فرار زن مشهدی از دام هالیوودی!
زن جوان در مشهد با مرد شیطان صفت در خانهای رو به رو شد.
اگرچه به سختی از چنگ مرد شیطان صفتی فرار کردم که به بهانه استخدام کارگر نظافتی مرا به منزلش کشانده بود اما در واقع خودم و همسرم را مقصر اصلی این حادثه وحشتناک و کابوس وار میدانم.
زن ۲۹سالهای به نام سولماز که برای شکایت از مردی شیطان صفت وارد کلانتری میرزا کوچک خان مشهد شده بود، با بیان این که اعتماد بیجا به مردی غریبه و بیمسئولیتی شوهر معتادم، مرا درگیر این مخمصه تلخ کرد، به مشاور و مددکار اجتماعی کلانتری گفت: خانواده ام ۳۰سال قبل به ایران مهاجرت کردند و در مشهد ساکن شدند.
پدرم کارگر ساده بود و نمیتوانست مخارج خانواده هفت نفره ما را تامین کند. به همین دلیل مرا در ۱۳سالگی شوهر داد تا کمی اوضاع اقتصادیاش بهتر شود. با آن که فهم درستی از ازدواج نداشتم و نامزدم را نیز نمیشناختم، اما به اصرار خانواده ام پای سفره عقد نشستم و یک زندگی تلخ را شروع کردم. نامزدم که هموطنم بود، انگار هیچ علاقهای به من نداشت و همواره مرا کتک میزد و بدرفتاری میکرد. مدتی بعد تازه فهمیدم که شوهرم اعتیاد شدیدی به مواد مخدر صنعتی دارد و این رفتارهای وحشتناک به دلیل عوارض ناشی از توهم مصرف مواد مخدر است. او جوانی بیکار و بیمسئولیت بود تا جایی که مرا وادار میکرد در خانههای مردم کار کنم و دستمزدم را به او بدهم تا مواد مخدر تهیه کند. من هم مجبور بودم برای حفظ آبرو و مراقبت از دو فرزندم به خواسته هایش عمل کنم.
بالاخره یک روز در سایت دیوار آگهی استخدام کارگر برای نظافت منزل را دیدم و با شماره زیر آگهی تماس گرفتم. مردی گوشی تلفن را برداشت و پس از گفتوگو درباره نوع کار، با هم قرار گذاشتیم اما زمانی که من سر قرار حاضر شدم، آن مرد نیامد. مدتی بعد محل را ترک کردم و به طرف خانه ام بازگشتم اما در همین هنگام آن مرد تماس گرفت و با عذرخواهی از این که تاخیر کرده است، از من خواست به سر قرار بازگردم. او با یک خودرو پراید سفید رنگ در محل منتظرم بود. خودم هم نمیدانم که چگونه به مردی غریبه اعتماد کردم و به منزلش رفتم. شاید هم به دلیل نیاز مالی نتوانستم به عاقبت این بیاحتیاطی فکر کنم. خلاصه وقتی به منزل رسیدیم، او حدود دو ساعت درباره همسر و زندگیاش با من صحبت کرد. او میگفت همسرش را به شدت دوست دارد اما قرار است از یکدیگر طلاق بگیرند.
آن مرد با حرف هایش احساسات مرا تحت تاثیر قرار داده بود و من از نیت پلید او خبر نداشتم. وقتی سخنانش به پایان رسید، در حالی که اشک از چشمانم جاری شده بود، از من خواست یکی از لباسهای همسرش را بپوشم و مشغول کار شوم چرا که از دیدن آن لباسها حس آرامش میگیرد. من هم که زنی احساسی و عاطفی بودم، خیلی راحت پذیرفتم و با پوشیدن یکی از مانتوها به امور نظافت خانه مشغول شدم. وقتی کارم به پایان رسید، داخل اتاق خواب رفتم تا مانتوی همسرش را در کمد لباس هایش بگذارم، در همین لحظه ناگهان آن مرد غریبه داخل اتاق شد و دستم را گرفت.
زمانی که فهمیدم در چه دامی افتاده ام، فریادزنان قصد فرار داشتم که آن مرد جلوی دهانم را گرفت. بالاخره با دست و پا زدنهای زیاد و به هر سختی بود از آن خانه فرار کردم ولی تا چند روز ترس و وحشتی عجیب وجودم را فرا گرفته بود و مانند انسانهای افسرده در خودم فرو رفته بودم. از همه چیز و همه کس میترسیدم ولی در نهایت تصمیم گرفتم به پلیس مراجعه کنم تا آن مرد شیطان صفت به سزای عملش برسد. با این حال، خودم و همسر معتادم را عامل اصلی این حادثه هولناک میدانم و...
شایان ذکر است، بررسیهای تخصصی پلیس درباره ادعاهای این زن جوان آغاز شد.
ارسال نظر