آموزش و پرورش فقط یک مشکل دارد
شاپور پشابادی/ خبرنگار
مدارس دولتی چند سالی است که دیگر شهریه نمیگیرند اما به اسم، کمک و با توسل به ترفندها و راههای مختلف، از والدین پول میگیرند. میتوانیم با آبوتاب به شگردهای مدیران مدارس بپردازیم و در پایان، آنها را آدم بده قصه؛ معرفی کنیم؛ سرزنششان کنیم و از مدیران و مسئولان مربوطه بخواهیم که جلوی این تخلفات و متخلفین را بگیرند.
آنوقت چه میشود؟ همانی میشود که همیشه شده است: فلان شخصیت آموزشوپرورش برای بار هزارم، اظهار بیاطلاعی میکند، تاکید مینماید که کمک والدین حتماً حتماً باید داوطلبانه باشد، با مدرسه و مدیری که والدین را تحتفشار قرار دهد برخورد میشود و جملات و واکنشهایی ازایندست که برای هیچیک از ما تازگی ندارند. البته دست ما آنقدرها بسته نیست و گزینههای دیگری هم در اختیار داریم. بهعنوانمثال میتوانیم یکقدم فراتر برویم و یقه مسئولین و مدیران آموزشوپرورش را بگیریم، از مدیر میانی تا ارشدش را بینصیب نگذاریم و آنها را هم غافل و شریک جرم جلوه دهیم.
اینیکی هم راهکار خوبی نیست چون در خوشبینانهترین حالت، فلان نماینده مجلس با موج حملات و انتقادات همراه میشود و از جامعه پرشمار اولیا و مربیان و البته فرهنگیان که بههرحال «رایدهندگان بالقوه» حوزههای انتخابیه هستند دلبری خواهد کرد.
مشکل مشخص است؛ میگویند مدارس به لحاظ قانونی حق ندارند والدین را به پرداخت کمک مالی مجبور کنند ولی میکنند. دیوار مدیر و کارکنان مدرسه دولتی، کوتاه است و میتوان آنها را به تخلف متهم کرد ولی هر وجدان بیداری میداند و میپذیرد که هیچ مدیری، بدون چراغ سبز بالاییها نمیتواند ریالی از والدین بگیرد.
به لحاظ حقوقی وقتی کسی را به جرمی متهم میکنیم قبل از هر چیز باید نشان دهیم که پای انگیزه و منفعتی در بین است. مگر کمکهای مردمی به جیب مدیر مدرسه یا مجموعه تحت نظر او میرود که اینهمه انتقاد را به جان بخرد؟ آخر مدیر مدرسه چرا باید بخواهد چهرهای منفور و کاسبمنش از خود بسازد؟
دست از سرزنش مدیران میانی و ارشد آموزشوپرورش (همان کسانی که چراغ سبز میدهند) هم برداریم چون آنها هم چارهای ندارند. کمتر کسی است که نداند ریشه مشکل کجاست؛ عوامل درجه سه و چهار را رها کنیم و بیش و پیش از هر عامل دیگری، درباره عامل اصلی سخن بگویم: بیپولی آموزشوپرورش. وقتی آموزشوپرورش بودجه کافی برای تامین نیازهای ۱۴ میلیون دانشآموز و مدرسه را نداشته باشند مجبور میشوند به والدین و کمکهایی که به طرق مختلف از آنها میگیرند متوسل شوند. عاجلترین مشکل آموزشوپرورش، کمبود بودجه است. مشکل اصلی اینجاست که همگان، آموزشوپرورش را به «وزارتخانه فقر» میشناسند. فقط بحث کمکهای مردمی در میان نیست. با اطمینانی که نتیجه تعامل روزمره و آشنایی با اهالی جامعه آموزشوپرورش ماست میگویم که هیچ مشکل و معضل و مسئله و چالشی، بهاندازه بودجه نامکفی و قابلقبول، نظام آموزشی ما را تحلیل نبرده است. اگر با این تحلیل موافق نیستید کافی است دو مورد از مهمترین مشکلات فرهنگیان را در نظر بگیرید.
