فصل فستیوال الدولههای داروغه!
مجتبی اسکندری - روزنامهنگار
دمدمای جشنواره دولتی فجر که میرسد، بسیاری از اهالی قبیله سلبریتیها خود را به تقلا میاندازند که اثر تجاری کمتر هنری خود را در باکس جشنواره جاساز کنند.
معمولا تا ابتدای زمستان، به قدر کفایت تن به سمباده سانسور میمالند و کارهایشان را با حداکثرِ فقدان خاصیت، آماده حضور در فستیوالهای قبیله یادشده میکنند. دولتها هم معمولا چند داروغه را بهعنوان فستیوالالدوله منصوب میکنند که ببینند با خطکش جیبی فرهنگی قوه مجریه مستقر، چند قواره پارچه باید برای آثار به اصطلاح هنری حاضر جشنواره گز کنند و بر قامت سلبریتیهای افسون زده، جامه بدوزند!
از هر مخاطبِ به سن بلوغ رسیدهای بپرسی که وظیفه هنر چیست؟ در دو کلمه زیباییشناسی هگلی-کانتی خود را به نمایش میگذارد: خلق زیبایی! اکنون اما از سلبریتیهای افسونزده که در برابر هنرمندان افسونزدا قرار دارند، چیزی جز کشیدن آستر اطلسنشان به روی زشتیهای جامعه نمیبینیم. دلیل این وادادگی را باید در دو پندار و کردار جست؛ پندار دولت و کردار سلبریتیها.
به واقع تجربه زیسته سلبریتیها که در جامه بازیگر، کارگردان، خواننده و هر قبایی که فالوورهایشان در زیرش بگنجند، اجازه «معاصر» بودن را به اثر هنری مخلوقه نمیدهد؛ طرفه آنکه هنرمندان راستین، مشمول طایفه «غیرالمغضوب علیهم» هیات داوری فستیوالهای دولتی میشوند و چون استاد بهرام بیضایی و سهراب شهیدثالث و امیر نادری در سینما و بسیاری از اهالی موسیقی و نقاشی و تئاتر و ادبیات و هنرهای تجسمی، هنرشان را در بقچه میپیچند و بر سر چوبِ جان میزنند و جلای وطن میکنند.
برای اولوالالباب پرسشی پیش میآید که ریشه این درخت کاکتوس دافع در کجاست؟ به سیاق «یک کلمه» مستشارالدوله اگر بخواهیم پاسخ دهیم، باید بگوییم: دولت!
تفصیلش میشود، زیباییشناسی دولتی حاکم بر جشنوارههای دولتی. گاهی هیچ کارکرد مثبتی جز عدممداخله، در تاریخ هنر وجود ندارد.
در زیباییشناسی هیچ سلطان محمودی، اشعار فردوسی جا ندارد و فرضیه سعدی که محال است هنرمندان بمیرند و بیهنران جای ایشان بگیرند، فرضیهای سخت ممتنع بود و فقط در ظرفیتهای رندانه حافظ و سعدی قابل بارگذاری.
انحصار برگزاری جشنوارههای دولتی فیلم، تئاتر، موسیقی و ادبیات و...، باعث تهیتر شدن پیشخوان فرهنگ و هنر مملکت میشود و سبب دولتیتر شدن هنر! یکی از اقدامات مفیدی که میتواند باقیاتالصالحات دارالارشاد بهارستان باشد، این است که خصوصیسازی در ساحت جشنوارهها تحقق بپذیرد.
واگذاری جشنواره به مردم، سبب کاهش مصرف منابع مالیاتی عموم مردم در حوزه سانسور خواهد شد.
طبیعیست که دولتهای مختلفی از قبیل شوروی نیز جشنوارههای دولتی بسیاری برگزار میکردند و افرادی از قبیل ماکسیم گورکی را نیز بهعنوان داور مادامالعمر این جشنوارهها منصوب میکردند تا تیغ موکتبری سانسور را بر صدر تا ذیل یک اثر هنری بکشد؛ با این حال شاعران دولتی، سینماگران دولتی و موزیسینهای دولتی، به علت برخورداری رانت حاصل از فروش هنر به دولت، از منابع عمومی تغذیه میکنند. آزادی جشنواره و واگذاری مدیریت آن به اصناف هنری، هم ظرفیتهای اقتصادی این هنرها را افزایش میدهد و هم به سبب بسط آزادی، با افزایش کیفیت هنری این آثار مواجه خواهیم بود.
برگزاری جشنواره دولتی با منابع مالیاتی مردم، در شرایطی که دخل مردم نوزده و خرجشان بیست است، حمله به زیبایی است و در نهایت چرخه بروکراتیک هنر را مستدام میدارد که نه هنر است و نه زیبایی! تعلیقیست بر زمان و مُسکنیست که مگسِ زشتی را رنگ میکند و به جای زنبور عسلِ زیبایی به مخاطب قالب میکند.
به گمان بنده نگارنده این یادداشت مجموعه ای از کلمات را با هم و یکجا استفراغ کرده است