گزارش میدانی گسترش نیوز از وضعیت دستفروشان مترو؛
اینجا از شیر مرغ تا جون آدمیزاد پیدا می شود/ آشفته بازاری در شهر زیر زمینی
ایستگاه های متروی تهران تبدیل به بازارچه هایی شده است که کوچک و بزرگ نمی شناسد و هرکسی مشغول به فروش اجناس خود همراه با مزاحت برای مسافران است.
مدت زیادی است که دستفروشان مترو با آرامش خیال مشغول کار خود هستند و تعدادشان هم روز به روز در حال افزایش است. از کودک گرفته تا جوان و پیر مرد، چیزی را برای فروش در دست دارند. بارها شاهد مزاحمت هایی بودیم که توسط این افراد برای مسافران ایجاد شده و نارضایتیهای زیادی را به دنبال داشته است. برای آشنایی بیشتر با این افراد و نحوه کار آنها به متروی تهران رفتم تا از نزدیک شاهد این اتفاقات باشم.
پلههای مترو را هم اشغال کردهاند. گویا قصد ندارند از این شهر زیر زمینی دل بکنند. هر کس وسیلهای در دست دارد و اجناسی را برای عرضه به نمایش گذاشته است. صدای بلندگوی مترو اعلام میکند که «قطار آماده ورود به ایستگاه میباشد لطفا از لبه سکو فاصله بگیرید» هر طور شده خودشان را بین جمعیت جا میکنند تا زود تر وارد قطار شوند.بعضی از وسیله هایشان آنقدر بزرگ است که باعث مزاحمت مسافرین میشود. منتظر میمانند تا درب قطار بسته شود تا بلافاصله اجناس خود را تبلیغ کنند.«مسواک، خمیر دندون، نخ دندون»یک ساک چرخ دار را روی زمین میکشید و لا به بلای جمعیت رد میشد و مرتب تکرار میکرد«مسواک، خمیر دندون، نخ دندون... آقا ببخشید اجازه بدین رد شم.»تا اندکی آرام گرفت، نفر بعد صدایش را در گلویش انداخت«خانمها و آقایان محترم، قابل توجه کسانی که صبونه نخوردن، نون شیرمال دارم داغ و تازه فقط ۱۰هزار تومن، بدو جا نمونی»گویا محصولاتی که برای فروش داشت بیش تر از سایرین مشتری داشت و تقاضا برای خرید زیاد شده بود.
ورود دستفروشان به واگن ها
با رسیدن به ایستگاه، از قطار پیاده شد و واگن خود را عوض کرد. تعدادی دیگر از دست فروشان با اجناس جدید وارد قطار شدند. رفته رفته داشت تعدادشان از جمعیت مسافرین بیش تر میشد. یک جعبه بزرگ چرخ دار را روی زمین میکشید که با برخورد به پای مسافرین همراه بود اما گویا برای مردم عادی شده است چرا که کسی اعتراضی نداشت. درب قطار بسته شد و پسر جوانی که صاحب آن جعبه بزرگ چرخ دار بود با صدایی دو رگه شروع به تبلیغ اجناس خود کرد«کابل شارژ، پاوربانک، محافظ کابل»تا دید کسی توجه نمیکند صدای خود را بلند تر کرد و مجدد همان جملات را گفت.سعی میکرد با صدایش مسیر را باز کند.
یکی از مسافران مشغول صحبت با شخصی شد که کنارش ایستاده بود. صدایشان به گوش میرسید.«آقا یه کابل شارژ از مترو خریدم به یک ماه نرسیده خراب شد.بله آقا هیچ ارزونی بیحکمت نیست.» اندکی سکوت در داخل واگن حکم فرما شده بود که این سکوت شکست.«سوزن نخ کنهای جادویی دارم توی سه سوت برات نخ میکنه فقط ۱۰ تومن، توی هر خونهای لازم میشه»دستگاه کوچک اما پر کاربردی بود اما خریدار نداشت.
