موفقیت در مدیریت جمعی
ناصر بزرگمهر/مدیر مسئول
حسنت به اتفاق ملاحت جهان گرفت/آری به اتفاق جهان میتوان گرفت زین آتش نهفته که در سینه من است/خورشید شعلهای است که در آسمان گرفت «حافظ»
نظام مدیریت اداری را در همه جای دنیا میتوان به ورزش «دو ماراتن» یعنی همان «دو امدادی» تشبیه کرد. کسی دویدن را با سوت داور و تشویق تماشاگرانی باانصاف یا بیانصاف آغاز میکند و پس از کمی دویدن چوب را به نفر دوم میسپارد، نفر دوم به نفر سوم و تا آخر. آن کسی که در پایان از خط نهایی عبور میکند و مورد تشویق قرار میگیرد فرد پایانی نیست، تیم است، هر چند در ظاهر آخرین چوب بهدست مورد تشویق قرار گرفته باشد. رقابت برای رسیدن به خط پایان و عبور از طناب، رقابت فردی نیست، رقابت بین تیمهاست. هیچ فردی، برنده و بازنده این ورزش جمعی نیست، هر چند نماد برد و باخت به ظاهر در آخرین نفری که از خط پایان عبور میکند یا نمیکند، جلوهگر میشود. در جوامع بشری، بهویژه در سرزمینهایی که مدعی نوعی تمدن صنعتی پیشرفته هستند، فرهنگ دو امدادی و حرکت ماراتن گونه کارکنان هر کارخانه و سازمان، امری پذیرفتنی است. نتایج تلاشهای هر سازمان، شرکت، وزارتخانه، صنعت، فرهنگ، هنر، تجارت و حتی سیاست را هم باید در چرخهای ممتد و طولانی و به قدمت تاریخ آن موضوع مورد بررسی قرار داد. دستاوردهای هر سازمان، صنعت یا حتی فرهنگ و سیاست مدیون همه کسانی است که از نقطه صفر تا پایان برای آن موضوع تلاش یا تنبلی، کار یا کم کاری میکنند. زنجیره کارکنان و مدیران هر سازمان، در پیروزی یا شکست آن سازمان، نقش اصلی و اساسی را برعهده دارد. در یک دو ماراتن سازمانی، هیچکس نمیتواند نقش خود را در شکست یا پیروزی انکار یا پنهان کند، در یک حرکت جمعی، همه افراد به تناسب مسئولیتهای خود نقش دارند. در یک سازمان از نگهبان در ورودی تا مدیرعامل، از یک نیروی خدماتی تا وزیر، از یک کارگر ساده تا یک تکنیسین متخصص، همه و همه در کارنامه عملکرد سازمانی موثر (مفید یا مضر) هستند. در سینما بازیگر نقش چندم، همان اهمیتی را دارد که هنرپیشه نقش اول در پرده نقرهای از خود، هنری را به نمایش میگذارد. در یک بازی ورزشی جمعی، هیچ بازیکنی نقشی کماهمیتتر از دیگری ندارد. »گلری» که در انتهای زمین و درون دروازه ایستاده است، از «فوروارد» که توپ را به دروازه حریف میکوبد، کماهمیتتر نیست. هرکدام از یازده نفری که در گوشهای از زمین قرار گرفتهاند، اگر مسئولیتی را که به آنها سپرده شده است، به درستی انجام ندهند، به صورت بازنده جمعی از زمین خارج خواهند شد. تماشاگران سادهاندیش، همیشه برای کسی که گل را به دروازه حریف زده هورا میکشند و عزیز میدارند و او را روی دست میگیرند و برای دروازهبانی که گل خورده، «هو» میکشند و او را ملامت میکنند. اما واقعیت این است که نقش هیچکدام از بازیکنان در زمین بازی از «آقای گل» کمتر نیست و آقای گل، نماد یک حرکت جمعی است. در بررسی کارنامه سازمانی، باید به همه عوامل ابزاری و انسانی و موقعیتهای مختلف از اجتماعی تا جغرافیایی اندیشید. پیروزی از آن کسانی است که موفقیت را یک تلاش جمعی میدانند و در «ارنج» کردن تیم خود به دنبال شایستگیها و تخصصهای لازم میروند. هورای شادی را کسانی تجربه خواهند کرد که در یک سازمان و در جستوجوی عوامل انسانی، هیچ همکاری را کوچک و کم اهمیت نشمارند و هیچ همکاری را در جایگاهی بزرگتر از آنچه شایستهاش است قرار ندهند. نشاندن عوامل انسانی در جایگاه واقعی و تخصصی، یکی از مهمترین عوامل موفقیت سازمان است. خردمندانه است هرکدام از ما، نتیجه هر حرکت جمعی و تلاش سازماندهی شده در کوتاهترین زمان را که به حرکت و تولید ملی و با مدیریتی ارزشمند به شرایط مطلوب بینجامد را گرامی بدانیم و بر دست همه کسانی بوسه زنیم که چوب را بر میدارند و دویدن را در گوشهای از این سرزمین آغاز میکنند و آن را دستبهدست، به دیگری میسپارند و این وظیفه مهم را بر گردن مدیران و کارکنان بعدی میگذارند و آنها به بهترین شکل، چوب را بهدست بعدی و بعدیها به نسلهای آینده خواهند سپرد. موفقیت در مدیریت جمعی را باید یکایک کسانی که دل به این سرزمین سبز سپردهاند، باور کنند و برای رسیدن به این موفقیت از هیچ تلاشی کوتاهی نکنند. یادداشت بیست و چهارم - از کتاب مدیریت کوتولهها
ارسال نظر