقدامات دولت از واژه «پالیسی» استفاده کنند که تاکید کنند چیزی به نام سیاست و مناسبات قدرت هم در آن اهمیت دارد.
دیگر ایراد این است که مداخله را یک پروژه میبیند نه پروسه، انگار که یک بار مداخله میکنیم و بعد از آن زندگی شیرین میشود! در مورد بازار چون نوعی فرایند خودتنظیم است، انتظار داریم با تغییر شرایط رفتارها هم به تناسب تغییر میکند، ولی در مورد مداخله دولت اغلب چنین نیست و سازوکار موثری نظیر قیمت وجود ندارد. هر مداخله احتمالا مداخلههای بعدی را طلب میکند و با زنجیرهای از مداخلهها روبهرو هستیم. از آن گذشته هر قانون و مداخله دولتی یک هزینه بوروکراتیک برای نظارت و پایش هم دارد که معمولا در این تحلیلها دیده نمیشود.
فرض این است که دولتها نماینده خیر جمعیاند! حتی اگر در جایی مثل حوالی اسکاندیناوی بشود اندکی با این فرض همدلی داشت، بعید است در صحاری خاورمیانه کسی این حرفها را جدی بگیرد. به شهادت شاخصها الان که وضعیت ما با آزادی اقتصادی فاصله دارد و دولتها مشغول مداخلهگریاند، شرط عقل این است که با نوعی سوءظن به دولتها نگاه کرد و خواستار بیشتر شدن آن نشد. اگر تاکنون موفق نبودهاند، شاید قرار نبوده باشند. لزوما این نبوده است که مشتی بی لیاقت، پست گرفتهاند، شاید ذات مداخله همراه با نوعی ناکارآمدی است.
وانگهی چه کسی گفته است این به اصطلاح قانونگذاری و رگولاتوری را دولتها باید انجام دهند؟ سازمانهای غیردولتی نظیر Underwriters' Laboratory یک نمونه شناخته شده است و در این زمینه بسیار خوب عمل کرده است. نهادهای غیردولتی حمایت از مصرفکننده موثرتر از قانون هر دولتی عمل میکنند و به ویژه با شبکههای اجتماعی آن عدم تقارن اطلاعاتی هم تا اندازه زیادی میتواند از بین برود.
پاسخ رایج به نقدهای اقتصاد رفتاری هم این است؛ بله انسانها به صورت سیستماتیک خطا میکنند، ولی چاره آن لزوما دخالت دولت است؟ چرا همین خطاهای سیستماتیک را شامل حال سیاستگذاران و مداخلهگران نمیدانید؟ هرچند کسی مثل ریچارد تالر انقدر باهوش است که بگوید من حرفم libertarian paternalism است و قرار نیست از سوسیالیسم دفاع کنم.
از همین اینها گذشته فرض کنید بدون پرسش قبول کردیم که دولت مداخله کند، این برای مایی که در ایران زندگی میکنیم و وضع آزادی اقتصادی کشورمان معلوم است، چه سودی دارد؟ اقتصاد ایران را که نزدیک به بازار آزاد نمیدانید که حالا از دولت بخواهیم قبول زحمت کند؟
هراحدی دلسوزاین مرزوبوم ومدافع خون شهداس ت بایدبه ریال دربرابرارزهای خارجی ودلارا همیت بدهدتادشمن نتانیاهووترامپ و...ازبی ثباتی اقتصادی وگرانی دلاربه اسم اثرتحریم هاخوشحال نشونددلارباید۱۰۰ریال پول کشورم اهم نباشد