|

اختصاصی گسترش نیوز؛

اقتصاد خیابانی / راسته دستفروشان تهران کجاست؟

یکی از راسته های دستفروشان تهران، خیابان انقلاب است که از هر سن و هر قشری در این خیابان به کسب درآمد مشغول هستند.

اقتصاد اقتصاد خیابانی / راسته دستفروشان تهران کجاست؟

اقتصاد، موضوع مهمی که رابطه مستقیم با سبک زندگی تمام انسان ها دارد و می تواند تمام وقت و ذهن هر آدمی را درگیر کند. فرقی ندارد که ایران باشید یا در یک کشور دیگر زندگی کنید؛ اقتصاد، آنچنان می تواند زندگی شمارا تغییر دهد که یک شبه یا پولدار شوید یا فقیر. همین شهر تهران را که ببینید، روزانه شاید ۹۰ درصد مردم به اشکال مختلف درگیر اقتصاد هستند. این اقتصاد است که برایشمان تعیین و تکلیف می کند که باید برای زنده ماندن تلاش کرد و پول به دست آورد.

تعداد بالایی از مردم در صورت پیدا نکردن شغل مناسب، اقدام به دستفروشی می کنند و درکنار خیابان های پر رفت و آمد بساط خود را پهن می کنند. انواع لباس، انواع بدلیجات، کفش و... در بساط دست فروشان پیدا می شود. کارشان را دوست دارند یا درواقع باید گفت که به این کار عادت کرده اند. با نزدیک شدن به غروب، لوازم خود را پهن می کنند و سعی دارند به زیبا ترین شکل ممکن، آن را آراسته کنند.

دستفروشی-۱

می توان خیابان انقلاب را یکی از راسته های دست فروشی پایتخت دانست. این راسته در روزهای پاییز ریباتر هم می شود و البته اجناس دستفروشان، مخاطب بسیاری پیدا می کند. راسته دستفروشان خیابان انقلاب یکی از رنگی ترین راسته های تهران است که افراد بسیاری به شغل دستفروشی در این مکان مشغول هستند. جالب است که بدانید، در این میان بیشترین سهم دستفروشان را دختران جوانی دارند که لوازم تزئینی و بدلیجات می فروشند.

دخترانی که در این و سال کم به اشتغال مشغول هستند، نشان می دهد که از نظر اقتصادی تحت فشار هستند وگرنه هیچ کس وست ندارد در سرما و گرما، در برف و باران در کنار خیابان مشغول کار باشد. اقتصاد دستفروشی را می توان یکی از کارهایی دانست که چندان نوظهور نیست اما افراد از سر بیکاری و سر و سامان دادن به جیب خود، مشغول به این کار می شوند.

راسته دستفروشان انقلاب را که قدم بزنید متوجه حضورشان می شوید. یکی روسری بر دست گرفته و داد می زند حراج کرده ایم و یکی کتاب های رمان و چگونه ثروتمند شویم را می فروشد. فروش کتاب چگونه ثروتمند شویم، کمی با شغلی که دارد تناقض ایجاد کرده است و قول می دهم حتی یک بار هم لای کتاب را باز نکرده است.

کتاب-فروشی

کتابفروشی ها دیگر مشتری ندارند و فردی که در بساط خود چندین جلد کتاب از سهراب و شاملو و دانشور دارد، در یک گوشه نشسته و سیگار می کشد. افراد فقط برای لحظه ای مقابل دستفروشی که کتاب می فروشد مکث می کنند و آن هم به دلیل خواندن نام کتاب ها است. شاید دیگر خواندن کتاب از مد افتاده باشد و یا شاید هم نام کتاب ها کسی را وسوسه نمی کند که برای لحظه ای حتی آن هارا ورق بزند.

اقتصاد خیابانی در این راسته به شدت فراگیر شده است و اطراف را دستفروشانی گرفته اند که با هزار امید و آرزو بساط خود را پهن کرده اند و در انتظار مشتری نشسته اند. نکته بسیار جالب توجه، حضور دختران در میان دستفروشان قابل توجه است. این شغل، آنقدر گسترش پیدا کرده است که بیشتر کسانی که شغل ندارند، مشغول به این کار می شوند. بیشتر دخترانی که در راسته دستفروشان انقلاب مشغول کار هستند تیپ های خاصی دارند که به آن تینیجری می گویند. در میان بساط هایشان انواع دستبند و گوشواره و انگشتر پیدا می شود که مشتریان خاص خود را دارد.

