شصت هیچ
حسام گودرزی - دبیرکل انجمن دهه شصتیهای ایران
در سالهای آتش و خمپاره، در سالهای موشک و خون، در سالهای ترور و شهادت، در سالهای کوپن و صف، در سالهای اوشین و هانیکو، در سالهای صبح جمعه و آقای ملون، در سالهای پسر شجاع و دختر مهربون، در سالهای مدرسههای سه شیفت و دفترهای کاهی، در سالهای علاالدین و قطعیهای مکرر برق و در دوران مهربانیهای بدون تزویر، در دوران مهمانیهای بیتکلف، در دوران دوستیهای بیادعا، در دوران همسایههای مهربان، در دوران احترام بزرگترها، در دوران کمک به غریبه ها، در دوران شب نشینیهای خانوادگی، از آغاز سال شصت تا پایان سال شصت و نه هجری شمسی، نوزادانی پای به عرصه این کره خاکی نهادند و چشم در این سرزمین گشودند که بعدها نامشان را نهادند؛ دهه شصتی!
دهه شصتی یک نسل نیست، یک تفکر است.
دهه شصتی یک آرزوی در دل مانده است.
دهه شصتی یک بغض پا برجا است.
دهه شصتی امتداد یک حادثه است.
دهه شصتی یعنی دغدغه، یعنی دلشوره، یعنی انتظار. دهه شصتی یعنی جمعیت، یعنی رقابت، یعنی دویدن و به مقصد نرسیدن.
دهه شصتی یعنی سرکوب شدن درخواستها و نیازها از سوی دیگران حتی در حد روشن بودن کولر خانه در شبهای گرم تابستان.
دهه شصتی نسلی است که آمد تا سرمایه ایران باشد، اما فقیر شد.
دهه شصتی این جمعیت ۱۶ و اندی میلیونی، هنوز کودک مانده است. هنوز با تعجب به گذر عمر خود مینگرد. هنوز موی سفید در آینه انکار میکند. هنوز هم کارتون دوست دارد. هنوز هم با فیلمهای هندی گریه میکند.
دهه شصتی آمد که ایران را تغییر دهد، اما تغییرش دادند. آمد که علم بیاموزد، اما مدرک به او خوراندند. آمد که بسازد، اما با او نساختند. آمد که کار کند، اما هنوز بیکار است.
دهه شصتی یعنی نسلی که ۲۱ درصد جمعیت ایران را دارد و ۱ درصد مدیریت کشور را هم ندارد. دهه شصتیها با اخلاقیات بزرگ شدند و یاد گرفتند آرمان خواه باشند، اما آرمانها را بر باد رفته دیدند. دهه شصتیها امروز در حالی به میانسالی وارد شدهاند که هنوز بسیاری از ایشان خانوادهای تشکیل نداده اند، همسری برنگزیده اند، شوهر نکردهاند و یا فرزندی ندارند و بسیاری هم هنوز نیازمند حمایت مالی والدین خود هستند. اینان ایستادهاند بر لب جوی و گذر عمر میبینند. ایستادهاند که روزی نوبت شان شود. ایستادهاند که شاید قسمت شان شود. ایستادهاند زیرا چیز دیگری جز تحمل و صبر نیاموختهاند.
نسل من، نسل بهت و حیرت است. نسلی که نمیداند آرمانها و شعارهایی که به او آموختند را چگونه با رفتارها و عملهای امروز جامعهاش تطبیق دهد و بهت زده تنها به نظاره نشسته است. نسلی که فراز و فرود زندگی را با تمام وجود لمس کرده است و با شگفتی پیرامون خود را رصد میکند.
نسل من، نسل گلوگاه تغییر سنت به مدرنیته است. نسلی که برای آزروهایش هنوز نجنگیده است زیرا حجب و حیا دارد. شاید هم اعتماد به نفس را نیاموخته است. نسل من نسلی است که شصت به هیچ از زندگی عقب مانده ولی هنوز امیدوار است.
هنوز نوبت نسل محجوب من نشده است.
ارسال نظر