اول، فرهنگیان همیشه از نامکفی بودن حقوق و مزایای خود گفتهاند. میتوانیم مثل همیشه سر خود را زیر برف کنیم، واقعیت را انکار کنیم و آنها را به زیادهخواهی یا بدتر از آن به مظلومنمایی متهم کنیم اما هیچ ابری نمیتواند حقیقتی به این بزرگی را بپوشاند که میانگین حقوق معلمان و فرهنگیان هیچوقت کافی نبوده است.
وزارتخانه فقط زمانی میتواند یکبار برای همیشه، این زخم تاریخی را التیام بخشد که انقلابی در بودجهاش اتفاق بیفتد. مورد دوم به معلمان حقالتدریس مربوط میشود. کمبود نیرو بهانه است؛ آموزشوپرورشی که از کمبود بودجه رنج میبرد و توان تقبل هزینههای مالی بیشتر را ندارد چارهای جز توسل به معلم حقالتدریس نخواهد داشت. آیا معلمان حقالتدریس توانایی و شرایط لازم برای تصدی این شغل را دارند؟ آیا به لحاظ اخلاقی میتوان به این راحتیها عذر معلمی که چندین و چند سال با کمترین میزان حقوق، تدریس کرده را خواست؟ هیچکس نمیتواند اهمیت این قبیل سوالات را منکر شود ولی سوال مهمتر و درستتری هم وجود دارد: چه میشود که آموزشوپرورش برای تامین نیروی موردنیازش نمیتواند از معلم رسمی یا حداقل پیمانی استفاده کند؟ همه میدانیم که آموزشوپرورش، استطاعت مالی جذب نیرو را دارد.
فقط بحث کمکهای والدین نیست؛ تا وقتی این علتالعلل مشکلات آموزشوپرورش، حل نشده نمیتوان فراتر رفت و به چالشهای مربوط به کم و کیف یاددهی و یادگرفتن فکر کرد.
امسال بودجه آموزشوپرورش به نسبت افزایش یافت. مجلس و نمایندگان آن را باید ستود اما کافی نیست. نیاز مالی وزارتخانه و خانواده پرجمعیت آن بیشتر از اینهاست. باید به فکر افزایش چند برابری بودجه آموزشوپرورش بود. میدانیم و میفهمیم که مملکت در دو سال گذشته شرایط اقتصادی دشواری را از سر گذرانده است اما آن را بهانه نکنیم؛ آموزشوپرورش قبل از آنهم، وزارت فقر بود.
به شهادت آمار، آینده بهمراتب سختتری در انتظار نظام آموزشی ما است. تا سال ۱۴۰۰ به ۳۰۰ معلم دیگر نیاز خواهیم داشت. وقت آن است که دولتمردان و سیاستگذاران و صدالبته مجلس شورای اسلامی، خود را از شر یک نگاه و رویکرد خطرناک رها سازند: نگاهی که با مشکلات مزمن نظام آموزشوپرورش کنار آمده است، آنها را تکراری و غیرقابلحل میداند و معتقد است که بودجه فقط باید در حدی باشد که معلم، سر برج حقوق اندکش را دریافت کند و ۱۴ میلیون دانشآموز نصف روز را در کلاس سپری کنند.
آنچه گفته شد به آن معنا نیست که در صورت تامین مالی آموزش و پرورش، یکشبه معجزه میشود و نظام آموزشی ما در صدر فهرست رتبهبندیهای جهانی قرار خواهد گرفت. بدون شک هیچ کس نمیتواند نقش سوءمدیریتها را انکار کند اما استدلال من است که تا مشکل اصلی، به قوت خود باقی نمیتوان از روزمرگی خارج شد و در رابطه با سرفصلها و ابعاد دیگر تعلیم و تربیت، اقدامات اساسی انجام داد. نظام آموزشی ما مشکلات زیادی دارد اما بیشتر آنها یا حداقل مهمترین مشکلات پیش رو، بهطور مستقیم یا غیرمستقیم با بودجه نحیف این وزارتخانه ارتباط تنگاتنگ دارند.
ارسال نظر