آقای رئیسجمهوری از دست گرانفروشی دولت به کجا شکایت ببریم؟
ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول
در شماره یازدهم مجله روزگار وصل به تاریخ آذر ۱۳۷۳ یادداشتی خطاب به رئیسجمهوری محترم وقت مرحوم آیتالله هاشمی رفسنجانی در دوران شروع سازندگی نوشتم و از گرانفروشی سازمانهای دولتی نالیدم.
در حاشیه بابت این یادداشت اخطار گرفتیم. موضوع را از طریق فائزه خانم به گوش ایشان رساندیم و نسخهای از مجله را تقدیم کردیم تا بخوانند. آن کس که از در حمایت ما درآمد شخص ایشان بود که به مقامات آن روز ارشاد فرموده بود، یادداشت خوبی است؛ بگذارید نقد شویم. با این اشاره در ۲۶ سال قبل کارمان به خیر گذشت. حالا آذر ۱۳۹۹ است و در همچنان بر همان پاشنه میچرخد و سازمانهای دولتی گرانفروشی میکنند، مسئولان خود را تافته جدا بافته از ملت میدانند و با ماشینهای شیشهدودی از خط ویژه میآیند و میروند و فرمان میدهند که در مترو فاصله ۲ متری را رعایت کنید، مهمانی نروید، سرکار نروید، ماسک بزنید، هر ۴ ساعت ماسک را عوض کنید، الکل بزنید، تست بگیرید، مریض نشوید، نمیرید.
چشم؛ میخواهیم نمیریم، اما یک بار هم فقط بگویید هزینه ماسک یک خانواده معمولی ۵نفره در ماه، اگر طبق پروتکل ۲ عدد در روز استفاده شود، با بقیه ملزومات یک میلیون تومان میشود؛ آن را از کجا بپردازند؟
آقای رئیسجمهوری، ۲۶ سال گذشته، اوضاع اقتصاد قمر در عقرب شده است. کمرنگ کردن صفرهای اسکناس ملی، هنر نیست، علم نیست، اقتصاد نیست؛ نظر مشاورانی است که با غرض، پایهها و ستونهای این سرزمین را نشانه گرفتهاند. محاکمه کسانی که ارز را هر روز گرانتر میکنند و در شرایطی که باید ارزان شود و نمیگذارند، دور از انتظار نیست.
صادرات و واردات و ارزهای برنگشته ۴۲۰۰ تومانی جهانگیری توسط صبحانهخوران اتاقهای سرمایهداران بیدرد و مرفهینی که دست در جیب بیتالمال کردهاند، فسادآور بود که از ذهن مردم پاک نخواهد شد.
اقتصاد بههم ریخته با فرمان از راه دور به سرانجام نخواهد رسید.
پیشنهاد میکنم یک ماه بهصورت نمادین، هیات دولت و هزاران مدیرعامل و هیات مدیره و وزیر و وکیل و استاندار و شهردار و فرماندار و مدیرکل و امثالهم، حقوق و پاداش و اضافه کار نگیرند، تا شاید درد مردمی را که با حداقلها زندگی میکنند کمی بفهمند. مبلغ آن را هم به مردم یک استان محروم بدهید که تمساح، دست و پای بچههایشان را بعد از ۴۲ سال نخورد.
آقای رئیسجمهوری شما که هرگز نمیخوانید، اما من مینویسم. بخشی از یادداشت ۲۶ سال قبل را دوباره بخوانیم.
«گرانی هزینهها، کمبود کاغذ، توزیع ناعادلانه «توزیع مطبوعات» کمر همه نشریات مستقل و کوچک را شکسته است. ما خودمان را به صبر دعوت کردهایم!
وقتی قرار میشود در «روزگار وصل» از «گرانی و گرانفروشان» بنویسم، تا ما هم از بحث روز جامعه عقب نمانده باشیم، در واقع روزگار وصل را برخلاف میل قلبی خود و همکارانم تبدیل به «روزگار فصل» کردهایم.
