چرا آموزش و پرورش به نظر معلمان اهمیت نمی دهد
اگر مجموعه مصوبات آموزش و پرورش را واکاوی کنیم، نقش فرهنگیان بسیار ناچیز است و این یک نقص بسیار جدی و شکاف عمیقی است.
مشارکت معلمان در تصمیمگیریهای وزارت آموزش و پرورش موضوع پراهمیت و البته پرچالشی است که تا به امروز با وجود وعدههای مختلف چندان رنگ اجرا به خود نگرفته است.
معلمان و مدارس غالباً مجری تصمیمات مختلفی هستند که توسط مدیران وزارت آموزش و پرورش پشت درهای بسته گرفته میشوند. نمونه بارز این موضوع را میتوان در تدوین سند تحول بنیادین مشاهده کرد که در نهایت امروز گفته میشود معلمان و مدارس با سند تحول بنیادین آشنایی ندارند.
به منظور بررسی میزان نقشآفرینی معلمان در بخشهای مختلف آموزش و پرورش و حضور آنها در تصمیمگیریهای کلان با نصرالله فاضلی، معاون اسبق وزارت آموزش و پرورش، سید علی شریفزاده، معاون سابق مرکز نیروی انسانی وزارت آموزش و پرورش و عضو هیئت علمی دانشگاه علامه طباطبایی، سهراب رضایی، رئیس اسبق دانشگاه فنی و حرفهای، در قالب یک میزگرد که با همراهی کانون تربیت اسلامی برگزار شد به گفتوگو نشستیم که مشروح آن را در ادامه میخوانید:
نقش معلمان در تصمیمگیریهای کلان آموزش و پرورش محسوس نیست و عمده تصمیمات پشت درهای بسته مدیران اتخاذ میشود. به عنوان نمونه برای تدوین سند تحول بنیادین تا چه اندازه از نظرات و توانمندی معلمان استفاده شد؟
فاضلی: نقش معلمان را در نهادهای تصمیمگیری باید بررسی کرد. عالیترین نهاد تصمیمگیری در آموزش و پرورش شورای عالی آموزش و پرورش است که بیشتر مدیران آموزش و پرورش و یک یا دو نفر از مدیران مدارس نیز در آن حضور دارند. یکی از اقدامات خوب در سالهای اخیر این بود که با برگزاری انتخابات، نمایندگان معلمان برای حضور در شورای عالی آموزش و پرورش انتخاب شدند که هماکنون سه نفر در آن حضور دارند.
اینکه سهم نظرات معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش چقدر مؤثر است، باید گفت مرعوبیتی نسبت به علم و تجربه داریم و اساتید دانشگاه از دانشیاری و استادیاری با تجربیات فراوان تألیف و تدریس در جلسات مرجعیت دارند و گاهی این نگاه وجود دارد تجربیات معلمانی که به عنوان نمایندگان معلمان در جلسات حضور پیدا میکنند شاید به اندازه کافی نافذ نباشد.
گروههای آموزشی در معاونتهای آموزشی فعال هستند و تا حدی تصمیم سازی میکنند اما اینکه فرایند انتخاب نیروها براساس توانمندی است یا براساس ظهور و بروز آنها، مورد سؤال است. عملکرد افراد در مدرسه تعریف مشخصی ندارد. آیا افرادی که توانستهاند مقاله بنویسند یا کتاب تألیف کنند در گروههای آموزشی حضور دارند؟ البته در ستاد هم تعریف نشده تا از معلمان توانمند در مدارس که بهرهوری آموزشی و تربیتی بالا دارند استفاده شود.
در مدارس شورای دبیران را داریم که تجربه نشان میدهد نقش تأثیرگذاری در مدیریت آموزشی ندارند. شورای دبیران انگیزه تحصیلی دانشآموزان را چگونه ساماندهی میکند؟ پیشرفت تحصیلی، محیط یادگیری، تراکم کلاس و توانمندسازی معلمان و مسائل فردی و گروهی دانش آموزان چگونه در شورای دبیران مدرسه مطرح میشود تا پس از آن در فرایند بالاتر تصمیمگیری شود؟ به نظر میرسد در این مسائل بسیار نقص داریم و نتوانستهایم توسط معلمان از داخل کلاس درس مسائل را شناسایی کنیم.
