دستفروشی در بساط قانون
دستفروشی به عنوان یک پدیده شهری از دیرباز پیشینه تاریخی داشته است و اکنون به امری فراگیر بدل شده است.
اقتصاد به دو بخش رسمی و غیررسمی تقسیم می شود که شاخص هایی چون مالیات و عوارض، بیمه تامین اجتماعی تمایز بخش هستند. اقتصاد غیررسمی هم شامل اقتصاد سیاه و اقتصاد غیررسمی پاک است. اقتصاد سیاه مانند قاچاق مواد مخدر و اسلحه و اقتصاد غیررسمی پاک مانند پیک موتوری. دستفروشی نیز جزو اقتصاد غیررسمی پاک محسوب میشود که در شرایطی که بازارکار رسمی محدودیت برای ایجاد اشتغال دارد به کارآفرینی میپردازد. وقتی در مورد اقتصاد غیررسمی بودن دستفروشی صحبت می کنیم به معنای فقدان نقش اقتصادی آن نیست و اتفاقا نقش مهمی دارد . دستفروشی در توصیه نامهها و مقاولههای سازمان بینالمللی کار(ILO) تعریف شده است، دارای کدهای طبقهبندی مشاغل اقتصادی(ISIC) است. دستفروشی نه فقط تولید شغل میکند که مصرف کم درآمدها را پاسخ میدهد، در گردشگری نقش دارد، در برندسازی فضا موثر است و میتواند با به تعبیری پاخور کردن فضا به کسب و کار مغازه داران رونق بخشد. نقش دستفروشی در حیات شهری در چهارچوب مفاهیم پیادهپذیری(Walkaballity) و حق به شهر) (The Righto the City قابل تبیین است. دستفروشی جزو فعالیتهای جاذب پیاده است، تعامل اجتماعی و سرزندگی شهری را تقویت می کند و نقش چشمان ناظر خیابان را ایفا می کند و به ارتقای امنیت کمک میکند. در منشور جهانی حق به شهر هم بر حق ساکنان به تامین معیشت و ابراز خلاقیت و بیانگری در فضاهای شهری تاکید شده است. صمت در این گزارش به چالشهای پیشروی این دست از مشاغل پرداخته با این توضیح که نمیتوان خردهای به فعالیت دستفروشان گرفت، چراکه امرارمعاش از این راه از جبر روزگار است.
دستفروشی هم عالمی دارد
بیشتر دستفروشها مدعی هستند بیکاری اذیتشان میکند و معیشت خانوادههایشان به مشکل برخورده است، اما یکی از مغازهداران میگفت دستفروشی را میشناسد که گردش حساب میلیونی دارد و صاحب چند مغازه در یکی از پاساژهاست، اما دست از دستفروشی بر نمیدارد.
بهگفته بسیاری از دستفروشها ، دستفروشی بهدلیل سود خوبی که دارد، بسیار اعتیادآور است. هرچند سابقه دستفروشی در ایران به گذشتههای دور بازمیگردد، اما رشد چشمگیر آن در یک دهه اخیر، با وجود بحران اقتصادی موجود، بهعنوان یک پدیده خاص موردتوجه قرارگرفته است.
بعضی از دستفروشها، اجاره اندکی به شهرداری یا صاحب مغازهای که جلوی آن بساط خود را پهن کردهاند، پرداخت میکنند و در اصطلاح موزاییک میخرند، متری ۳۰ هزار تومان، در همان محدوده هم بساط خود را پهن میکنند و اگر کوچکترین تجاوزی به حریم بغلدستی کنند، امکان درگیری وجود دارد. تا آنجا که برخی دستفروشها در بسیاری از معابر حق آب و گل دارند.
در عین حال دستفروشها بهدلیل سرعت بالا در جابهجایی مکانی و سرعت در تغییر نوع کالای فروشی خود میتوانند سطح رقابت در بخش خردهفروشی را افزایش داده و به تسهیل بیشتر مصرف کمک کنند. بهعنوان مثال، مالکان بسیاری از مغازهها میدانند، اگر نرخ فروش خود را بیشازحد بالا برده یا تنوع کالاهایشان پایین بیاید، وارد رقابتی بزرگ با دستفروشها میشوند و ممکن است به مرور زمان، مشتریهای خود را از دست بدهند. خلاصه اینکه دستفروشی برای خود عالمی دارد؛ بار خود را به خیابان میبرند و اگر تمام باری فروش برود، دست خالی اما شاداب و خندان راهی خانه میشوند.
