فاصله میان دانستن تا باور داشتن
جمشید نفر ـ عضو کمیسیون توسعه صادرات غیرنفتی اتاق بازرگانی ایران
اگر مسیر حرکت کشورهای توسعهیافته دنیا را بهدقت مطالعه کنیم، روشن میشود راهبرد اصلی آنها صادرات بوده است. بنابراین بهگمان من، کشور ما هم زمانی میتواند با موفقیت در مسیر توسعه قدم بردارد که هم مردم و هم مسئولان کشور ما به این راهبرد باور داشته باشند. موضوع تنها دانستن نیست، چون از دانستن تا باور داشتن فاصله زیادی است. اگر همه باور داشته باشیم، توسعه از این مسیر اتفاق میافتد، آن وقت اگر کالایی گران شد، بلافاصله جلوی صادرات آن را نمیگیرند، زیرا صادرات امری پیوسته است. زنده نگه داشتن جریان صادرات کار بسیار سختی است، اما حفظ بازار صادراتی هدف، از آن هم دشوارتر است.
بهعبارت سادهتر، وقتی صادرات یک کالا ممنوع میشود، بسیاری از کشورهای رقیب درمییابند که ما در چه زمینهای دچار کمبود شدهایم و بهسرعت برنامهریزی میکنند تا بازار آن کالا را از دست ما خارج کنند. اگر باور نداشته باشیم که صادرات فعالیتی بسیار مهم و حیاتی در اقتصاد کشور است، نخستین و کوچکترین مشکلی که پیش میآید، بلافاصله برای صادرات، عوارض وضع میکنیم و به این ترتیب جلوی آن را میگیریم. بنابراین هم مسئولان باید از حساسیت این موضوع آگاه باشند و هم مردم و شاید بتوان گفت در اینباره مسئولیت مردم بیشتر است. اگر آگاهی نسبت به این موضوع ایجاد شود، دیگر با گرانتر شدن چند قلم کالا، بلافاصله انگشت اتهام خود را بهسوی صادرکنندگان اشاره نمیروند.
صادرکنندگان با تلاشی فوقالعاده سعی میکنند کشور را از رودخانه به اقیانوس اقتصاد متصل کنند و برای این کار همه باید دست به دست هم دهند. اگر جایی معیشت مردم بهخطر بیفتد، باید با روشهای دیگری این مشکل را برطرف کرد، نه با ممنوعیت صادراتی و در نظر گرفتن عوارض سنگین برای آن.
این نگاه منفی نسبت به صادرات وجود دارد، اما همزمان کارخانجات فولاد کشور با رانت زیادی که در اختیار دارند، سنگآهن و ماده اولیه موردنیاز خود را از طریق معادن داخلی با قیمتی بسیار ارزانتر از رقبا بهدست میآورند،اما تا به حال این امتیازات هیچ تاثیری در کاهش نرخ محصول نهایی آنها نداشته است. خلاصه اینکه، اگر کشور به صنعتی یک امتیاز بزرگ اختصاص میدهد، بهویژه اگر آن امتیاز، متعلق به عموم مردم کشور باشد، باید حداقل تاثیر آن در فروش کالای نهایی به همین مردم مشاهده شود، نه اینکه هیچ اثر و نشانی از آن در هیچ جایی بهچشم نیاید. البته نیاز صنایع داخلی باید از تولیدات داخلی تامین شود، اما همانطور که گفتم، اثربخشی حمایتها و امتیازات باید در پایان زنجیره، ملموس باشد. اگر قرار است در راستای حمایت از تولیدات داخلی، تعرفه بالایی برای واردات خودرو در نظر گرفته و واردات از خارج ممنوع شود، خودروسازها هم باید تولیداتی ارائه دهند تا هم از جهت نرخ و هم کیفیت مناسبتر باشند. ما امتیازهای اولیه را به خودروسازها میدهیم، اما آنها چه امتیازی به ما برمیگردانند؟ متاسفانه هیچ. واقعیت این است که در محصولات خودروسازان ما نه کیفیت مناسب است و نه قیمت. پرسش اینجا است که تا چه زمانی میتوانیم رانتی را در اختیار گروه یا صنعتی بگذاریم، اما نتیجه منفی از آن برداشت کنیم؟ اگر این دیدگاه اصلاح نشود، هرچه تلاش کنیم به در بسته میخوریم.
بهنظر من، تنها راهحل ممکن برای تغییر وضع موجود این است که بهسرعت و بهشدت، تاکید میکنم بهسرعت و بهشدت، بهسمت و سوی خصوصیسازی درست حرکت کنیم، البته منظور خصولتیسازی نیست، زیرا خصولتیسازی بهمراتب بدتر از دولتی بودن است. در فرآیندهای دولتی سرانجام جایی ترس از نظارت و حسابرسی وجود دارد، اما در مجموعههای خصولتی، این مانع هم وجود ندارد؛بنابراین فرصتهای گرانبهایی را به قیمتی بسیار ارزان در اختیار افرادی خاص و بیهنر قرار میدهند و به این ترتیب، حتی اگر فرد هیچ اقدامی هم انجام ندهد، چندین هزار برابر سود میکند و این زنجیره فاسد ادامه مییابد.
ارسال نظر