چقدر زود دیر می شود!
رستاک- گروه موسیقی
یادمان است که بخش نخست یادداشت را در مورد اهمیت حضور فرهنگ و هنر در جامعه و بخش دومش را به معاش یک موزیسین بومی اختصاص دادیم. و حالا نوبتی هم که باشد، نوبت بخش سوم است که قرار است باهم نگاهی به راه حل هایی برای گشودن گره های کوری که در ریسمان معیشتی یک هنرمند بومی افتاده است بیندازیم.
بگذارید از اینجا شروع کنیم که بخش مهمی از شکل گیری و زایش نمودهای فرهنگی و هنری هر جامعه، از دل توده مردم بیرون می آید. سراغ هر الگو و جریانی را که بگیرید، پشت سرش حجم زیادی از آراء و مقبولیت مردم را خواهید دید.
اساساً انسان موجودی اجتماعی است و برای امنیت و آرامش خودش به سمت زندگی کردن در جمع و اجتماع پیش رفته است. تا جایی که دیدیم ،در همین دوران کرونا، چطور قرنطینه های طولانی، بر روی تک تک نورونهای عصبیمان جولان میداد.
تا گفتند حالا میتوانید با رعایت ضوابط بهداشتی به روزمرگیهای عادی زندگی بازگردید، بارقه های شادی و امید از دست و زبان و چشمانمان هویدا شد. پس جمع و اجتماع است که الگو ساز است، به عبارتی میتوان گفت که این جمع و اجتماع است که آئین ساز و جشن ساز است.
آئین نیز خود حاصل تجمیع عناصر مهم فرهنگی، هنری و اقتصادی است که مانند دانههای زنجیری به یکدیگر متصل می شوند، تا در نهایت آئین را بسازند.
در کشور ما نیز خوشبختانه آداب و رسوم ریشهدار و حسابی کم نداریم. از نوروز بگیرید که در روزهای نخست بهار، زایش و تولد دوباره زمین را جشن میگیریم تا سووشون که خبر از شیونهای پرسوز در سوگ سیاوش را خبر میدهد.
در طی مراحل برگزاری همین آئینهاست که افرادی برای مهمانان غذایی طبخ و یا لباسی مهیا میسازند و یا موسیقی شادیبخش یا حزنانگیزی به فراخور مراسم شان مینوازند.
خوب، این ها به چه معنی هستند!؟ به زبان ساده می شود گفت که عده ای پول خرج میکنند تا مراسمی برپا سازند و عده ای پولی میستانند تا کاری را برای مراسم به انجام برسانند.
پس می توان با قوت بخشیدن به همین آئینهای به ظاهر عادی و روزمره، برای تقویت بازوهای اقتصادی اهالی فرهنگ و هنر نیز چارهای پیدا کرد.
نباید فراموش کرد که در زمانی نه چندان دور، همین جشن ها با نقش پررنگی که در زندگی مردم داشتند، باعث ایجاد فرصت های شغلی زیادی هم برای هنرمندان میشدند. نوازندگان بومی را به یاد داریم که اگر مشتاق حضور و هنرنمایی آنها در جشنهایمان بودیم، چه بسا باید وقت و نوبت قبلی را از حضورشان درخواست می کردیم. نجارانی را داشتیم که با نگاه به بازار پررونق موزیسینهای بومی، به سمت ساخت و تولید ساز روی میآوردند.
و مردمانی که روز به روز مشتاقتر میشدند تا یک ساز را حتی برای تزئین در خانه خودشان نگهداری کنند. ساز که می آمد، ناخودآگاه فرهنگ و هنر را هم با خود میآورد. پای اشتیاق به آموختن را نیز به خانه ها باز میکرد و این یعنی استادی برای آموزش و شاگردی برای ادامه راه استاد.
و این یعنی برق درخشش چشمان یک جوان برای عطش بقأ و حفظ آداب و رسومش.
به بیان دیگر میتوان گفت همه این مثالها، تحت عنوان 《چرخه اقتصادی هنر و فرهنگ》 خلاصه می شود.
اما در این بخش مهمترین شاخصههای موثر در مسیر دستیابی به این مهم را برمیشماریم؛
۱-هنرمند:
هرچه می اندیشیم تا اشارهای به وظایف هنرمندان اصیل و درجه یک جامعه بیاندازیم، می بینیم الحق و النصاف ابتدا باید دست مریزاد گفت به اراده و همتشان که با وجود محدودیتها و دشواریهای این مسیر، همچنان در راه حفظ و اشاعهی فرهنگ و هنر این جامعه ثابت قدم مانده اند.