شهرداری پول میگیرد
افرادی که اجارهبهای خود را به شهرداری پرداخت نکنند، کارشان همیشه با خطر مواجه است و این امکان وجود دارد که بساطشان جمعآوری شود. بارها مشاهده شده، اکیپهای گشت شهرداری با عنوان سد معبر، برخوردهایی با دستفروشها داشته و تمام کالاهای آنها را جمعآوری کردهاند.
در این میان، کسانی هم هستند که در ازای محیطی که بساط خود را پهن کردهاند، اجارهای به شهرداری پرداخت میکنند.
این اجارهبها میتواند به صورت فروش موزاییک یا تعیین فضای اختصاصی با متراژبندی قدمهایشان باشد. در واقع زمین را متری ۳۰ هزار تومان به فروش میرسانند. اکثر این افراد با درنظر گرفتن میزان تردد، گوشههای خیابان، جلوی مغازهها و ورودی مترو را برای پهن کردن بساط انتخاب میکنند.
گشتی در خیابانهای شهر
خبرنگار صمت، برای بررسی نحوه کار دستفروشها و اینکه بیشتر چه چیزهایی به فروش میرسانند، به خیابانهای تهران رفت تا از نزدیک شاهد کار آنها باشد.
یکی از پرترددترین خیابانها، جنب ایستگاه تاکسی مترو صادقیه است. چیزی که نظرم را به خود جلب کرد، آویزان کردن لباسهای رنگی از رگالهایی بود که در پیادهرو خودنمایی میکرد. تعداد بسیار زیادی لباس که مخاطبانش خانمها بودند و طوری لباسها را زیرورو میکردند، انگار مشابه آنها وجود ندارد. قیمتی که فروشنده به مشتریان میگفت، باورکردنی نبود؛ پیراهن فقط ۷۰ هزار تومان. عجیب بهنظر میرسید، اما واقعی بود. دستگاه کارتخوانش لحظهای آرامش نداشت و مدام کار میکرد.
- کمی صبر کردم تا سرش خلوت شود.
- سلام آقا. قیمت پایین اجناس شما جالب توجه. خواستم بدونم این لباسها دستدوم هستند یا نو؟
- حق داری تعجب کنی. این لباس وارداتیه به صورت کیلویی از بندر خریده میشه و به همین دلیل، قیمت تمامشده اونها برای من کمتره. بنابراین اونهارو با سود کمتر و قیمت منطقیتر میفروشم.
کمی جلوتر، پارچهای روی زمین پهن شده و تعدادی کفش رنگورو رفته روی آن بود. صاحب این بساط، پیرمردی تقریبا ۷۰ ساله یا شاید بیشتر بود. از ظاهر کفشها مشخص بود، دستدوم هستند. کنارش ایستادم و پرسیدم:
- آقا چرا کفشهای بهتری برای فروش نیاوردی؟
- خرید کفش بهتر، پول میخواد. این کفشهارو از گوشهوکنار خیابان جمع میکنم. بعدش میبرم خونه و یهدستی به سر و روشون میکشم. بعضیها که پول برای خرید کفش نو ندارند هم مشتری این کفشها هستند.
فردای آن روز به تئاترشهر رفتم؛ خیابانی که از ورودی پارک دانشجو تا جمهوری، دستفروشها زیادی بساط پهن کردهاند. انواع لباس، زیورآلات و مواد غذایی به چشم میخورد. کاملا مشخص است با چراغی که بالای سر خود روشن کردهاند، اجاره خود را به شهرداری پرداخت کرده و خیالشان راحت است. یک مأمور شهرداری هم آنجا بود که بهنظرم مسئولیت دریافت پول را داشت. شخصی هم برای اجارهبها مشغول چانهزدن بود.
متری ۲۵ تومن حساب کن، بذار کار کنم. جایی نمیرم که، تا آخر شب اینجام. الان ندارم بدم، آخر شب بقیه پولرو تقدیم میکنم.
