مدیرانی که هرگز خیس نمیشوند!
ناصر بزرگمهر / مدیر مسئول
از مدیرانی که مشق نمینویسند تا غلط نداشته باشند و آرام میآیند و آرام میروند تا زندگی آسودهای برای خود و خانواده فراهم کنند؛ نوشتم و گفتم که آنها خادمان این سرزمین نیستند، آنها عافیتطلبانی هستند که با ظاهری آراسته، جامعه را از رشد و توسعه بازمیدارند. آنها با مشق ننوشتن و حتی گاهی پاک کردن صورت مسئله، مشکل را از زمین خود به زمین دیگران میاندازند. آنها با روحیه محافظهکاری، فرصتهای گرانقیمت را از بین میبرند و مشکلات ساده را تبدیل به مشکلات خطرناک میکنند. آنها به دیگران و به آینده فکر نمیکنند. آنها فقط آسودگی خیال خود را میخواهند. اما علاوهبر این دو گروه مدیران محافظهکار که مشق نمینویسند یا صورت مسئله را پاک میکنند، گروه سومی وجود دارند که بسیار خطرناکتر هستند. آنها مدیرانی هستند که همه ویژگیهای دو گروه قبلی را در خود جمع کردهاند و با ظاهری آراستهتر و زبانی چربتر، نه تنها مانعی برای مشق ننوشتن نیستند، بلکه گاهی پیشروتر و جسورتر از دیگران هم جلوه میکنند. آنها به ظاهر در جلسات و سخنرانیها، کارکنان سازمان را به جسارت کردن و حتی شنا کردن در دریای مسئولیت و خیسشدن تشویق میکنند، اما خودشان کوچکترین گام عملی برنمیدارند. این گروه از مدیران، با آگاهی کامل از دانش مدیریتهای مشق ننوشته و مدیریتهای پاک کردن صورت مسئله، به این تفکرها حمله میکنند و با ظاهری جسورانه، همکاران پایینتر و مدیران میانی را به شنا کردن در محدوده دریا، دریاچه، استخر و حوض فعالیتهای کاری دعوت میکنند. آنها به ظاهر با نیتی خیر و ارادهای مصمم برای حل مشکلات، دیگران را به اصرار به دریای توفان زده حوزه کاری میفرستند. آنها را به صورت شفاهی به خیس شدن دعوت میکنند. بهطور مرتب در جلسات میفرمایند که اگر لخت نشوید و وارد آب نشوید و تنتان را خیس نکنید، از لذت گرما و سرمای آب و خروشانی آن آگاه نخواهید شد و کاری از جلوی پای سازمان برداشته نمیشود. بهطور معمول این گروه از مدیران با زرنگی خاص ژنتیکی یا اکتسابی، در همه بیانات خود، کوچکترین اشارهای به جایگاه خودشان در این شنا کردن نمیکنند. آنها هرگز حرفی از حمایت و پشتیبانی مدیریت ارشد به زبان نمیرانند. آنها بهطور معمول نه خود پیشقراول شنا کردن میشوند و نه غریق نجات کسانی که دل به دریا زدهاند. این گروه از مدیران با چند نیت، این توصیه را به دیگران در شیوهنامه شفاهی اداری خود تکرار میکنند. در نیت اول، آنها فکر میکنند با تشویق مدیران میانی و کارکنان، تصویری زیبا از جسارت و حرکت از خود در ذهن سازمانی دیگران باقی میگذارند و از تبلیغات رسانهای آن بهرهمند میشوند. در نیت دوم، همیشه در میان مدیران میانی و کارکنان، کسانی پیدا خواهند شد که خودشان را با ریسک کردن و جسارت به خطر میاندازند و با حرکتی نو و فکری تازه، سازمان را به موفقیتی پیشبینی نشده میرسانند و مدیریت از این پیروزی بهرهمند شده و بدون هیچ مشکلی و با کمی هوشیاری، بر خر مراد سوار میشود و از این موجسواری، لذت کافی و وافی را برده و ژست میگیرد و مصاحبه میکند و مدیر نمونه میشود. در نیت سوم هم ممکن است بر اثر این ریسک کردن و خیس شدن مدیران و کارکنان پاییندست، اشتباهاتی رخ دهد و غلطهایی در مشق نوشته شده حاصل شود که بدیهی است، چون دستوری کتبی وجود ندارد، ربطی به مدیریت ارشد پیدا نمیکند و آنها با استفاده از رانت قدرت و ارتباط پنهان و ادارههای ذینفوذ خود، به راحتی میتوانند خود را به سلامت کنار کشیده و کاسه و کوزه را بر سر مدیریت میانی و کارکنان خامی که دل به شعارهای جسورانه آنها بستهاند، خراب کنند وکاری هم به خدا و پیغمبر ندارند. این مدیران بهطور معمول در توصیه به دیگران، بسیار مهارت داشته و همه زیروبمهای بازیگری مدیریت را در طول سالهای طولانی کار و زندگی فرا گرفتهاند و شاگرد اول دنیای مدیریت محافظهکاری و سنتی هستند، این مدیران دارای درصد هوشی بالا و ژنهای قوی و شاخکهای حساس موقعیتشناسی بوده و با همین روش، سالهای زیادی در مسند قدرت میمانند. این مدیران ارشد، هرگز ریسک شنا کردن، حتی در حوض خانه را هم برای خودشان ممکن نمیدانند و در زیر دوش حمامشان هم آبتنی نمیکنند که مبادا خیس شوند و خدای نکرده چند قطره آبی به این طرف و آن طرف پاشیده شود و به تریج قبای کسی بربخورد و میز ریاست آنها تکانی خورده و پادشاهی و حاکمیتشان بر سازمان زیر سوال برود. بدیهی است، در کنار مدیرانی که هرگز خیس نمیشوند، مدیریتهایی هم وجود دارند که همپای کارکنان خود تا آخرین لحظه، شنا میکنند، خیس میشوند، زیر آب میروند، نفسشان بند میآید اما تن به ذلت نمیدهند. آنها به جای مدیران پایین دست خود امضا میکنند و بار هرگونه تهمتی را به دوش میکشند، آنها بارها به در و دیوار میخورند، زخم برمیدارند اما همکاران خود را رها نمیکنند، آنها پیشقراول حمله به دشمن هستند، پشتیبانیکننده خوبی هستند، اشتباههای کوچک را بهانهای برای کارنکردن و مشق ننوشتن نمیدانند، خودشان مشق مینویسند، مشقهای نوشته شده خود و دیگران را غلط میگیرند، تصحیح میکنند و از توانایی معلمان دانا بهره میبرند و باز هم مینویسند، آنقدر مینویسند تا خود و یارانشان، استادی توانمند شوند. برای آنها نان مهم نیست، نام مهم است که باید بماند و میماند، مثل فرماندهان لشکرها و دستههایی که رفتند و نامشان بر در و دیوار دلها ماند، آنها که زمین برهوت خدا را به عظیمترین پالایشگاههای جهان تبدیل کردهاند، آنها که کارخانه میسازند، آنها که جاده میسازند، آنها همان گروهی هستند که دل به این سرزمین سپردهاند. آنها که ایران را سبز کردهاند، میمانند، در رشادتهای تاریخ میمانند. آنها هم که برای دیگران فقط پروندهسازی میکنند، میمانند، در جغرافیای بدنامی تاریخ میمانند. یادداشت بیست و نهم از کتاب مدیریت کوتوله ها
ارسال نظر