من به احترام زنان وطنم میایستم
ناصر بزرگمهر - مدیرمسئول
پرونده روزنامه امروز ما، اقتصاد در دست زنان، تعریف شده است؛ اما مگر اقتصاد زن و مرد میشناسد؟
دانش تفاوتی برای جنسیت قائل نیست. علم مادام کوری، کمتر از همسرش پیر کوری نبود. ژاندارک همان شکنجههایی را تحمل کرد که بقیه آزادیخواهان مرد بر تن و جان خود حس کردند. فلورانس نایتینگل با شببیداری بر بالین سربازان وطن، نام پرستار را در جهان ماندگار کرد.
نامهای اسطورهای تهمینه و رودابه و سودابه و سیندخت و کتایون و گردآفرید با رستم و زال و کیکاوس و گشتاسب و سیاوش و تاریخ جهان گره خوردهاند.
شیرین، ویس، لیلی، منیژه، زهره و زلیخا همراه با خسرو، فرهاد، رامین، مجنون، بیژن، منوچهر و یوسف از جمله فهرست بلندبالای زنان و مردان عاشقی هستند که در اندیشه فردوسی، نظامی، عنصری، وحشی بافقی، امیرخسرو دهلوی، ایرج میرزا و دهها شاعر دیگر برای همه نسلها عاشقی را تصویر کردهاند.
رومئو و ژولیت یا اتللو و دزدمونای شکسپیر، متعلق به انگلیسیها نیست؛ شکسپیر عشق را به جهان هدیه داده است.
از حوا تا حضرت مریم که تنها نامی است که به نیکی در قرآن از او یاد شده است؛ از عایشه و خدیجه تا بانوان ارجمند بسیاری که با نام گرانقدر حضرت فاطمه زهرا گره خوردهاند، همه از جایگاه والای زن حکایت میکنند.
با یک گردش ساده در اینترنت، میتوانیم نام هزاران زن ایرانی و غیرایرانی نامآور و تاثیرگذار را در حوزههای هنر، ادبیات، علوم، ورزش، تاریخ، سیاست، مذهب، افسانه و اسطوره پیدا و به یکایک آنها افتخار کنیم.
مگر میتوان در ادبیات معاصر ایران از نام سیمین دانشور، فروغ فرخزاد، سیمین بهبهانی و پروین اعتصامی و صدها شاعره و نویسنده دیگر گذشت.
رخشان بنیاعتماد، پوران درخشنده، نرگس آبیار و دهها فیلمساز زن اگر نبودند، تاریخ سینمای ایران چیزی کم داشت؛ همانگونه که کودکان ما با مدرسه موشها به مدرسه رفتند و از مرضیه برومند زندگی جمعی را یاد گرفتند.
مادر علی حاتمی با رقیه چهرهآزاد و سریال آینه با جمیله شیخی، مهین شهابی و رویا افشار و دهها فیلم و سریال دیگر با دهها بازیگر دیگر شکل گرفتند تا نقش زنان هنرمند به یادگار بماند.
روسری آبی هنوز بر سر فاطمه معتمدآریا میدرخشد. باشو غریبه کوچک بدون سوسن تسلیمی چیزی کم دارد. نیکی کریمی، هدیه تهرانی، مریلا زارعی و صدها بازیگری که نامشان را در ذهن ندارم اما در قلب دوستشان دارم، پازل هنر این سرزمین را تکمیل میکنند.
از پری زنگنه با لالاییهای مادرانهاش تا خوانندگان جوان و زیرزمینی و روزمینی داخل و خارج از کشور، تصویری از زنانی هستند که گوش جان ما را نوازش میدهند.
رنگی که با قلم ایران درودی، منصوره حسینی، فریده لاشایی، فریده تیرناز و هزاران نقاش جوان امروز بر بوم زندگی پیرامون ما میبارد، نگاه ما را به زندگی، رنگیتر میکند.
نامهای فاطمه مقیمی، فاطمه شعبانی، فاطمه دانشور، مهوش نیکپور، فریال مستوفی و بیش از ۵ میلیون زن شاغل در جامعه امروز ایران نشان از حضوری زنده و شاداب در اقتصاد دارد.
فریاد تلاش دختران و زنان در حوزههای مختلف علوم مهندسی، ریاضی، پزشکی، صنعت، معدن، تجارت، ساختمان، ارتباطات، روزنامهنگاری، مدیریت، فروشندگی، تدریس و آنچه که در جهان شغل نامیده میشود باید برای هر مرد و هر همسر و هر برادر و هر پدری غرورآفرین باشد.
