گفتوگو با سرکرده باند قاتلان تهرانی
سرکرده باند قاتلان که پیرمرد تهرانی را به قتل رسانده سپس جنازهاش را سوزانده بودند اعتراف کرد.
جنازه مرد تهرانی پس از گروگانگیری در بیابانهای قم کشف شد و در این پرونده ۴ دختر و پسر متهم به قتل بودند که سردسته باند اعتراف کرد.
با اعتراف متهم، مجید، ناصر و پویا نیز بازداشت شدند.مجید که سردسته این باند بود به قتل پیرمرد با همدستی ناصر و دو دختر جوان به نامهای محیا و شیلا اعتراف کرد و مدعی شد، پویا و متهم دیگر این پرونده از جنایت بیخبر بوده و فقط در سرقت از خانه پیرمرد حضور داشتند.
بدینترتیب محیا و شیلا نیز بازداشت شدند. بدین ترتیب به دستور بازپرس شعبه پنجم دادسرای امور جنایی پایتخت متهمان در اختیار کارآگاهان اداره دهم پلیس آگاهی پایتخت قرار داده شدند.
فریبرز را از کجا میشناختید؟
مادر دوست دخترم محیا خدمتکار خانه فریبرز بود. سالها قبل همسر فریبرز فوت کرده و او تنها زندگی میکرد. چون وضع مالی خوبی داشت مادر محیا همیشه برای دخترش از وضع زندگی او تعریف میکرد وقتی محیا برایم تعریف کرد که فریبرز وضع مالی خوبی دارد وسوسه سرقت به جانم افتاد.
با همدستانت چطور آشنا شدی؟
شیلا دوست محیا بود و ناصر هم دوست شیلا. در این ماجرا پویا و دوستش بهمن هیچ نقشی نداشتند و نقشه را ما خودمان طراحی کردیم.
نقشهتان چه بود؟
ما قصد قتل نداشتیم، میخواستیم فقط سرقت کنیم. برای اجرای نقشهمان نیاز به یک محل داشتیم. ناصر پیشنهاد داد که از خانه خالهاش برای اجرای نقشهمان استفاده کنیم. به همین دلیل خالهاش را به خانه یکی از اقوام فرستاد و خانه خاله که در یافتآباد بود به عنوان محل گروگانگیری ما انتخاب شد. محیا با فریبرز تماس گرفت و به دروغ گفت برای مادرش مشکلی پیش آمده و به کمک او نیاز دارد. فریبرز نمیخواست بیاید اما محیا آنقدر التماس کرد که او پذیرفت و بعد آدرس خانه خاله ناصر را داد و در نهایت او به آنجا آمد. به محض اینکه پیرمرد وارد خانه شد، من و ناصر به او حمله کردیم و دست و پایش را بستیم و دور دهان و بینیاش چسب زدیم. با تهدید از او رمز عابر بانکهایش را خواستیم و پیرمرد هم به ما چند رمز داد.
چرا پیرمرد را کشتید؟
نمیخواستیم بمیرد وقتی به عابر بانک رفتیم پول زیادی داخل حسابش نبود. دوباره به خانه برگشتیم و رمز کارتی را از فریبرز گرفتیم که داخلش پول بود. اما وقتی به بانک رفتیم مشخص شد که رمز کارت را اشتباه گفته است دوباره به خانه برگشتیم و به سراغ فریبرز رفتیم اما متوجه شدیم مرده است. چسبی که به دهان و بینیاش زده بودیم باعث شده بود تا مرد ۷۰ ساله فوت کند. از مرگ او وحشت کردیم، نمیدانستیم با جسد ش چه کار کنیم. بالاخره تصمیم گرفتیم جسد را از بین ببریم. جنازه فریبرز را داخل خودروی جک خودش گذاشتیم و راهی اتوبان تهران - قم شدیم. در بین راه بنزین زدیم و چند لیتر هم بنزین خریدیم. در بیابانی همان اطراف با بنزین جسد فریبرز را به آتش کشیدیم.
چه شد از خانه سرقت کردید؟
بعد از آتش زدن جسد با ناصر و دو نفر دیگر به خانه فریبرز رفتیم و حدود ۸۰ میلیون تومان سرقت کردیم
ارسال نظر