آرش کمانگیر دست به جنایت هولناک زد
زمانی که پدرم نام مرا «آرش» گذاشت خیلی آرزو داشت تا همانند آرش کمان گیر افسانه ای، مردی قوی و با قدرت شوم اما سرنوشتم به گونهای رقم خورد که...
جوان ۲۸ سالهای که قبل از تیراندازی و احتمال وقوع یک جنایت هولناک و با هوشیاری نیروهای کلانتری قاسم آباد در چنگ قانون گرفتار شده است و آثار خودزنیهای وحشتناک در همه نقاط بدنش خودنمایی میکند، با غروری توأم با ترس از مجازات در تشریح سرگذشت خود به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: از همان دوران کودکی همواره پدرم در کنار گوشم زمزمه میکرد که آرش من مردی قوی و جوانمرد خواهد شد. به همین دلیل همه اعضای خانواده ام توجه عجیبی به من داشتند. من تک پسر خانواده بودم و سه خواهر بزرگترم نیز همواره در خدمت من بودند. پدرم کارگر ساده کارخانه بود و با زحمت کشی نانی حلال بر سر سفره ما میگذاشت اما آن قدر به من اهمیت میداد و به خواسته هایم توجه میکرد که به طور غریزی جوانی زورگو و پرتوقع بار آمدم. دیگر هیچ کدام از اعضای خانواده ام حق مخالفت با مرا نداشتند.
خلاصه این زورگوییها و قدرت نماییها به کوچه و خیابان و مدرسه کشید به طوری که وقتی میدیدم اهالی محل یا شاگردان مدرسه از من میترسند و حالت وحشت در چهره آنها نمایان میشود، احساس غرور عجیبی به من دست میداد و من برای آن که به دیگران ثابت کنم از چیزی نمیترسم، با چاقو دست و بازو و شکم خودم را خراش میدادم تا جاری شدن خونهای زیاد موجب احساس ترس در دیگران شود.
با وجود این در کلاس اول دبیرستان ترک تحصیل کردم و به خدمت سربازی هم نرفتم. آن زمان در زاهدان سکونت داشتیم و من بیشتر اوقاتم را با دوستانی شبیه خودم میگذراندم. آن قدر رفتارهای خطرناک و شرورانه من زیاد شده بود که دیگر پدرم نمیتوانست در کوچه و خیابان سرش را بالا بگیرد. کار به جایی رسید که پدرم به ناچار لوازم زندگیاش را جمع کرد و مهاجرت کردیم تا از سرزنشهای همسایگان و اهالی محل رهایی یابد. هر سه خواهرم که ازدواج کرده بودند در زاهدان ماندند و من و پدر و مادرم در یک منزل اجارهای در بولوار صیادشیرازی ساکن شدیم چرا که بیشتر بستگان پدرم در همین منطقه زندگی میکردند.
من هم که دوستی نداشتم بیشتر اوقات را در کنار پسرعموهایم میگذراندم تا این که شنیدم یکی از پسرعموهایم با دوستانش در منطقه قاسم آباد دستگیر شده است و آنها پسرعمویم را کتک زدهاند. این بود که با اصرار من شماره پلاک خودروی پراید را تغییر دادیم و اسلحه بهدست داخل خودرو نشستم تا به همراه پسرعموهای دیگرم به قاسم آباد برویم و زهرچشم حسابی از دوستان پسرعمویم بگیرم که او را کتک زده بودند، اما در اطراف میدان امام علی(ع) ماموران کلانتری به خودرو مشکوک شدند و به بازرسی خودرو پرداختند. در همین حال با پیدا شدن اسلحه که زیر صندلی انداخته بودم و دو قبضه قمه که برای دعوا برداشته بودم مرا نیز مورد بازرسی بدنی قرار دادند که فشنگ و پوکه از داخل جیبم کشف شد و به همین دلیل ما را به کلانتری انتقال دادند. شاید اگر پلیس به ما مشکوک نمیشد امروز من در جایگاه قاتل نشسته بودم و...
شایان ذکر است، با صدور دستوری ویژه از سوی سرهنگ معطری (رئیس کلانتری قاسم آباد) متهمان این پرونده برای سیر مراحل قانونی به مراجع قضایی معرفی شدند.
ارسال نظر