اما مسئله بسیار مهمی در اینجا مطرح می شود؛ که اگر قرار است همچنان به راهمان ادامه دهیم، باید پیش از هر اقدامی خودمان را نقد کنیم، باید وظایف خودمان را در جامعه بشناسیم و مرور کنیم.
در این صورت سئوال مهمی برایمان ایجاد می شود؛ اصلا وظایف ما به عنوان یک موزیسین بومی چیست؟
پیش از طرح هر بحثی باید به این نکته اشراف داشته باشیم که مهمترین وظیفه ما معرفی هنر (در این مورد مقصودمان از هنر، شاخه موسیقی است) به جامعه، با هدف زایش اندیشه است.
سپس باید دست به کار شویم تا حضورمان باعث تقویت آئین ها و سنتهای صحیح جامعه گردد. یعنی خوراک هنری خوبی را برای جامعه تامین کنیم تا دستآورد مقبول و مطلوبی را به داشتههایمان بیفزاییم.
۲-سندیکاهای هنری:
در بسیاری از کشورهایی که در زمینه فرهنگ و هنر کارنامه قابل قبولی دارند، ایجاد و تقویت سندیکاهای فرهنگی و هنری یکی از عوامل مهم دستیابی این جوامع به موفقیت در این حوزه است. ما نیز میتوانیم با قدرت بخشیدن به اتحادیه های صنفی هنرمندان و نظارت بر عملکرد آنها، روزنههای امیدی را در فراسوی نگاه هنر و هنرمند ایرانی ایجاد کنیم.
۳-مردم:
آموزش هنر متاعی نیست که فقط در محافل بیرون از خانه بخواهیم آن را جستجو کنیم. پدران و مادران می توانند با نگاهی هوشمندانه و تشخیص درست، پایگاه فرهنگی مطلوب و کارآمدی را در خانه پایه گذاری کنند تا کالای فرهنگی سالم و مناسبی را برای استفاده فرزندان خود فراهم نمایند.
۴-آموزشگاههای موسیقی:
خوشبختانه از نظر کمی و تا حدی کیفی، آموزشگاه های موسیقی در ایران از جایگاه نسبتا خوبی برخوردار هستند. اما باید توجه داشت که شاخههای مهم و بالقوه دیگری هم داریم که جایش در بین فهرست آموزشی موسسات و آموزشگاههای کشورمان خالی است.
توجه به موسیقی بومی ایران که نوایش در محافل آموزشی موسیقی ایران خالی مانده، یکی از چندین مورد مغفول مانده در حوزه فراگیری موسیقی است.
۵-مدارس و دانشگاهها:
به سادگی میتوانیم موسیقی را به عنوان درسی اختیاری، برای همه رشته ها و مقاطع مختلف تحصیلی آموزش و پرورش کشور تعریف کنیم. اشکال این کار کجاست که این هنر اصیل در ایران (موسیقی)، که ریشه در ارزش ها و باورهای مردمان این مرز و بوم دارد، در محیط آموزشی نیز بالنده و زاینده باشد؟
۶-رسانه:
با نگاهی هر چند گذرا در اطراف خود به خوبی درمییابیم که نقش تعیین کننده رسانههای جمعی، در خصوص ارتقاء منزلت و جایگاه هنر امری غیرقابل انکار و تعیین کننده است. بنابراین پرواضح است که فلسفه وجودی رسانه در انتقال مؤثر و سازنده هنر و فرهنگ در جوامع بشری بسیار قابل تأمل است و اهالی فرهنگ و هنر نیز می توانند از این پتانسیل در جهت تقویت فضای هنردوستی و هنرورزی استفاده کنند.
مسائلی که مطرح کردیم همگی میتواند در قالب پیشنهاداتی باشد از نگاه یک گروه موسیقی، با پیشینهی نه چندان کوتاه (که بسیاری از نکات مطرح شده را تجربه کرده!) برای مسئولان و متولیان فرهنگی کشور عزیزمان ایران. ما و همهی دست اندرکاران هنر، همواره دغدغه فرهنگ ایران زمین را داشتهایم و زین پس نیز خواهیم داشت، اما برای اینکه نیروهای و نهادهای مردمی بتوانند به موفقیتی در این حوزه برسند، نیاز است تا بزرگوران که در مسند مدیریت فرهنگی کشور هستند نیز در رویه مدیریتی کنونی خود، اصلاح و تغییرات عاجلی را ایجاد کنند. تغییراتی که نمود اجتماعی آن برای همه اهالی فرهنگ و هنر کشور ملموس باشد. در غیر این صورت موتور کم جان هنر و هنرمند ایرانی به حرکت درنخواهد آمد!
ارسال نظر