|

نام این میمون باران است! + عکس

باران نام بچه شامپانزه‌ای است که از افسردگی رنج می‌برد.

این بچه شامپانزه که اکنون از دامپزشک خود، ایمان معماریان جدا مانده است، ممکن است عوارض روانشناختی بدی را تجربه کند.

گونه شامپانزه مشابهات رفتاری قرینی با انسان دارد. اختلالات مشابهی را نشان می‌دهد تا آنجا که بسیاری از آزمایشات روانشناسی برای انسان‌ها بر این گونه انجام می‌گیرد.

از آنجا که دامپزشک باران جای والدین او را برای این شامپانزه از کودکی پر کرده است، حیوان او را به عنوان مادرخوانده ی خود پذیرفته است. اکنون که تصمیمات سختی برای این حیوان از سمت محیط‌زیست گرفته شده است، هم حیوان و هم مادرخوانده او، یعنی ایمان معماریان، دامپزشک باران که « مشاور دامپزشکی گربه‌سانان اتحادیه حفاظت از حیات وحش و دامپزشک سازمان جهانی نجات حیات وحش» نیز است، شرایط بدی را تجربه می‌کنند. پیش از آنکه به تصمیم باغ ارم و سازمان حفاظت از محیط‌زیست کشور در رابطه با باران بپردازیم، داستان باران و مادرخوانده‌اش را از سر می‌گذرانیم. داستانی که این شامپانزه را برای جراید و فعالان حوزه محیط‌زیست خاص کرده است و از زبان معماریان بیان می‌شود.

میمون-باران

ایمان معماریان، مادرخوانده و دکتر دامپزشک باران گفت: والدین باران جزو شامپانزه هایی بودند که فردی به نام دولت شاهی که صاحب یک باغ وحش بود، آنها را از کامرون به ایران آورد. آنطور که به نظر می‌آید شامپانزه‌های بیچاره‌ای بودند که از طبیعت صید شده بودند. البته سرنوشت شوم این گروه شامپانزه به شکار و تبعید ختم نمی‌شود، بلکه وقتی به ایران آورده می‌شوند، در یک اتاق و در قسمتی از باغ وحشی که روبه‌روی پارک ملت بود، نگهداری می‌شوند. اما به دلیل سهل انگاری مراقبین، یک روز همه آنها به جز دو نفرشان می‌میرند. آن دو نفری که زنده ماندند، پرویز و شیرین بودند. و علت مرگ شانپانزه‌های دیگر نشست گاز co۲ در اتاق ذکر شده است که به دلیل سهل انگاری مراقبین بوده است.

پرویز و شیرین تنها کسانی بودند که توانستند از آن حادثه نجات پیدا کنند. وقتی که همه در اتاق گاز خفه می‌شدند، آنها موفق شدند که روزنه‌ای برای تنفس پیدا کنند و جان خود را نجات دهند. این روزنه به آنها هوا رساند تا وقتی که مراقبین متوجه سهل انگاری خود شدند. آنها جنازه همه شامپانزه‌ها را بیرون آوردند، همچنین توانستند پرویز و شیرین نیمه جان را نجات دهند. پرویز و شیرین بعدها صاحب ۸ بچه شدند. در واقع همه هشت شامپانزه‌ای که اکنون در باغ وحش ارم نگه داری می‌شوند، بچه‌های شیرین و پرویز هستند.

تولد باران و کشته شدن خواهران و برادرانش به‌دست شیرین

معماریان ادامه داد: اما پرویز صاحب یک فرزند دیگر به نام باران هم شد. شیرین ۱۵ سال پیش یائسه می‌شود و پرویز از شمسی یعنی مادر باران صاحب یک بچه می‌شود. باران نهمین فرزند پرویز است. اما شیرین که پیشتر از جایگاه اجتماعی مطلقی در جامعه خود برخوردار بود، از تولد باران خوشحال نشد. بنابراین رفتار خوبی هم با این بچه شامپانزه نداشت. در واقع شامپانزه‌های ارم چند گروه هستند که هم اکنون هم درگیری و چالش مدام با هم دارند. این سبب شد که باران دوران طفولیت ناامنی را پشت سر بگذارد. از آنجا که رده اجتماعی شیرین در جامعه کوچک آنها بالا بود، طبق قاعده شامپانزه‌ها مراقبت از باران هم به عهده شیرین بود. مراقبتی که نمی‌توان اسم آن را مراقبت گذاشت. باران مجبور بود با شیرین و باقی شامپانزه‌ها که بچه‌های شیرین بودند، در یک فضای چالش برانگیز با شیرین زندگی کند. در حالی که در این فضا بیشترین خصومت شیرین متوجه باران بود. در واقع آنها پس از باران هر بچه‌ای که از شمسی به دنیا آمد را کشتند و تنها باران توانست از این فضای خصمانه جان سالم بدر ببرد.