مأمور شهرداری کوتاه آمد و تقریبا نصف پول را گرفت. در این مسیر، تا چشم کار میکند دستفروشهایی دیده میشوند که اجناس متنوعی دارند و حتی حضورشان بیشتر از مغازهها حس میشود. این خیابان مکان مناسب برای کسانی است که علاقه به خرید از دستفروشها دارند. اجناسی که در بساط آنها دیده میشود، ممکن است در مغازه وجود نداشته باشد. اگر هم باشد، قطعا با نرخ بالایی به فروش میرسد.
در این بساطها، کفشهایی با قیمت ۱۰۰ هزار تومان، لباسهای۵۰ تا ۷۰ هزار تومانی و همچنین عطر و ادکلن که از ۱۲۰ تا ۲۳۰ هزار تومان قیمت دارند، دیده میشوند. دستفروشها در این خیابان درآمد خوبی دارند. یکی از دستفروشها میگفت درآمدش روزانه بین ۶۰۰ تا ۸۰۰ هزار تومان است که نصف آن، هزینه خرید کالا میشود و الباقی سود است.
خیابان آزادی گوشهای دیگر از این شهر است که برای تکمیل این گزارش به آنجا رفتم. شهرداری این خیابان را برای ساماندهی دستفروشها، مشخص کرده و با اختصاص دادن فضای بسیار بزرگی به بساطیها، سعی بر ساماندهی دستفروشها کرده است. هر طرف را که نگاه میکنم، غرفه کفش و لباس است. دستفروشها از پهن کردن بساط روی زمین، به داشتن یک غرفه رسیدهاند. شاید روزانه چندین هزار نفر از این بازارچه بازدید میکنند. فروشندگان حال و روز خوبی دارند و از اینکه ساماندهی شدهاند، احساس رضایت میکنند.
در اینجا بالای هزار مدل کفش همچنین انواع ساعت، عطر، شلوار، لوازم موبایل، کیف و... وجود دارد. درآمدشان هم بسیار زیاد است.
یکی از فروشندگان کیف و کفش در پاسخ به تاثیر ساماندهی وضعیت کسبوکار گفت:
ـ شکر خدا خوبه. شرایط نسبت به قبل خیلی تغییر کرده. بعد از ساماندهی و دریافت غرفه، مشتری بیشتر شده و درآمدمان هم خیلی بالا رفته. اگه قبلا ماهی ۲ میلیون داشتم، الان در ماه ۱۰ میلیون تومان درآمد دارم.
تعدادی از دستفروشها هم مغازهدارانی هستند که جلوی مغازه خود بساط کرده و شخصی را برای فروش استخدام کردهاند. در حقیقت دستفروشی میتواند شغل دوم برخی از افرادی باشد که نیاز به درآمد بیشتر دارند یا حتی شغل اصلی برای افرادی باشد که بهدنبال کار پردرآمدی هستند.
مترو یا بازاری زیرزمینی
مدت زیادی است دستفروشهای مترو با آرامش خیال مشغول کار هستند و تعدادشان هم روز به روز افزایش مییابد. از کودک گرفته تا جوان و پیرمرد، چیزی برای فروش دارند. پلههای مترو را هم اشغال کردهاند. گویا قصد ندارند از این شهر زیرزمینی دل بکنند.
صدای بلندگوی مترو اعلام میکند «قطار آماده ورود به ایستگاه است، لطفا از لبه سکو فاصله بگیرید» هر طور شده خودشان را بین جمعیت جا میکنند تا زودتر وارد قطار شوند. بعضی از وسیلههایشان آنقدر بزرگ است که باعث مزاحمت مسافران میشود. منتظر میمانند تا در قطار بسته شود و بلافاصله اجناس خود را تبلیغ کنند؛ «مسواک، خمیردندون، نخ دندون»
یک ساک چرخدار را روی زمین میکشید و لابهبلای جمعیت رد میشد و مرتب تکرار میکرد «مسواک، خمیر دندون، نخ دندون... آقا ببخشید اجازه بدین رد شم.» تا اندکی آرام گرفت، نفر بعد صدایش را در گلو انداخت «خانمها و آقایان محترم، قابلتوجه کسانی که صبونه نخوردن، نون شیرمال دارم، داغ و تازه فقط ۱۰ هزار تومن، بدو جا نمونی» گویا محصولاتی که برای فروش داشت، بیشتر از سایرین مشتری داشت و تقاضا برای خرید زیاد بود. با رسیدن به ایستگاه، از قطار پیاده شد و واگن خود را عوض کرد. تعدادی دیگر از دستفروشها با اجناس جدید وارد قطار شدند. رفتهرفته داشت تعدادشان از جمعیت مسافران بیشتر میشد.
