در گفتگوی صمت با سید مصطفی آقامیرسلیم، عضو تشخیص مصلحت نظام تشریح شد:
بهای ناگزیر توسعه صنعتی
به اعتقاد سیدمصطفی آقامیرسلیم فرایند توسعه، به خصوص توسعه صنعتی، هزینه های خاص خود را دارد. دیگران بهای توسعه را پرداختهاند؛ ما هم باید این همین مسیر را طی کنیم. تولید در شرایط کنونی مستلزم فداکاری است.
در حالت عادی کشورها به رقابت اقتصادی میپردازند اما در پارهای موارد، رقابت جای خود را به جنگ میدهد. در واقع اقتصاد به آوردگاه اصلی نبرد میان کشورها تبدیل شده است. در این میان یکی از آماج اصلی، ظرفیت تولید کارخانجات و صنایع کشور هدف است. تحریمهای ناجوانمردانه علیه کشورمان بهخودیخود تازگی ندارد اما شدت آن در سالهای اخیر به شکل بیسابقهای افزایش یافته است. در چنین شرایط، وابستگی به صادرات انرژی ما را در موضع ضعف و آسیبپذیری قرار میدهد. تاکید رهبر معظم انقلاب بر رونق تولید در بخشهای مختلف میتواند راهکاری موثر و کارآمد برای خنثیسازی آسیبهای احتمالی باشد. مدیریت جهادی واحد و بنگاههای تولیدی کشور یکی از ابزارهای موثری است که در اختیار داریم. مهمترین عرصههای جنگ اقتصادی چیست؟ مدیریت جهادی صنایع چگونه باید باشد؟ نقاط ضعف و قوت ما چیست؟ برای یافتن پاسخ سوالات خود با سید مصطفی آقامیرسلیم به گفتگو نشستیم.
اکنون در دوره جنگ اقتصادی به سر میبریم. جنگ اقتصادی به مدیر جهادی نیاز دارد؛ موضوعی که رهبر معظم انقلاب بارها در فرمایشات خود به اهمیت آن اشاره کردهاند. در اینجا سوال مهمی مطرح میشود. مدیریت جهادی دقیقاً به چه معناست؟
مدیر جهادی کسی است که در درجه اول به اهداف ماموریتش توجه میکند و تمام تلاشش را برای تحقق آن هدف به عمل میآورد. سعی او بر آن است که در مسیر دستیابی به هدف اجازه ندهد که عوامل فرعی و حاشیهای؛ وی را تحت تاثیر قرار دهد. نحوه سازماندهی امکانات و استفاده از وقت توسط یک مدیر جهادی برای نیل به یک هدف و مقصود خداپسندانه است. از طرف دیگر او انگیزه خود را در مقابل سختیها و مرارتها از دست نمیدهد؛ بالعکس، سختیها و دشواریها او را به سختکوشی بیدریغ سوق میدهد. مدیر جهادی دنبال پایه و رتبه، اضافهحقوق و پاداش نیست. این قبیل عوامل، انگیزه و فعالیت او را تحت تاثیر قرار نمیدهد.
به پارهای خصوصیات مدیر جهادی اشاره کردید. اجازه دهید نقش مدیر جهادی در صنعت را بیشتر و دقیقتر موردبررسی قرار دهیم. بهعبارتدیگر فرق مدیر جهادی که در راس یک مجموعه صنعتی قرار میگیرد با مدیران عادی چیست؟
برای مدیر عادی، جایگاه و منزلت و مزایای مادی اصالت دارد ولی مدیر جهادی اساساً به فکر انجام ماموریت خویش و تحقق هدف است و میداند که در راستای تحقق اهداف، چگونه برنامهریزی و توکل کند. مدیر جهادی هیچگاه در تعارض منافع محبوس نمیشود. تفاوت اصلی مدیریت جهادی با سایر نظامهای مدیریتی در پیشفرضها و مبانی فکری و عقیدتی آن است. در این نظام مدیریتی، احکام دین مبین اسلام به عنوان راهبردی برای زندگی و شاخصی برای سنجش حیات مطلوب در نظر گرفته میشود. هدف این نظام مدیریتی، پیادهسازی ارزشها در جامعه به منظور تبدیل آنها به کیفیت زندگی است. مدیریت جهادی با مصرفگرایی، اشرافیگری، سستی، تنبلی، بیحالی و انحراف از مسیر آرمانگرایی ایمانی، تفاوت دارد و با آن مبارزه میکند؛ درحالیکه در شیوههای مدیریتی دیگر که عمدتاً محصول فرهنگ سرمایهداری است، جامعه به سمت مصرفگرایی، اشرافیت، بیعدالتی، اصالت لذت و انحراف از آرمانهای انسانی، کشانده خواهد شد. اساس مدیریت جهادی بر تاکید بر معنویت و ارزشهای اخلاقی، اسلامی و انسانی بنا شده؛ درحالیکه در نظامهای مدیریتی دیگر، اخلاق به عنوان وسیله، مطرح بوده و تا زمانی کاربرد دارد که در راستای اهداف آن نظام مدیریتی باشد.
