|
کدخبر: 44058

«گسترش‌نیوز» اشتغال در مترو را بررسی می کند:

متکدیان یونیفورم پوش در کمین شما

برخی از این فروشنده‌ها شهروندان عادی هستند که به دلیل نداشتن سرمایه در مترو به‌دست فروشی می‌پردازند.

گسترش نیوز: "خانم، مادر، من هم خرج زندگی می‌دهم، من هم مادرم، دوست دارم الان مثل شما در خانه بچه ام را بزرگ کنم نه در کوچه و خیابان، کمک کنید تا من هم بتوانم زندگیم رو بچرخونم." جمله‌ای آشنا که بیشتر کسانی که تا کنون حتی یک بار مسافر مترو بوده اند، آن را شنیده اند.

motekadi.jpg

مترو سیستم حمل نقل عمومی از جمله سریع‌ترین راه‌های جابه‌جایی مسافران، امروز کاروژه‌های دیگری نیز دارد. کسب درآمد از طریق دست فروشی، تکدی‌گری در ایستگاه‌های مترو و واگن‌ها از جمله آن هاست. برخی از این فروشنده‌ها شهروندان عادی هستند که به دلیل نداشتن سرمایه در مترو به‌دست فروشی می‌پردازند.

بچه‌هایی که همیشه خوابند

گزارش میدانی خبرنگار گسترش نیوز از فروشنده‌های مترو نشان از فعالیت شبکه‌ای گروهی از دست فروشان دارد که در نقش مادر سرپرست خانواده با سوء استفاده از احساسات مسافران مترو اقدام به تکدی‌گری می‌کنند.این گروه از این فروشنده‌ها عمدتا زنان جوان بین ۱۷ تا ۳۵ سال هستند، کودکی به پشت خود و یا در آغوش دارند، مقنعه چانه دار مشکی و چادر مشکی یونیفرم آنهاست، فال، دستمال کاغذی و چسب زخم سه کالایی است که به فروش می‌رسانند، در ترکیبی از تکدی‌گری و دست‌فروشی سعی می‌کنند با برانگیختن حس ترحم مسافران مترو، پولی به‌دست بیاورند.

بچه‌ای که این زنان در آغوش دارند، عمدتا خواب هستند. ایستگاه‌های مترو در یک تقسیم بندی خاص بین این دستفروشان تقسیم شده است و هر یک درمحدوده خاصی کار می‌کنند. به شکل کاملا منسجم ساعت ۹ صبح کار خود را در ایستگاه‌های مترو شروع می‌کنند و ساعت ۸ شب به کار خود پایان می‌دهند و به شکل متمرکز در یکی از خیابان‌های شوش زندگی می‌کنند.

جواب این گروه از زنان بچه‌بغل در ارتباط با دلیل این‌که بچه‌‌‌‌‌‌ها را از کجا می‌آورید و یا برای چه‌کسی کار می‌کنید؟ تقریبا یکی است: خرج خانواده می‌دهم، پدرم را از دست داده‌ام، شوهرم معتاد است، مادر مریض دارم. اما پاسخ دو نکته شک برانگیز وجود دارد، پوششی که همچون یونیفروم است و بچه‌‌های همواره خوابی که به بغل دارند.

با بیش از ۲۰ زنی که بچه به پشت خود می‌بندند، مصاحبه می‌کنم همه جواب‌ها یکی است. بدون این که خودم را به عنوان خبرنگار معرفی کنم از چند و چون کارشان می‌پرسم: یکی از این دست فروشان در جواب این پرسش که آیا ماموران مترو برای شما مشکل ایجاد نمی‌کنند، گفت: اوایل یکی از وظایف ماموران مترو این بود که جلوی عبور ما از گیت را بگیرند و یا نگذارند دست فروشی کنیم، اما الان کمتر مانع ما می‌شوند. آن موقع‌ها وقتی می‌آمدند که نگذارند دست فروشی کنیم، دست به دامن مسافران می‌شویم گاهی با داد و بی‌داد و گاهی با خواهش و تمنا خود را از دست ماموران مترو نجات میدادیم. مردم به ما خیلی کمک می‌کنند.

این بچه‌ها را از کجا می‌آورید؟

خانم دیگری که ۲۵ ساله به نظر می‌رسید با بچه ای که همچون سایر بچه‌ها خواب بود،در گوشه‌ای از مترو با فاصله از سایر مسافران نشسته‌بود، کلی طول کشید تا اعتماد کند و به قول خودش اسرار کارش را بگوید، در جواب این پرسش که این بچه‌ها را از کجا می‌آورید، گفت: بچه‌ها را ماهی هفتصد هزار تومان از مادر‌هایشان کرایه می‌کنند یا می‌دزدند. اغلب پدر و مادرهای این بچه‌ها معتادند از خدایشان هم هست که یکی از بچه هایشان نگهداری کند. پشت گوش بچه‌ها مواد مخدر می‌مالند که گیج خواب باشند و اذیت نکنند. بعضی‌ها هم بچه خودشان را می‌آورند بعضی از بچه‌ها اصلا معلوم نیست که پدرشان کیست، فقط مادرشان معلوم است اما بعضی‌ها خانوادگی گدایی می‌کنند، شوهر، زن و بچه. هر کدام یک جا گدایی می‌کنند و شب کنار هم جمع می‌شوند.

پرسیدم بدون بچه نمی‌شود گدایی کرد؟ طفل معصوم‌ها از این سن معتاد می‌کنید، دلتان نمی‌سوزد، گفت: خانم کی دلش به حال ما می‌سوزد. الکی به کسی پول نمی‌دهند. باید دلشان بسوزد. بدون بچه که باشیم می‌گویند شما از ما سالم تر هستید بروید کارکنید.