یک جعبه بزرگ چرخدار را روی زمین میکشید که به پای مسافران میخورد. گویا برای مردم عادی شده، چراکه کسی اعتراضی نداشت. در قطار بسته شد و پسر جوانی که صاحب آن جعبه بزرگ چرخدار بود، با صدایی دو رگه شروع به تبلیغ اجناس خود کرد «کابل شارژ، پاوربانک، محافظ کابل» تا دید کسی توجه نمیکند، صدای خود را بلندتر کرد و مجدد همان جملات را گفت. سعی میکرد با صدایش مسیر را باز کند.
اندکی سکوت در داخل واگن حکمفرما شد که جوانی دیگر این سکوت را شکست؛ «سوزن نخکنهای جادویی دارم. توی سه سوت برات نخ میکنه. فقط ۱۰ تومن، توی هر خونهای لازم میشه». بهنظر میرسید دستگاه کوچک پر کاربرد است، اما حداقل در این واگن خریدار نداشت.
وقتی قطار به ایستگاه تئاترشهر رسید؛ انگار درهای قطار به روی یک نمایشگاه کوچک کفش و لباس باز شد. تعدادی کفش روی زمین بود و فروشنده داد میزد: «انواع کفش کتونی در تمام سایزها، فقط ۱۵۰ تومان. کفشهای باکیفیت و عالی دارم در رنگبندی متنوع.»
در کنارش چند خانم با رگالهای لباس ایستاده بودند و انواع شال و لباس میفروختند. مشتری هم بسیار داشتند و تجمعی بزرگ در آن قسمت شده بود. به ایستگاه برگشتم و منتظر ورود قطار بودم. کودکی فالفروش با سر و وضع بهم ریخته و موهای آشفته که یک عروسک کوچک هم در بغل داشت در کنارم ایستاد. دمپایی تابهتا که هرکدام یک رنگ داشتند پوشیده بود. قطار به ایستگاه رسید، وارد که شدم با نگاه معصومانهای که پر از التماس بود، گفت: «عمو میشه یه فال ازم بخری؟»
برخی دلشان برایش میسوخت و از او فال میخریدند. در نهایت به ایستگاه صادقیه رسیدم. آشفتهبازاری است اینجا، انواع ساندویچ، آبمیوه، آبمعدنی، دستههای گل و.... حتی یک نفر هم ایستاده بود و مشغول فروش کتابهای روانشناسی بود که عکس خودش هم روی آن بود و میگفت خودش نویسنده این کتاب است.
مترو واقعا تبدیل به بازارچهای بزرگ شده و در بساط دستفروشهای آن، همه چیز پیدا میشود.
سخن پایانی
علیرغم تلاشهای صورت گرفته از سوی شهرداریها برای مبارزه با دست فروشی، این پدیده اکنون وارد فاز تازهای شده و معلوم نیست به کدام سو در حال حرکت است. دستفروشی این روزها اگرچه تغییر شکل داده، اما همچنان همان بخش غیرقابلتفکیک از اقتصاد شهرهاست که باید برای آنیک راهحل قانونی و البته منطقی پیدا کرد. بار گرانیها و افزایش بیکاری قطعا باعث سوق پیدا کردن تعدادی به سمت بازار غیررسمی دستفروشی میشود، اما اگر این بازار رسمیت پیدا کند، میتوان در مقابل مافیایی که پشتپرده آن شکل گرفته و این بازار را به هر سمتی که میخواهد هدایت میکند، ایستاد. گاهی در این میان، زنان سرپرست خانوار را مشاهده میکنید که با توجه به شرایط اجتماعی و اقتصادی جامعه، مجبور به دستفروشی شدهاند. این در حالی است که اخیرا رئیس مرکز بهبود کسب و کار وزارت اقتصاد از حرفه دست فروشی به عنوان کسب و کار رسمی با اعطای شناسه یکتا به دستفروشان خبر داد.
ارسال نظر