نقش کمرنگ معلمان در مصوبات آموزش و پرورش
اگر مجموعه مصوبات آموزش و پرورش را واکاوی کنیم، نقش معلمان بسیار ناچیز است و این یک نقص بسیار جدی و شکاف عمیقی است که شاید بسیاری از ناکارآمدیها و نابسامانیها و تصمیماتی که به مرحله اجرا نمیرسد به این دلیل است که با مقتضیات اجرایی مدرسه که توسط معلم درک میشود همخوانی ندارد.
تعدادی از کارشناسان در ادارات آموزش و پرورش که ارتباط منظمی با مدارس ندارند و به طور منظّم از مدارس جمعآوری داده نمیکنند تصمیمگیری میکنند. هماکنون هیچ سامانهای در آموزش و پرورش برای جمع آوری دادههای موجود در مدرسه که بالاترین سرمایه آموزش و پرورش است، وجود ندارد و اگر هم باشد حداکثر دادههایی که وجود دارد برگههای امتحانی است یعنی تدریس را برای معلم و امتحان را برای دانشآموز تعریف کردهایم. قضاوت کارآمدی مدرسه این است که آیا تدریس خوب صورت گرفته و دانش آموزان نمرات قابل قبولی گرفتهاند یا خیر! هیچ کدام از این موارد دلالت بر تربیت نیست.
معتقدم اگر بخواهیم از تجربیات معلمان به عنوان بالاترین آورده سالانه استفاده کنیم باید فرایندی تعریف کنیم، از فناوری استفاده شود و نحوه تصمیم سازیها معطوف بر دادههای مدرسه باشد. هماکنون تصمیمات مبتنی بر کتابهای علمی است مثلاً یکباره یادگیری معکوس در دنیا مطرح میشود و ما هم یکباره آن را به آموزش و پرورش و مدارس میبریم اما وقتی اقتضائات را بررسی میکنیم هیچ کدام از ظرفیتها به میزان کافی در مدارس ما وجود ندارد.
آقای بطحایی در دورهای که وزیر بود سعی کرد نقش معلمان در تصمیمگیریها را پررنگ کند و بر این اساس، نماینده معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان حضور یافتند؛ این نمایندگان تا چه اندازه توانستهاند نقشآفرینی فعال داشته باشند؟
فاضلی: ممکن است انفعال نمایندگان معلمان به این دلیل باشد که شاید دسترسی آنها به اطلاعات مورد نیاز فراهم نشده است، آیا نمایندگی آنها فقط حضور در جلسات است یا آنچه که وزیر آموزش و پرورش و معاونان به آن دسترسی دارند باید برای آنها نیز فراهم باشد؟ آیا ظرفیتهای اجرایی برای اینکه معلمان بتوانند از مدارس مختلف برای ارتباط با معلمان استفاده کنند و نماینده آنها باشند فراهم شده است؟
میزان تأثیر معلمان عضو شورای عالی و صندوق ذخیره در تصمیمات کم است
نمایندگی به دو روش است؛ نخست آنکه سخنان سایر معلمان را میشوند و در جلسات شورای عالی آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان بیان میکنند یا اینکه آنچه مورد نیاز معلمان است در این دو مرکز مطرح میکنند. به نظر میرسد مورد دوم مدنظر فرهنگیان باشد. آیا نمایندگان معلمان با مدیرعامل صندوق ذخیره فرهنگیان به راحتی ارتباط برقرار میکنند؟ آیا با شرکتهای تحت پوشش صندوق ذخیره و هیئت مدیره آنها در ارتباط هستند یا از دستور کار آنها مطلع هستند تا آن را با معلمان به اشتراک گذاشته و نظراتشان را دریافت میکنند؟
به نظر میرسد به حضور معلمان در شورای عالی آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان عمق نبخشیدهایم. البته معتقدم تجربه خوبی است و باید از آن حمایت کنیم.
رضایی: یکی از مهمترین دلایل عدم نقشآفرینی معلمانی که در شورای عالی آموزش و پرورش و صندوق ذخیره فرهنگیان حضور دارند این است که خودشان را باور ندارند؛ اینکه واقعاً به عنوان نماینده معلمان میتوانند؟ آیا ستاد آموزش و پرورش آنها را به عنوان نماینده معلمان قبول دارد و برایشان نقشی تعریف کرده است؟ شاید بیشترین تصور این است که حرکت تشریفاتی بوده و این افراد تشریفاتی در این جلسات حضور دارند.
