درد نان است برادر؛ نه کتاب!
این روزها خرید کیلویی کتاب نیز به سبک خرید جدیدی در حوزه فرهنگ و کتاب کشور تبدیل شده است.
احتمالا شما هم در گذر از بعضی محلات شهر خود با صحنه تلخ فروش کتاب به صورت فله ای یا کیلویی در سطح خیابان روبرو شده اید. در تهران آلوده و پرهیاهو بسیاری از این سبک کتاب فروشی ها وجود دارند که علم و فرهنگ این کشور را در بستر دود و خاک به فروش می رسانند. کارشناسان در بدبینانه ترین حالت سرانه مطالعه در کشور برای هر فرد را ۲ دقیقه در روز در نظر گرفته اند. باید این واقعیت را پذیرفت که متأسفانه فرهنگ کتابخوانی در وضعیت فعلی ایران وجود ندارد و تنها اقشار خاص جامعه، مطابق با سلیقه خود کتاب می خوانند.
دیدن صحنه های فروش کتاب در کف خیابان جدای از دردناک بودن این ذهنیت را ایجاد می کند که شاید صاحب این کتاب ها بخاطر فشار اقتصادی مجبور به فروش دلبستگی هایش شده، منتهی بخاطر نارضایتی از وضع موجود ترتیبی به کتاب ها نداده و بهم ریختگی کتاب ها هم نشانه واضحی از بهم ریختگی فروشنده این کتاب ها است.
کتاب هایی که به جای خود نمایی در قفسه های چوبی و چیدمان مرتب، روی زمین افتاده اند و نفس های آخر خود را می کشند و گویی تقاضای کمک دارند. شیوه نا مناسب فروش کتاب، خود باعث کمک به کم رنگ شدن سطح فرهنگ کتاب و کتابخوانی در جامعه شده است.
البته این روزها خرید کیلویی کتاب نیز به سبک خرید جدیدی در حوزه فرهنگ و کتاب کشور تبدیل شده است. کسانی که به دنبال پر کردن کتابخانه خود و زیبایی بخشیدن به آن هستند مشتری پر و پا قرص خرید کتاب به سبک کیلویی هستند. نکته اسف بار اینجاست که برای چاپ هر کدام از این کتاب ها تعداد زیادی درخت از بین رفته و هزینه های زیادی نیز بر دست ناشر و نویسنده تحمیل شده است. سرعت بی فرهنگی با چنین صحنه هایی شتاب می گیرد و زمانیکه جای کتابخانه و کف خیابان با هم عوض می شود باید انتظار بدتر از این ها را هم داشته باشیم؛ البته با افزایش قیمت کتاب، شاید این گونه خرید اقتصادی تر باشد. شاید هم جایی باشد برای پیدا کردن کتاب های کمیاب، کسی چه میداند لابه لای این ویترین خیابانی چه ذهنیتی خوابیده است ؟
البته در کشوری که سرانه مطالعه در آن در پایین ترین حد ممکن قرار دارد، دیدن چنین مناظری خیلی هم جای تعجب ندارد. مدتهاست که دانش و آگاهی جای خود را به موبایل و اینترنت داده و البته که خواست صاحبان قدرت هم همین است.
عده زیادی از مردم به قدری در فکر تامین معاش خود هستد که دیگر مطالعه را به کل فراموش کرده اند. دیگر تعجبی ندارد که کتاب به جای بودن در کتابخانه، در گوشه خیابان یا در جوی آب باشد.
سال ها سقوط در همه زمینه ها، طبیعتا وضعیت مطالعه را در کشور به سمت انحطاط و نابودی برده است. درد نان دیگر به مردم فرصت کتاب خواندن نمی دهد.
ارسال نظر