مدیریت جهادی برخلاف شیوههای مدیریتی دیگر، فرهنگی خاص و سبکی از زندگی است که دینمحوری، ولایت مداری، ایثار، مردمگرایی، خودباوری، تکلیف مداری و... ازجمله ثمرات عینی آن در جامعه است. مدیر جهادگر در مرتبه نخست بر جنبههای انسانی سازمان توجه دارد و نظام مدیریتی خود را برای تعالی انسانها پایهریزی میکند.
به اعتقاد شما در کشور ما حمایت از تولیدکننده به لحاظ کمی و کیفی در وضعیت مناسبی است؟ البته اصل حمایت و کم و کیف آن، موافقات و مخالفان خاص خود را دارد. برای مثال در رابطه با ممنوعیت واردات؛ عدهای بر این اعتقاد هستند که ممنوعیت به تولیدکننده کمک میکند اما عدهای دیگر میگویند که انحصار شکل میگیرد، تحلیل شما چیست؟
حمایت از تولیدکننده در سطح سخن و شعار بسیار خوب است اما متاسفانه در مرحله اجرای قوانین و مقرراتی که برای تسهیل کسبوکار و رونق تولید تنظیم و تصویب شده، جدیتی که بایدوشاید، نشان داده نمیشود. سالها از ابلاغ این قبیل قوانین میگذرد اما همچنان معطل ماندهاند.
علاوه بر این کشور ما در صحنه تجارت جهانی در شرایط نابرابری با دیگران قرار دارد و نمیتواند از مزایای اقتصاد جهانی استفاده کند. این موضوع به دلیل تحریمهای ظالمانهای است که بر ما تحمیل شده است؛ در نتیجه باعث میشود ما به خود تکیه کنیم و با تمام توان روی پای خود استوار شویم و منتظر دیگران نباشیم. لذا همت خود را مصروف تحقیقات و جبران وابستگیهایی میکنیم که پیشازاین به خارج داشتهایم. ناگفته نماند که حصول نتیجه مطلوب، زمانبر و مستلزم تامین هزینههای موردنیاز استپ. در این شرایط، تولیدکننده داخلی به ناچار با یکسری عقبماندگیهای کوتاهمدت مواجه میشود اما در بلندمدت افتخارآفرین است. البته این افتخارآفرینی، مستلزم همیاری عمومی و کوچک نشمردن تولیدکنندگان داخلی است. از یاد نبریم که آنها استوار و مردانه، وارد صحنه جهاد در تولید اشتغالآفرین شدهاند. دشمنان ما هم برای آنکه این اراده شکسته شود و استقامت شکل نگیرد مبادرت به تحریک و توطئه و تحقیرهای غیرمنصفانه کردهاند. جا دارد تاکید کنم که واردات کالای تمامشده [محصولات نهایی] بر ارزش تولید ناخالص داخلی ما نمیافزاید و تاثیری بر کاهش تورم ندارد. علاوه بر این باید به این نکته هم توجه داشت که ما در شرایطی نیستیم که بخواهیم ارز را بیحساب در مسیر واردات هزینه کنیم. بنابراین باید سعی کنیم به واردات ضروری و اضطراری و اساسی بسنده کنیم. درهرحال میتوان گفت که واردات ما باید توام با دریافت نوآوریها در زمینه فناوری باشد.
ارزش پول ما تضعیف شده است. این پدیده منفی، ناخواسته یکسری فرصتها به همراه دارد. برای مثال صادرات را تسهیل میکند. البته این اتفاق نیفتاد. به نظر شما دلیل اصلی ناکامی در عرصه صادرات چیست؟
کاهش ارزش پول ملی به افزایش نقدینگی مهارنشده برمیگردد؛ چون تولید ناخالص داخلی ما افزایش نیافته و حتی در سالهایی کاهش داشته است، همچنین با افزایش قیمت مواد و دستمزدها روبرو شدهایم که مزایای کاهش ارزش پول ملی را خنثی کرده است. ابتدا باید از خلق پول جلوگیری کنیم، سپس کسری بودجه را حذف کنیم تا پول ملی تقویت شود. باید کاری کرد که رغبت به سمت طلا و ارزهای خارجی کاهش پیدا کند تا کاهش پول ملی تنزل پیدا نکند.