ناباوری در آموزش و پرورش
آنچه در واقعیت وجود دارد این است که ما همواره دوگانگی در سطوح مختلف آموزش و پرورش را شاهد بودهایم. این دوگانگیها به گونهای شده است که در کلاس درس (در دانشگاه هم شاهد هستیم) دانشآموز، معلم را قبول ندارد و فقط کلاس را تحمل میکند. معلم هم مدیر مدرسه را قبول ندارد در حالی که کانون اصلی آموزش کلاس درس است و در ارتباط با سطوح بالا یعنی لایههای تصمیمگیری نوعی ناباوری و قبول نکردن همدیگر وجود دارد که این موضوع پنهان است و هیچ وقت آن را آشکار بیان نمیکنند.
یک نظام برای مقبولیت بیشتر به سرمایه اجتماعی نیاز دارد و دستگاه مولّد سرمایه اجتماعی وزارت آموزش و پرورش است. کانون تولید این سرمایه کلاس درس است. نگاه ما در کل نظام به آموزش و پورش به عنوان یک وزارتخانه مهم و بنیادی که میتواند کل سرمایه اجتماعی کشور را ایجاد کند یا بر باد دهد، بسیار مهم است. حتی در برنامههای کاندیداهای ریاست جمهوری هیچ کدام مطرح نکردند آموزش و پرورش اولویت نخست آنها است. اگر معلمان به این نتیجه برسند که واقعاً در تصمیم سازیها دخیل هستند و به نظراتشان به معنای واقعی اهمیت داده میشود آن وقت سرمایه اجتماعی خواهیم داشت و برونداد این آموزش و تربیت به سرمایه اقتصادی خواهد رسید.
بنابراین ابتدا رویکرد کلان نظام به وزارت آموزش و پرورش باید تغییر کند و در مرحله بعدی رویکرد نظام آموزش و پرورش به معلم.
شریف زاده: در ساختار تعریف شده است که معلم باید برخی کارها را در برنامهریزیها و تصمیمگیریها انجام دهد اما جایگاهی که برای معلمان تعریف کردیم کاملاً شکلی و تشریفاتی است که دو علت دارد؛ نخست باور و دوم توان. ما میگوییم برای معلم در صندوق ذخیره فرهنگیان و شورای عالی آموزش و پرورش جایگاه تعریف کردهایم؛ اما باید بدانیم آیا مهارت فنی لازم را دارند تا بتوانند در این پُست قرار بگیرند؟ اگر جایی اثرگذاری وجود نداشته به این دلیل است که توان و مهارت فنی لازم را نداشتند.
انتخاب معلمی از روی علاقه یا جستوجوی شغل
سند تحول بنیادین بر جذب استعدادهای برتر در وزارت آموزش و پرورش تأکید دارد؛ چه سازوکارهایی بنا گذاشتیم برای اینکه استعدادهای برتر وارد شوند؟ آیا نتیجه فرایند جذب معلم باعث ورود استعدادهای برتر به آموزش و پرورش شده است؟ معتقدم خیر.
با وجود تمام امتیازاتی که دانشگاه فرهنگیان ارائه میکند از جمله معافیت از سربازی، احتساب دوران تحصیل جزو سنوات خدمت و پرداخت حقوق حین تحصیل چطور استعدادهای برتر به شغل معلمی وارد نمیشوند؟
شرایط اجتماعی جامعه بهگونهای است که باید پرسید آیا افراد به خاطر اشتغال دانشگاه فرهنگیان را انتخاب میکنند یا اینکه علاقه وجود دارد؟! مرجعیت معلم اگر در جامعه حفظ شود، آنوقت استعدادهای برتر وارد آموزش و پرورش میشوند، پایگاه اجتماعی معلم مهم است، شاخصهایی که برای ورود استعدادهای برتر به آموزش و پرورش تعیین کردهایم، چیست؟ کجا از نظر شناختی افرادی را که میخواهند معلم شوند ارزیابی میکند؟ آیا هوش شناختی آنها بررسی میشود؟ انگیزه افراد بررسی میشود؟ اگر هم اتفاق میافتد خیلی کمرنگ است.