ریختوپاشهای دولتی، گرانفروشی خدمات دولتی (پست، تلفن، گاز، آب، برق و...) خودگردانی، خودکفایی و بهاصطلاح تعدیل اقتصادی بخش دولتی، هماهنگی سازمانهای دولتی در مردمآزاری، اسراف و هزینههای سربار بخش دولتی، دروغگویی، عوامفریبی، شعارهای سطحی بعضی از مسئولان دولتی، برگزاری انواع سمینارهای دولتی، جشنهای بیدلیل دولتی، چراغانی دولتی، مسافرتهای پرخرج دولتی، باد کردن سیستم دولتی، تغییر دکوراسیونهای دولتی، خرید ساختمانهای دولتی، ماشینهای آخرین مدل دولتی، تغییرات روزانه در مقررات ارزی، بازرگانی، واردات، صادرات و دهها ندانمکاری دولتی، آیا دلیلی برای این وضع اسفبار گرانی نیست؟ که صدای رهبر معظم انقلاب را هم درآورده است. راستی آقای رئیسجمهوری، از دست گرانفروشی سازمانهای دولتی به کجا شکایت ببریم؟ چه کسی وزرا و معاونان و مدیران عامل را تعزیر خواهد کرد؟
سیستم چندنرخی ارز، بیتوجهی در فراهم کردن کالاهای اساسی مردم (دارو، برنج، پنیر، قند، شکر، روغن، کره و...) عدم شناسایی ضرورت کنترل نقدینگی، عدم شایستگی مسئولان نظام اقتصادی و بانکی، توزیع نامطلوب، نظام مالیاتی ناعادلانه، عدم حضور دستگاه قضایی، ایجاد جو رشوهخواری و رشوهگیری و رشوهدهی، عدم فعالیت سازمانهای بازرسی، عدم شناسایی دانهدرشتها، ثروتمندان، محتکران، تجار، ارزفروشان، طلافروشان، آهنفروشان، زمینفروشان، غیرفروشان، مملکتفروشان و... ایجاد خلل در ارکان فرهنگی، مذهبی، اعتقادی و زیربنایی جامعه و... آیا از نخستین مشکلات گرانفروشی نبوده و نیست؟
مبارزه با گرانفروشی را چگونه باور کنیم؟ وقتی در صفحه اول روزنامهها، در کنار تعزیر حکومتی گرانفروشان، قرار میشود بنزین صددرصد، گازوئیل صددرصد، نفت صددرصد، آب و برق و گاز هر سال ۳۰ درصد و... گران شود. تعزیر بقال و چغال سرکوچه، مشکل ما را تا چه زمانی حل خواهد کرد؟
مثل اینکه نوک بینیمان را دیدهایم.
این مبارزه با گرانفروشی را چگونه باور کنیم؟ وقتی بعد از انقلاب، حتی یک وزیر، یک معاون وزیر، یک مدیرعامل، یک مسئول رده بالا را بهعلت عدم شایستگی و توانایی در اداره تشکیلات سپردهشده به او مورد مؤاخذه قرار ندادهایم. آیا در این سالها، حتی یک نفر اشتباه نکرده است؟ و چرا وقتی از در بیرون میروند، از پنجره در جایی بهتر و خوشتر، لانه میسازند؟
در روزگاری که بلیت بختآزمایی را از ۲ تومان به فلان تومان تبدیل کردهایم و در چهارشنبهها باز هم عدهای خوشبخت میشوند.
در روزگاری که ارز مملکت را «به هر نفر ۵ هزار دلار» به این و آن میدهند و هر روز عدهای را خوشبختتر میکنند.
در روزگاری که فرهنگ و هنر را به سبک و سیاق بازارهای میوه و ترهبار شهرداری درهم میبینند و دوغودوشاب یکی میشود و دوشاب به خوشبختی میرسد.
در روزگاری که هرقدر بیهنرتر، نالایقتر، مزدورتر، ریاکارتر، بیسوادتر، کمدانشتر، بیتعهدتر، بیتخصصتر، احساس خوشبختی را در میز و صندلی بزرگتر مزهمزه میکند.
در روزگاری که در برنامه تلویزیون، مجری بیمایهای میگوید از «مشکلات» «م» را بردارید، میشود شکلات و شکلات هم شیرین است.
در چنین روزگاری چگونه از وصل بگویم که البته باز هم میگویم.
من مسلمانم/ قبلهام یک گل سرخ/ جانمازم چشمه/ مُهرم نور/ دشت سجاده من/ من وضو با تپش پنجرهها میگیرم.»
ارسال نظر