یک بچه برنده بلامنازع نوروز ۱۴۰۱ شد
بچه، لطافتی کودکانه دارد، شیطنت میکند، احساساتی است و از اینکه طهماسب به دلش راه میآید و او را پیش خودش نگه میدارد لذت میبرد. برای همین است که مدام قول میدهد با ادب شود.
مجموعه عروسکی و کمدی «مهمونی» جدیدترین ساخته ایرج طهماسب است که از نمایش خانگی پخش میشود. در این برنامه هم آقای مجری با عروسکهای جدید داستانهای بامزهای دارد. در دیوار به دیوار خانه یک تالار عروسی است و کارکنان تالار با آقای مجری رفاقت و رفت و آمد دارد. «سهیلا خانم»، «کته خانم»، «نوروز» و خیلی از شخصیتهای جدید، کارکنان تالار هستند. آقای مجری دوستان جدیدی دارد اما همچنان باید مانند برنامههای گذشته خرابکاریهای این دوستان را چاره کند.
آقای مجری در خلال گفتوگو با شخصیتها پیامهای مثبتی از جمله احترام به بزرگترها و آداب معاشرت را آموزش میدهد. عروسک پسربچهای که گل فروش است، عادت به فحاشی دارد و از الفاظ نامناسبی استفاده میکند و نمایش آن میتواند برای کودکان تقلیدپذیر باشد. اما آقای مجری با مهربانی با او صحبت میکند و ناسزا گفتن او را مذمت میکند. در این میان شخصیت «بچه» با صداپیشگی هوتن شکیبا در دلهای مردم جا باز کرد و یاد خاطرات کلاه قرمزی در سالهای دور زنده شد.
بخشی از حضور عروسک بچه با صداپیشگی هوتن شکیبا در برنامه مهمونی با اجرای ایرج طهماسب را ببینید.
عباس نصرالهی، نویسنده حوزه سینما در این باره نوشت:
تصور کنید که یک مربی فوتبال، سالها با یک ترکیب برنده به زمین میرفته و مقابل همه حریفان پیروز میشده، اما حالا تمام آن ترکیب برنده را از او میگیرند و میگویند باید به زمین بروی، بدون آن بازیکنان طلایی و بدون هرگونه استفادهای از آنها، حتی بیرون از زمین، احتمالا تعداد بسیار کمی هستند که در مدت زمانی کوتاه میتوانند مجدد ترکیب طلایی خود را بسازند و همه حریفان را شکست دهند.
ایرج طهماسب با برنامه مهمونی، نمونه بارزی از همان مربی است که ترکیب طلاییاش از او گرفته شده و او مجددا با ترکیبی جدید به میدان آمده تا بر حریفان غلبه کند. «مهمونی» بازگشت ایرج طهماسب به دورهای است که در ابتدای راه کلاه قرمزی و پسرخاله را با کمک حمید جبلی خلق کردند و مدخل تازهای در نمایشهای عروسکی و ترکیب دنیای کودکان و عروسکهایشان با دنیای بزرگسالان باز نمودند. البته که این مسیر به عروسکها و شخصیتهای جذاب دیگری چون دیوی، آقای همساده و... رسید، اما حالا که هیچکدام از آنها امکان حضور در مقابل دوربین را نداشتند، پس نیاز به خلق از نو بود.
اچ پورتر ابوت در کتاب سواد روایت، شخصیتها را به دو دسته «شخصیتهای ساده» و «شخصیتهای پیچیده»تقسیم میکند و میگوید شخصیتهای ساده که عموما ما آنها را با عنوان تیپ میشناسیم، در فیلمهای کمدی بیشتر حضور دارند و به دلیل تکرار رفتارهایی خاص «تیپ» نام میگیرند. حالا دقت کنیم به شخصیتهای جذاب مهمونی و رویهای که طهماسب و تیماش برای خلق شخصیتها پی گرفتهاند. همگی آنها، چه در کالبد انسانی و چه در کالبد موجودات دیگر، تیپهایی هستند که از شخصیتهایی ساده به شخصیتهایی پیچیده تبدیل شدهاند.