یکی از مصادیق مشارکت معلمان در تصمیمگیریها در حوزه تالیف کتابهای درسی است؛ تا چه اندازه از این توان و ظرفیت معلمان استفاده میشود؟
فاضلی: هماکنون، برخی مواقع معلمان عضو گروههای درسی هستند و افرادی که مولف کتاب درسی باشند بسیار محدود است اما در گروههای درسی برخی مواقع از معلمان دعوت میشود.
ارزشیابی کتاب درسی و اعتبارسنجی آن توسط معلمان انجام میشود یعنی وقتی یک کتاب درسی تولید شد به معلمان عرضه میشود تا نظرشان را بگویند؛ سامانه اعتبار بخشی به صورت الکترونیک نظرات معلمان را نسبت به دروس مختلف دریافت میکند همچنین درس آزاد در کتابهای درسی دوره ابتدایی طراحی شده است تا معلمان با توجه به بوم هر منطقه آن درس را تولید کنند.
نقش معلمان و توانمندی برای تولید محتوای کتاب درسی کم است و یکباره میخواهیم معلم از درون کلاس درس بیایید و مولف شود در حالیکه این موضوع فرایند دارد و باید تجربیات معلم انباشته و توانمندسازی انجام شود، اولین راه تألیف بحث طراحی آموزشی است، معلمی که طراحی آموزشی را خوب بداند میتواند به واسطه تجربیاتش تالیف کتاب درسی داشته باشد.
مولفان کتاب درسی تجربه کلاس درس ندارند
نکته مهم دیگر این است، افرادی در آموزش و پرورش کتاب تالیف میکنند که شاید هرگز به کلاس درس نرفته باشند همانند مدیران وزرا که بیشتر کلاس درس را تجربه نکردهاند، فرایند تصمیم سازی توسط معلمان، شناسایی معلمان توانمند و مشارکت دادن آنها در تصمیمگیریهای جدی آموزش و پرورش مهم است هماکنون معلمانی که انتخاب میشوند تصادفی است و شناختی از معلمان توانمند نداریم.
استفاده از معلمان در تالیف کتاب درسی نادر است و علت اینکه کتابهای کمک آموزشی جای کتابهای درسی را میگیرد این است که این کتابها را بیشتر معلمان تولید میکنند اما در سازمان پژهش و برنامه ریزی آموزشی کتاب درسی را فردی تالیف میکند که دکترای تخصصی و دانش تخصصی دارد اما اولویت باید تجربه، شناخت مخاطب، محیط و بافت مدرسه باشد.
تصمیمگیری بدون معلم از دلایل ناکارآمدی آموزش و پرورش
باید به جایی برسیم تا مولفان کتابهای درسی حتماً تجربه کلاس درس داشته باشند؛ تصمیمگیران آموزش و پرورش اغلب تجربه آموزش در کلاس و مدرسه را ندارند، تجربیات معلمان بهترین دادهها و دانش برای تصمیم سازی در آموزش و پرورش است، یکی از دلایل ناکارآمدی وزارت آموزش و پرورش، ساختار تصمیم گیری بی هویت و بدون معلم است، معلمان با تجربه حداکثر تا اعتبار سنجی کتاب درسی نقش دارند و معلم مولف کتاب درسی نادر است.
مولفان کتاب درسی بیشتر دارای مدرک تخصصی هستند و در کنار آن برنامه درسی خواندهاند اما تجربه کلاس درس مهمتر از دانش است، اگر رشد دانش آموز هدف است این رشد هنگامی انجام میشود که آموزش و پرورش را به دانش و معلم را به انتقال دهنده دانش تقلیل ندهیم، معلم باید فرصتهای تربیتی فراهم کند و تعریف آن امکان پذیر نیست مگر اینکه معلمان یا نمایندگان آنها در نهادهای اجتماعی حضور فعال داشته باشند. هماکنون مدرسه را از جامعه تفکیک کردهایم و دور مدارس دیوار کشیدهایم مثلاً اگر دانش آموز میخواهد صنعت را درک کند معلم باید بتواند با صنعت ارتباط برقرار کند.