درآمد مناسب از دستفروشی در مترو
قطار در ایستگاه تئاتر شهر ایستاد اما انگار دربهای این قطار به روی یک نمایشگاه کوچک کفش و لباس باز شده است. تعدادی کفش روی زمین بود و فروشنده داد میزد«انواع کفش کتونی در تمام سایزها فقط ۱۵۰ تومن.کفشهای با کیفیت و عالی دارم در رنگ بندی متنوع.»اندکی که صدایش خوابید کنارش ایستادم و از او در ارتباط با دستفروشی و درآمد آن پرسیدم.البته خودم را جای کسی جا زدم که میخواهد این شغل را شروع کند. ببخشید چجوری میشود وارد این کارشد؟«توی این کار دست خیلی زیاده، اگه دیده باشی کل ایستگاهها الان دستفروش داره.اجازه نمیدن کار کنی، به جای کار کردن باید درگیر بشی باهاشون.البته فقط دستفروشا نیستن که میرن رو اعصابت، ماموران مترو از اونا بدترن، اگه باهاشون ارتباط نگیری برات دردسر درست میکنن. اینارو نمیگم که از این کار بیخیال بشیا، میگم که هواست باشه.حالا چی میخوای بفروشی؟»هنوز تصمیمی نگرفتم، اومدم ببینم درآمد فروش چه چیزی بیشتره«این جا هرچیزی بیاری بفروشی درآمد داره برات فقط باید بلد باشی که توی کدوم ایستگاهها وایسی که رفت و آمد داشته باشه.البته جای قدیمی هارو هم نباید بگیری که برات دردسر میشه ها.این جا یه سری هستن که خیلی وقته دستفروشی میکنن. به قول خودشون سرقفلی این جا رو به اسم خودشون زدن دیگه. با این مامور ها هم رفیق شدن که کاری بهشون ندارن. بتونی با همه کنار بیای و از ۸ صب کارتو شروع کنی تا ۸ شب شاید بتونی روزی ۵۰۰ تومن درآمد خالص داشته باشی. اگه جنسی که میفروشی خیلی خوب باشه بیشترم میشه.»
قطار به ایستگاه رسید و مسافران از آن پیاده شدند، مجدد همان حرفهای همیشگی را داد زد«انواع کفش کتونی فقط ۱۵۰ تومن»
در کنارش چند خانم با رگالهای لباس ایستاده بودند و انواع شال و لباس را میفروختند. مشتری هم بسیار داشتند و تجمعی بزرگ در آن قسمت شده بود. مترو واقعا تبدیل به بازارچهای بزرگ شده است که هرچیزی را به فروش میرسانند.
به ایستگاه برگشتم و منتظر ورود قطار بودم.کودکی فال فروش با سر و وضع بهم ریخته و موهای آشفته که یک عروسک کوچک هم در بغل داشت در کنارم ایستاد. دمپایی تا به تا که هرکدام یک رنگ داشت پوشیده بود.قطار به استگاه رسید، وارد که شدم با نگاه معصومانهای که پر از التماس بود گفت«عمو میشه یه فال ازم بخری؟»می دانستم که درآمد این کار برای خودش نیست و توسط مافیا هدایت میشود برای همین از او خرید نکردم. به سراغ تک تک مسافران میرفت. تعدادی دلشان برایش میسوخت و از او فال میخریدند.
در نهایت به ایستگاه صادقیه رسیدم. آشفته بازاری است این جا، انواع ساندویچ، آب میوه، آب معدنی، دستههای گل و.... حتی یک نفر هم ایستاده بود و مشغول فروش کتابهای روانشناسی بود که عکس خودش هم روی آن بود و میگفت خودش نویسنده این کتاب است.
پیرمردی وسط ایستگاه ایستاده بود و آب معدنی میفروخت. کنارش ایستادم تا از او در مورد کاری که انجام میدهد سوالی بپرسم.حاج آقا با این سن و سال سخت نیست؟«وقتی مجبور باشی دیگه سن و سال مهم نیست، باید به هر دری بزنی تا پول دربیاری.»در کنار صحبت هایش با صدایی پر از خستگی میگفت: «آب معدنی خنک، آب معدنی خنک، اینارو از شب قبل میذارم توی فریزر وزنش سنگین تر میشه تا برسونم خودمو این جا کمرم خورد میشه اما واقعا مجبورم.چی بشه روزی ۵۰ تا آب بفروشم که چون یخ زده میفروشم ۲تومن بیشتره.روزی ۱۰۰ تومن برسه خداروشکر.»
دستفروشان مترو در تمام ایستگاهها و واگنها هستند و مزاحمت هایی بسیار برای مسافرین ایجاد میکنند. از وسایل و لوازمهای بزرگ این افراد و رد شدن از لا به لای مسافرین درون واگنها گرفته تا مسدود کردن پلهها و.... عدهای از این افراد که اکثرا کودکان هستند توسط باند هایی اداره میشوند که این افراد را مجبور به کار درون مترو میکنند.عدهای هم توسط همین افراد آموزش دزدی را یاد میگیرند و جیبهای مسافرین را خالی میکنند. مامورین ایستگاهها هم دیگر کاری به این افراد دستفروش ندارند و آن سخت گیری که در گذشته بوده دیگر وجود ندارد.این جا همه چیز پیدا می شود. از لوازم جانبی موبایل گرفته تا مسواک،شال و روسری،کفش و ... .
چندی پیش، مدیرعامل متروی تهران اعلام کرده بود که قرار است در داخل ایستگاه ها، برای این دستفروشان غرفه هایی را ایجاد کند تا این افراد ساماندهی شوند. اما با گذشت چند وقت از این خبر، هنوز هیچ خبری از این غرفهها و ساماندهی دستفروشان نیست.
ارسال نظر