مادری که در بدترین شرایط مچ پسرش را گرفت!
پرستار خانگی با پسر جوان در حال مصرف مواد مخدر بود که مادر پسر جوان آنها را به پلیس لو داد.
وقتی همسرم در آب های دریای شمال غرق شد، خانواده او نیز مرا از خانه ام بیرون انداختند و من مجبور شدم به خانه پیرزنی پناه ببرم.
اینها بخشی از اظهارات زن ۲۰ سالهای است که هنگام مصرف مواد مخدر با پسری غریبه دستگیر شده بود. این زن جوان در حالی که بیان میکرد روی بازگشت نزد خانواده ام را ندارم، درباره سرنوشت سیاه خود به کارشناس اجتماعی کلانتری سناباد مشهد گفت: ۱۲ساله بودم که عاشق دوست برادرم شدم. «محمد» در زاهدان خدمت میکرد و با برادرم معاشرت داشت.
خیلی زود مهر او به دلم نشست و به ابراز علاقهاش پاسخ مثبت دادم. این در حالی بود که خانواده ام وقتی از ماجرای ارتباط من و محمد مطلع شدند، با ازدواجمان مخالفت کردند اما در نهایت اصرار و پافشاریهای من نتیجه داد و من و او پای سفره عقد نشستیم. مدتی بعد نیز جشن عروسی ما برگزار شد و من راهی مشهد شدم چرا که خانواده همسرم ساکن مشهد بودند و من هم در منزل پدرشوهرم ساکن شدم.
اعتیاد زن جوان از ۱۴ سالگی در کنار خانواده
۱۴ساله بودم که آرام آرام در کنار خانواده همسرم مصرف مواد مخدر را آغاز کردم چرا که استعمال مواد مخدر در خانواده ما یا همسرم موضوعی طبیعی و عادی تلقی میشد. با وجود این و با آن که همسرم درآمد زیادی نداشت اما روزگار بدی هم نداشتم و صاحب دو فرزند شده بودم. هنوز فرزندانم به سن مدرسه نرسیده بودند که تابستان سال گذشته به همراه خانواده شوهرم به شمال کشور مسافرت کردیم تا چند روز تعطیلات را به تفریح و خوشگذرانی بپردازیم. آن روز شوم بساط مان را کنار دریای خزر پهن کردیم تا در یک مکان خلوت مواد مخدر هم مصرف کنیم.
در این هنگام بود که برادرشوهرم لباس هایش را بیرون آورد و به داخل دریا پرید تا شنا کند اما در یک لحظه متوجه شدیم «صفر» حالت طبیعی ندارد و دست و پا زدن هایش غیرعادی است.
جدایی مادر از فرزندانش پس از مرگ شوهر
شوهرم که متوجه شد برادرش گرفتار موج دریا شده و در حال غرق شدن است، بیمحابا خودش را به درون دریا انداخت تا برادرش را نجات دهد اما در میان جیغ و فریادهای ما هر دو برادر در آبهای دریا غرق شدند و ما اجساد آنها را به مشهد انتقال دادیم و من هم در عزای همسرم سیاه پوش شدم ولی ۴۰روز بیشتر از این ماجرای تلخ نگذشته بود که خانواده شوهرم مدعی شدند توان پرداخت هزینههای یک زن معتاد را ندارند و به همین دلیل فرزندانم را گرفتند و مرا از خانه خودشان بیرون انداختند.
اگرچه در شهر آواره شده بودم اما روی بازگشت نزد خانواده ام را هم نداشتم چرا که پدرم به دلیل اصرارهای من برای ازدواج با محمد، هنوز از من دلگیر بود. در این وضعیت به ناچار با جست و جو در آگهی نیازمندیهای روزنامه، پیرزنی را پیدا کردم که نیاز به پرستار داشت.
خیلی زود به نشانی منزل پیرزن رفتم و با پذیرفتن شرایطش مشغول کار شدم. هنوز دو هفته بیشتر از حضورم در منزل پیرزن نمیگذشت که با پسر او آشنا شدم. «وحید» به طور پنهانی از مادرش مواد مخدر مصرف میکرد و این موضوع فرصت خوبی برای من بود تا از مواد مخدر او استفاده کنم. در حالی که روابط بین من و وحید هر روز صمیمی تر میشد، ناگهان مادر او به حقیقت موضوع پی برد و به شدت ناراحت شد. او که نمیتوانست ارتباط بین من و پسرش را تحمل کند، هنگامی با پلیس۱۱۰ تماس گرفت که من و وحید سرگرم استعمال مواد مخدر بودیم.
شایان ذکر است، به دستور سرگرد محمد باقر بهرازفر (رئیس کلانتری سناباد مشهد) رسیدگی به پرونده این زن جوان توسط کارشناسان و مشاوران زبده دایره مددکاری اجتماعی کلانتری آغاز شد.
ارسال نظر