افراد ثابت در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی
رضایی: بعضی افراد، سالهاست در سازمان پژوهش و برنامهریزی آموزشی مستقر هستند و نمیتوان آنها را تغییر داد شاید یکی از عواملی که هیچوقت به دنبال تربیت معلم مولف نرفتیم همین موانع بود یعنی افراد وقتی مشاهده میکنند سودها و موقعیتهایی برایشان وجود دارد که اگر این منافع را تقسیم کنند ممکن است از دستشان برود، سعی میکنند به آن قداست بدهند تا هر فردی نتواند به موقعیت تالیف کتاب درسی دست پیدا کند!
از سوی دیگر نخستین انتخاب آگاهانه و داوطلبانه افراد باید معلمی باشد مشکل اصلی در بحث ضعیف شدن نظام آموزشی این است که در داخل دنبال مشکل و راهکار هستیم در حالیکه راه حل مشکلات در داخل آموزش و پرورش نیست نمیتوان داخل یک مجموعه برای حل مشکلات راهی پیدا کرد وقتی اساس درمان آن بیرون از مجموعه است.
آموزش و پرورش به ظرفیتهای بیرونی نیاز دارد اگر نگاه از بالا درست شود بسیاری از مشکلات حل خواهد شد نیروهای داخل آموزش و پرورش باور دارند که باید کارهایی انجام دهند اما الزامات باید از بیرون مجموعه تأمین شود که این کار انجام نمیشود.
شریف زاده: اگر بخواهیم آموزش و پرورش را به جایگاه مورد انتظار در تراز جمهوری اسلامی رسانده و معلم را در این تراز تعریف کنیم، لازم است آسیبشناسی جدی از مسائل داشته باشیم تا وقتی که آسیبشناسی اتفاق نیفتد یا انجام شود و به جای اجرا به قفسه کتابخانهها رفته و خاک بخورد، نمیتوان مشکلات آموزش و پرورش را حل کرد و تحولی اتفاق نمیافتد.
اگر معلمان در برابر سند تحول مقاومت میکنند به این دلیل است که احساس میکنند در تدوین سند نقش نداشتند یا حداقل این نقش ایجاد شده بود اما جامعه معلمان از آن اطلاعی نداشتند.
شکوفایی خلاقیت با کتابهای حجیم شدنی نیست
یکی از مولفههایی که میتواند مرجعیت معلم را برگرداند، حضور افراد توانمند در وزارت آموزش و پرورش است همچنین وقتی معلم تصمیم میگیرد علوم اجتماعی را به جای کلاس درس در محیط مدرسه یا خارج از آن آموزش دهد آیا این امکان برایش فراهم است؟
یکبار کتاب ریاضی کلاس چهارم را بررسی کردم و متوجه شدم اگر به جای دو هفته تعطیلی مدارس به دلیل آلودگی هوا و برف، یک هفته دیگر به زمان فعالیت مدارس اضافه کنیم بازهم معلمان نمیتوانند یک فصل از کتاب را درس بدهند، در دروه ابتدایی بیشترین کار معلم، شکوفایی خلاقیت دانش آموزان است، با این کتابهای حجیم برای تحقق آن چه اقدامی انجام دادهایم؟
فنلاند در آموزش حرف نخست را میزند معلم در این کشور آزادی عمل دارد، در دوره ابتدایی امتحان وجود ندارد و ساعتهای آموزشی، بسیار کوتاه است.
چون اصلا آموزش و پرورش در دست معلمان نیس ت! نگاهی به سوابق وزیر، معاونین و مدیران کل وزارتخانه بیندازید! حتی آنها که از م درسه به ادارات کل یا وزارتخانه می روند ن یز معلم نبوده اند! مثلا مربی پرورشی یا م دیر یا... بوده اند! معلمی که هر روز سر ک لاس برود نبوده اند! به همین دلیل نمی توا نند درک درستی داشته باشند و ....
البته معلمان هم به نظر آموزش و پرورش اصولا ارزشی قائل نیستند -مگر با عرض معذرت- پرسنل چاپلوس و بیسواد و بی فکر از این مساله مستثنی هستند. بنده خودم مثل هزاران همکار خوش فکر و مستقل، مصلحت تعلیم و تربیت و دلسوزی از روی احساس مسئولیت را به بخش عظیمی از بخشنامه های چرت و پرت و خلق الساعه ترجیح می دهیم. اصولا اگر هر دستورالعمل وزارتی یا دولتی بر خلاف آموخته های کلاسیک و تجربی ما باشد ،در بایگانی خاک خواهند خورد. علی برکت الله