دستفروش-۲

شاید اقتصاد آنقدر ضعیف شده باشد که مردم به دنبال اجناس حراج شده ای بگردند که بتوان با نصف قیمت مغازه آن هارا خریداری کرد. دلیل دارد که این را می گویم. در گوشه ای، پسری جوان ایستاده است و جوراب می فروشد. در میان کلماتش از کلمه حراج و جوراب حراج شد استفاده می کند که همین امر سبب شد تا حواس عابران پیاده جلب شود. درست بعد از گذشت چند لحطه در مقال بساطش، افراد زیادی حاضر شدند و هرکدام شاید بالای چند جفت جوراب خریدند. در یک نگاه می توان متجه شد که فردی برای مشکل اقتصادی دستفروشی می کند و عده ای به دلیل ضعف اقتصادی، دنبال جنس حراج و ارزان می گردند.

امیدوار هستم که این موضوع به کسی بر نخورد؛ چراکه بسیاری از ما حتی خود بنده هم جنس های ارزان خریداری می کنم و علاقه ای به خرید اجناس گران قیمت ندارم و اصلا وسعم نخواهد رسید. پس امیدوار هستم که این مطلب کسی را ناراحت نکند و بهتر است با حقایق موجود در جامعه کنار آمد.

شاید اگر زمان بیشتری در این مقطه ایستاده بودم تمام جوراب های بساط این پسر تمام می شد و مشتریان بیشتری فقط به واسطه شنیدن حراج به سراغش می آمدند. کمی آنطرف تر، پیر زنی با یک دیگ و یک ملاقه مشغول هم زدن آش رشته ای بود که خودش از آن خیلی تعریف می کرد. درست مانند مادر بزرگ هایی که کارتون ها نشان می دهند. دیگ را هم می زد و می گفت: آش رشته داغ دارم با کشک محلی فقط کاسه ای ۳۰ هزار تومان. پیر زن با این سن بالایی که دارد در سرمای هوا نشسته است و با دلخوشی که تا آخر شب تمام دیگ را تمام می کند، درحال جذب مشتری است. افراد متعددی از او خرید کردند و با حوصله برای همه آن ها کشک و نعنا داغ را درون کاسه هایشان می ریخت. عینک ته استکانی داشت و جلوی موهایش هم حنا گذاشته بود.

کمی جلوتر، یک پیرمرد مشغول طراحی بر روی کاغذ بود و انصافا هم نقاشی های جذابی می کشید. یک مداد مشکی در دستانش بود و بی توجه به اطراف مشغول طراحی بود. متوجه حضورم که شد کمی سرش را بالا آورد و گفت: چند سال پیش معلم نقاشی بودم و در مدرسه شاگردان بسیاری داشتم. اما بنا به دلایلی، نتوانسم استخدام شوم و کارم از دست رفت. مجبور شدم تا از هنری که دارم در خیابان استفاده کنم تا بلکه بتوانم طرح هایم را بفروشم. طراحی از چهره هم بلد هستم که اگر نیم ساعت تحمل کنی می توانم نقاشی کنم. از او درباره قیمت های کارهایش پرسیدم که در جواب گفت قیمتش را خود مشتری مشخص می کند و من چیزی نمی گویم. هرچقدر دادند خدا برکت.

اقتصاد در این خیابان یا بهتر بگویم در راسته دستفروشان کمی متفاوت است و رنگ بوی دیگری دارد. برایتان از دختر های نوجوانی شروع کردم که به دلیل مشکلات مالی مجبور هستند کار کنند و به این پیر زن آش فروش و بعد هم به این هنرمند رسیدم. خواستم متوجه شوید که اقتصاد با هر سن و سالی می تواند بی رحم باشد و فرقی ندارد که استاد باشی و یا سن پایین و بالایی داشته باشی.

کدخبر: 318216 امیرمحمد درویش
  • ناشناس ارسالی در

    سلام به این مگن اقتصاد پویا واین شغل جز مشاغلی هست که روز به روز رشد می کنند وبه تعداد ان اضافه میشن بقولی علی برکت لا ا قاین ناراحت نشید رندگی همش شعار نیست بیا ییم با هم اشتی کنیم واقتصاد رو نجات بدیم و گناه رو گردن قبلی ها و خودمون نیندازی م بازم ببخشید من بی سوادم فقط خوندن نوشت ن بلدم بازم شرمنده هستم

  • ناشناس ارسالی در

    پاکستان اینجوریه آذربایجان انجوریه افغان ستان فلانجور عربستان و بحرین و امارات بد جوریه پس کی خوبه فقط شما عالی هست

  • ناشناس ارسالی در

    مقاله تبلیغاتی خوب وجامعی بود احتمالا از سوی پدر خوانده و رییس مافیای بساط گسترا ن پول خوبی پاداش میگیری.

ارسال نظر