زنان ما امروز در همه حوزههای اجتماعی و اقتصادی حضور دارند و از همه مهمتر، مادر هستند، زندگی را تکمیل میکنند، عشق میورزند و به کودکان یاد میدهند که چگونه متولد شوند و چگونه بزرگ شوند.
خواهرم دکتر فرشته مهرآزما، یک روز از آن طرف دنیا نوشت: هنگامی که روح در تو دمیده میشود، در شکم یک زن هستی؛ هنگامی که گریه میکنی، در آغوش یک زن هستی، هنگامی که عاشق میشوی، در قلب یک زن هستی؛ زن امانت خدا روی زمین است.
و من برایش نوشتم:
سالهاست که دل به زنانی سپردهام که عاشق بودهاند.
دل به مادری سپردم که زندگی با او شروع شد.
دل به دختربچههای کودکستانی سپردیم.
دل به فرشتههایی سپردیم که امروز یادشان با ما است.
دل به دخترکانی سپردیم که پر طاووس را با شکر لبخند لای کتابهای درس با هم ردوبدل کردیم؛ دل به دختر همسایه سپردیم و بله گفتیم؛
دل به دخترکانم سپردم تا زندگی را با آنها مزهمزه کنم؛
دل به دخترهایی سپردم که همکارم، همکلاسیام، همیارم، همراهم، همقدمم، همقلمم، همدلم، همسرم و همزنجیرم در طول زندگی بودند و به احترام آنها از جای برمیخیزم.
زن بستر مردانگی است.
زن زنجیر زندگی است.
زن نخ تسبیح دست مردانی است که دل در گرو زن بستهاند.
و برای همین است که سعدی بزرگ میفرماید:
زن خوب فرمانبر پارسا
کند مرد درویش را پادشا
من به پارسایی و فرمانبری زن نمیاندیشم؛ من به قامت بلند اندیشه زنانی میاندیشم که با ذهن پاکشان، راه سخت فهمیدن را هموار میکنند.
من به آغوش زنانی فکر میکنم که با گرمای وجودشان، آدم را بر زمین برکت دادهاند.
من به حوایی دلبستهام که با هوای ذهنش، دل ناآرام مرد را آرام میکند.
من به زنانی دلخوشم که با لبخندشان، خیر را بر شر پیروز میکنند.
من از وقتی که خداوند دو دختر به من هدیه کرد، به جهانی زیباتر میاندیشم.
من به فرشتهای میاندیشم که با ذهن زنانه خود، جهنم را بهشت خواهد کرد.
من به جهنمی میاندیشم که با حضور یک زن، آراسته خواهد شد، زیبا خواهد شد، بهشت خواهد شد.
ویلیام گلدینگ، یکی از برندگان نوبل میگوید: زنها باید دیوانه باشند که میخواهند با مردها مساوی بشوند. آنها همیشه خیلی بالاترند. هر چیزی را به یک زن بدهی، آن را به بهترین مبدل میسازد. اگر به او یک اسپرم ساده بدهی، او به تو یک بچه میدهد؛ اگر به او یک محل اقامت بدهی، او آنجا را به یک خانه تبدیل میکند؛ اگر به او یک ماده غذایی بدهی، او به تو یک وعده غذای خوشمزه میدهد؛ اگر به او لبخند بدهی، او قلبش را به تو میدهد.
باید به زنهایی دل بست که زنجیر وحدت را از لحظه زایش کودک به صدا درمیآورند و درد را تجربه میکنند و زندگی میبخشند.
نادر ابراهیمی، نویسنده نامدار چه خوب گفت: ما بدون زنان خوب، مردان کوچکیم.
دیگری در دنیای مجازی نوشته است:
ما بهعنوان مرد، پدر، برادر، شوهر، همکار، همکلاسی و همشهری به زنان اطرافمان بدهکاریم.
ما به خواهری که میتوانست با عشق و شور رابطهای عمیق و احساسی را تجربه کند و از آن لذت ببرد، اما بهخاطر ترس از ما آن را بوسید و کنار گذاشت بدهکاریم.
ما مردان به دخترمان بدهکاریم.
ما مردان به همسرمان بدهکاریم.
ما مردان به همکارمان بدهکاریم.
ما مردان به تمام زنان بدهکاریم.
ما به آنها، لذت، شادی، امنیت، آزادی، رهایی، خنده و خیلی چیزها بدهکاریم.
ارسال نظر