تولید بدون نیروی کار بیمعنی است. آمارها میگویند که به سمت منفی شدن نرخ رشد جمعیت پیش میریم. این اتفاق در تاریخ جمعیت شناختی ایران بیسابقه است، همچنین آمار حاکی از آن است که حجم مهاجرت کارگران بهخصوص کارگران صنعتی به شکل بیسابقهای افزایش پیدا کرده است. دورنمای این موضوع را چگونه میبینید؟ آیا با ادامه این روند کار به جایی میرسد که کسری نیروی کار داشته باشیم؟ چه باید کرد؟
اگر بخواهیم رشد اقتصادی ۸ درصدی را محقق کنیم قطعاً به نیروی کار نیاز داریم. شاید ناچار شویم از نیروی کار وارداتی استفاده کنیم. روند مهاجرت فارغالتحصیلان و کارگران ماهر به نفع آینده کشور نیست و سبب افزایش فاصله ما با رقبا میشود. مانند آن است که ما ۲۰ سال زحمت بکشیم، سربازان ورزیده و با استعداد تربیت کنیم و سپس آنها را اجیر رقبای متخاصم خود کنیم! این موضوع وجدانی را همه باید جدی بگیریم و سعی کنیم سختیهایی که برای ما به دلیل برخی سو مدیریتهای داخلی و شرارتهای خارجی آفریده شده تحمل کنیم. به اصلاح کاستیها بپردازیم تا راه نجات را هموار کنیم.
فرار از مقابل چنان سختیهایی مصیبتها را کاهش نمیدهد بلکه ما را به عقب میراند و دشمن شادکن میشود. همه ما غیر از منافع شخصی باید به فکر مصلحتهای میهنی خود باشیم و فریب دامهای متعددی را که برای جدا کردن ما از مام میهن گستردهاند نخوریم. باید آینده افتخارآفرین خود را به دست خود و با سعی عالمانه و مجاهدانه خود بسازیم. کشورهایی که امروز به توسعه اقتصادی دست یافتهاند ناگزیر این مرحله از فداکاری را به جان خریدهاند. امروز تکثیر مطالبات، گرهگشا نیست. توجه به کاهش مشکلات و خشکاندن ریشه مفاسد و ویژه خواریها و استقرار عدالت اجتماعی با پرهیز از تبعیضهای ناروا باید موردتوجه همگان قرار گیرد. این راهی است که با تجربه ثابت شده است و قطعاً به موفقیت ختم خواهد شد
رقابتپذیری یکی از مهمترین عوامل برای حضور و موفقیت در بازارهای جهانی است آیا مدیران ایرانی (بخش خصوصی) میتوانند ذیل سایه اقتصاد دولتی موفق باشند؟
مدیریت بنگاهها و شرکتهای اقتصادی در زمینههای فنی باید از تصدیگری دولتی نجات یابد و این هدف قانون اجرای سیاستهای کلی اصل ۴۴ بود. متاسفانه بهواسطه حیلههای مختلفی که مدیران دولتی انتصابی به کار بردند آن قانون به طور واقعی، در حد کمتر از ده در صد اجرا شد و بسیاری از بنگاههای به اصطلاح خصولتی شکل گرفتند و مصیبتهایی آفریدند. باید آن انحراف را اصلاح کنیم و دولت بهجای تصدیگری، همت خود را به هدایت و حمایت و برنامهریزی کلان و نظارت بر عملکرد بخش خصوصی معطوف کند. اصلاً رقابت در بخش خصوصی مفهوم پیدا میکند؛ در غیر این صورت رقابت بین بخش خصوصی و دولت، در امور بنگاهداری و شرکت داری، مضحک است و اغلب بهجایی جز انحراف و سوءاستفاده و فساد و ویژه خواری منجر نمیشود.
الگوی مدیریت در ایران در سالهای گذشته بر معیارهای غیرتخصصی مبتنی بوده است. اکنون تغییرات در فضای اقتصاد جهانی رخ داده است؛ آیا اعزام نیروی داخلی به خارج به عنوان لژیونر مدیریت کسبوکار شدنی است؟
در اوایل پیروزی انقلاب، ناگزیر مدیریت کشور بهدست انقلابیون بود و آنها با شناسایی متخصصان متعهد، مدیریتها را تا آنجا که میسر بود واگذار کردند اما این واگذاری در همه عرصهها میسر نشد زیرا ما افراد غیروابسته و بیعلاقه به طاغوت، بهاندازه کافی نداشتیم تا برمبنای آموزش درست و فرصت تجربهای که به آنها داده میشد بتوانند مدیریت کشور را پس از پیروزی انقلاب بهدست گیرند. بهاینترتیب اهمیت آموزشهای تخصصی مشخص شد. این یکی از اهداف انقلاب فرهنگی بود که بخش عمدهای از وقت خود را صرف ساماندهی آموزش عالی کرد و عدهای هم برای کسب تخصص عازم خارج از کشور شدند. امروز اگر گرفتار موانع ناشی از رقابتهای تنگنظرانه سیاسی داخلی نشویم میتوانیم با استفاده از نیروهای آموزشدیده و نسل جدید، کشور را اداره کنیم و هرجا نیاز به کسب تخصص جدید باشد و خود فاقد آن باشیم با اعزام به دیگر کشورها نیاز خود را برطرف کنیم. البته باید افرادی اعزام شوند که در فکر کسب معلومات و فناوری به منظور اعتلای کشور باشند؛ نه اینکه به دام بیگانگان بیفتند و مفتون مال و جاهی شوند که بیگانگان به آنها عطا میکنند. در این صورت موفق به خدمت به میهن اسلامی موفق نخواهند شد.
ارسال نظر