شناخت ایرج طهماسب،نویسندگان و صداپیشگان اثر نسبت به ادبیات و عادات مرسوم کوچه و خیابان و البته نیاز ردههای مختلف سنی امروز برای درک بهتر مفاهیم مختلف، نتیجهای را منجر شده که حیرتانگیز است. این شخصیتها در این میزانسن حساب شده (با طراحی صحنه دقیق ودرست کیوان مقدم) هرکدامشان در سادهترین شکل ممکن، به پیچیدهترین مفاهیم موجود در جامعه ما و روابط انسانی اشاره میکنند، بیآنکه خود را به دست مرسومات همیشگی سپرده باشند و یا بخواهند از طریق نیروهای خارجی و عناوینی گلدرشت این کار را انجام دهند. خلوص و تمیزی آنها به اندازه همان عروسکهای دوستداشتنی کودکان هستند که میشناسیم و در عوض عمق و آگاهیشان، از عموم شخصیتهای این سالهای تلویزیون و سینما بیشتر است و این همنشینی آنقدر دلچسب شده که ما در روایتهای مهمونی و شخصیتهایش، خودمان را بیابیم.
مرجان فاطمی نوشت:
نزدیک سی سال پیش، یک بچه شاگردکفاش با کلاهی قرمز، سر از برنامه «صندوق پست» درآورد. بچهای که دیالوگهای متفاوتش با صدای حمید جبلی، در همان قسمت اول، چنان مورد توجه قرار گرفت که برای همیشه عضو ثابت برنامههای طهماسب باقی ماند. کلاه قرمزی، مثل بچههای معمولی نبود. وسط حرفهای طهماسب میپرید، کلمات را پسوپیش ادا میکرد و به طور کلی آداب و معاشرت نمیدانست.
برای همین بود که مدام از زبان طهماسب جملاتی مثل «دهانت را ببند»، «هل دادن کار خوبی نیست.»، «نگو آهان، بگو بله»، «نیا توی صورت من»، «وسط حرف من نپر» و … میشنیدیم. در واقع ایرج طهماسب برای اینکه مخاطبان کودکش را با آداب و معاشرت آشنا کند، به شیوه لقمان حکیم عمل کرده بود و انتخاب یک شخصیت بیقید به چارچوبهای اخلاقی برای این منظور جواب میداد. در آن دورهای که تلویزیون پر از مجریهایی بود که نصیحت میکردند و رگهای از شوخطبعی نداشتند، چی از این بهتر بود که یک مجری از پخش شدن آب دهان عروسک توی صورتش به ستوه بیاید و مدام از دستش آچمز شود؟ کلاهقرمزی، در محیط بسته جامعه دهه هفتاد، مثل یک سوپاپ اطمینان عمل کرد. مقابل تمام دستورالعملهای تربیتی ایستاد و با شیطنتهایش باب جدیدی را در آن دوره باز کرد.
حالا نزدیک سی سال بعد از تولد کلاه قرمزی، طهماسب بار دیگر در نقطه شروع ایستاده و بچه در برنامه «مهمونی» یک جورهایی در امتداد کلاه قرمزی «صندوق پست» است. با این تفاوت که بچه، کودکی قانونگریز و بیاعتنا به آداب و معاشرتی است که در سال ۱۴۰۱ زندگی میکند. طبیعتا بیادبیها و فحشها و رفتارهایش شکل جدیدی به خود گرفته و کلماتی از دهانش بیرون میآید که شنیدنش از زبان کودکان امروزی زیاد هم بعید نیست. بچه با وجود همه اینها، لطافتی کودکانه دارد، شیطنت میکند، احساساتی است و از اینکه طهماسب به دلش راه میآید و او را پیش خودش نگه میدارد لذت میبرد. برای همین است که مدام قول میدهد با ادب شود.
نکته قابل توجه در این بین رفتار خود طهماسب است. او حالا بیشتر شبیه به یک پدربزرگ رفتار میکند تا یک پدر. خیلی بیشتر نرمش نشان میدهد و انتظار ندارد بچه کاملا با ادب و طبق چارچوب عمل کند. به او میگوید فحش ندهد و به جایش داد بزند یا اول فحشهایش را با او چک کند. در صورتی که سی سال پیش در جایگاه آقای مجری، چنین نرمشهایی از او نمیدیدیم.
ارسال نظر