معماریان: باران را در حال مرگ از قفسش نجات دادم

دامپزشک باران، گفت: وقتی که باران بدنیا آمد مجبور بود مدتی با آنها زندگی کند. اما خوشبختانه قبل از آنکه به‌دست دیگران کشته شود، توانستم او را از آن فضا نجات بدهم. من او را از شرایطی نجات دادم که تمام بدنش زخم بود. این زخم‌ها بخاطر این بود که او را بسیار روی زمین کشیده بودند. وقتی که او را نجات دادم حال خوبی نداشت. خونریزی معده داشت، نمی‌توانست شیر بخورد، و مدام در گوشه قفس تکیدگی می‌کرد. بنابراین مجبور شدم ۲۴ ساعته از او مراقبت کنم تا حالش بهبود پیدا کند و زنده بماند.

در واقع باران در شرایط خیلی بدی رشد کرده بود. آنها نیاز به مراقبت همیشگی دارند و روند رشد آنها بسیار کند است. تا ۵ سالگی باید مورد مراقبت مادر باشند و شیر بخورند. اما شرایط مادر باران و خود او این امکان را فراهم نمی‌کرد. بنابراین توانستم با مجوز مدیرعامل وقت سازمان حفاظت محیط زیستف باران را از قفس و جامعه‌اش خارج کنم و ۲۴ ساعته از او محافظت کنم تا بهبود پیدا کرد. البته از لحاظ جسمی. او را آزاد کردم اما با این شرط که هزینه نگهداری، درمان و داروهایش را به عهده بگیرم.

دادگاهی شدن باران با ورود مدعی العموم

معماریان گفت: اما داستان به اینجا ختم نشد. در یک سفر خارجی بودم که به من خبر دادند به خاطر گزارش غلط ارسالی از سوی سازمان محیط رئیس به دادستان که گفته بودند، این شامپانزه به صورت قاچاق از آلمان به ایران آمده است، دادستان شامپانزه را جلب کرده است. در آن زمانی بود که ماجرای هواپیمای اوکراینی بر صدر جراید بود و به سختی هواپیما به ایران پرواز می‌کرد. با بدبختی خود را رساندم و اسناد مربوط به تولد باران و اخبار و پیگیری‌های روزنامه‌ها را به دادگاه بردم تا توانستم او را آزاد کنم. دادستان دستور داده بود که سریعا باران را بگیرند و به باغ وحش صفا دشت انتقال داده شود. در آنجا هم رفتار خوبی با باران نداشتند و خیلی او را اذیت کرده بودند. بطور مثال موهای دستش را تراشیده بودند و فکر میکردند که دستانش قارچ گرفته است.

در آن باغ وحش یک نفر هم نبود که بداند شامپانزه با پشت دست خود راه می‌رود. کچلی پشت دستش طبیعی است و قارچ نیست، البته حق هم دارند این حیوان بومی ایران نیست. به هرحال توانستم بعد از دو روز او را از باغ وحش صفادشت آزاد کنم. باران خیلی ترسیده بود.

سرنوشت باران به کجا ختم می‌شود؟

مادرخوانده باران، گفت: من توانستم باران را از قفس و مشکلاتی که بعدا دامنش را گرفت نجات دهم. او من را به عنوان مادر خود می‌شناسد. اما شامپانزه نیاز دارد به جامعه خود برگردد. باران نمی‌تواند به خانواده خود برگردد. زیرا او را مانند دیگر فرزندان شمسی می‌کشند. در دنیا پرورشگاه هایی وجود دارد که می‌تواند از او نگهداری کنند. او شرایط بدی را پشت سر گذرانده است. در زمانی که باید شیر می‌خورد و مدام از او مراقبت می‌شد، گرفتار خشم شیرین بود. بعد که ما آوردیمش بسختی توانستیم به او غذا دهیم. اوضاع بدی داشت و هر شیری نمی‌توانست بخورد. در زمان هایی مجبور شدیم به او شیر انسان بدهیم. شامپانزه‌ها ۷۰ سال عمر می‌کنند. اگر قرار باشد که از افسردگی و اختلالاتی که تجربه کرده و گرفتارش است رهایی پیدا کند. باید به یک جامعه امن برگردد وگرنه هرگز به سلامت نمی‌رسد. باید او را به مراکز یا همان یتیم خانه ی شامپانزه‌ها بفرستیم. این مراکز مراکزی هستند که از شامپانزه هایی مانند او مراقبت می‌کند.

 جان باران در خطر است

وی در پایان گفت: با وجود تمام توصیه هایی که کارشناسان به سازمان محیط‌زیست داده اند، آنها تصمیم درستی اخذ نمی‌کنند. هم اکنون چهار روز است که او را ندیده ام و آنها باران را مجبور کردند که از من جدا شود. قصدشان این است که او را به باغ وحش و قفس برگردانند. حتی اجازه نمی‌دهند که او را ببینم. این می‌تواند جان این شامپانزه را به خطر بیاندازد. با تمام مشقت هایی که باران کشیده است، اما امروز شانس آن را دارد که به یک زندگی طبیعی بازگردد و جانش نجات پیدا کند. ما در این مورد با دانشمندان مورد وثوق سازمان‌های بین‌المللی مشورت کرده‌ایم. راهی برای باران نیست جز اینکه تا بلوغ و امکان بازگشتن به طبیعت، به یتیم خانه برود. نباید دوباره او را به قفس بازگردانیم.

منبع: رکنا

کدخبر: 117589

ارسال نظر

 

آخرین اخبار