پرسیدم فال‌ها را از چه‌کسی می‌خرید؟ گفت: از سرگروه‌ها، نگاه می‌کند که چه هنری داری، یکی در چهارراه‌ها دستمال کاغذی می‌فروشد، یکی شیشه پاک می‌کند، آنها هم که توان کمتری دارند، مترو کار می‌کنند. بچه که بودم فال می‌فروختم، الان هم دستمال کاغذی و چسب زخم.

چه کسانی بیشتر از شما خرید می‌کنند؟

از خانمی که مسن‌تر از بقیه متکدیان به نظر می‌رسید هم صحبت شدم، او هم دیر اعتماد کرد، پرسیدم چه کسانی بیشتر از شما خرید می‌کنند؟ گفت: آنها که کمتر مترو سوار می‌شوند، آنها که بچه دارند. کارمندان ودانشجو‌ها کمتر خرید می‌کنند.

پرسیدم چقدر درآمد دارید؟ گفت درآمدمان خوب است. دستمال‌کاغذی ۱۵۰۰ تومان می‌فروشیم اما خیلی‌ها وقتی ۵ هزار تومانی و ۲ هزار تومانی می‌دهند ما بقی پولش را پس نمی‌گیرند. حقوق ثابت ما روی هم رفته می‌شود ماهی سه میلیون تومان.

دوست ندارم مثل خودم شود

در مترو امام خمینی کنار یکی از دستفروشان فال فروش که کودکی در بغل داشت و منتظر مترو بود، نشستم، بچه این خانم مثل بقیه بچه‌ها دست فروش‌ها خواب نبود، هنوز ۱۶سالش پر نشده بود، از بچه در آغوشش پرسیدم به بچه‌اش نگاه کرد و گفت بچه خودم است. دختر است اسمش را آرزو گذاشته ام. دوست ندارم مثل خودم شود.

از سوادش پرسیدم گفت خیلی دوست داشتم درس بخوانم و خانم معلم شوم، از محل زندگی‌اش پرسیدم گفت: در خانه‌های تیمی در شوش زندگی می‌کنیم. شوهرم را خودم انتخاب نکردم الان هم نمی‌دانم کجاست و یا چه می‌کند.

گفتم چرا خود را به دولت معرفی نمی‌کنید تا از شما حمایت کنند. گفت من افغانی هستم، نه خودم و نه بچه ام شناسنامه نداریم.

مترو پر است از بدبخت بیچاره هایی مثل من

در یکی از واگن‌های مترو با یکی دیگر از این دستفروشان سر صحبت را باز کردم، پرسیدم این بچه‌ها را از کجا می‌آورید؟ با حالت تضرع گفت بچه خودم است شوهرم مرا رها کرده است و مجبورم خرج خانواده بدهم.

یکی از مسافران که با من همراه شد و رو به خانم دست فروش گفت: دروغ می‌گویی من شما را در مترو شهید کلاهدوز چند سری دیده ام بچه‌ای که به بغل داشتی پسر بود، این بچه دختر است؟ راست بگو این بچه‌ها را از کجا می‌آوری؟

زن دست فروش با صدایی آرام و چهره مهربان گفت: خانم من را اشتباه گرفته ای، مترو پر است از بدبخت بیچاره هایی مثل من.

خانم دیگری که تا آن موقع فقط شاهد صحبت‌های ما بود گفت: راست می‌گوید. من هم این خانم را چند سری دیده ام هر بار با یک بچه چسب و فال می‌فروشد.

قضیه انگار جدی شده بود، خانم مسنی باعصبانیت گفت من الان از تو فال گرفتم چرا دروغ گفتی؟ بچه مال کیست؟ چرا بچه‌های مردم را می‌دزدید؟ همین گونه که اعتراض می‌کرد صدایش بلند ترو بلند تر می‌شد تاجایی که تمام واگن متوجه موضوع شدند.خانم دست فروش که تا آن لحظه آرام و متین و با خواهش از مردم تقاضای کمک میکرد، ناگهان با صدای بلند شروع به فحاشی کرد، یک دعوای واقعی...

فریاد می‌زند: هیچ‌کس نمی‌تواند مرا از جایی بیرون بیاندازد شما هم هیچ کار نمی‌توانی کنی تا زمانی که مردم از ما خرید می‌کنند من به مترو می‌آیم، بچه هم می‌آورم شما هم هیچ غلطی نمی‌توانی کنی. اپراتور ورود به ایستگاه امام خمینی را اعلام کرد. زن دست فروش برای آخرین ضربه به من و بقیه زبان درازی می‌کند و در شلوغی جمعیت گم می‌شود.

شغل نسل اندر نسل‌شان گدایی است

بعد از خروج زن از واگن،بحث همچنان بین مسافران ادامه داشت یکی از مسافران که متوجه شد ما در حال تحقیق میدانی در مورد دست‌فروشان هستیم، گفت: من پژوهشگر هستم، مدت‌هاست در حال تحقیق بر روی زنان بچه بغل متکدی هستم، این دست‌فروشان از اعضای یک باند و ساکن شوش تهران هستند، هویت واقعی‌شان ترکیبی از افغان‌، پاکستانی‌ و ایرانی است، ساعت کاری و حقوق مشخصی دارند. درآمدشان از یک کارمند هم بیشتر است. درحال‌حاضر یکی از بزرگ‌ترین معضلات شهری همچون تهران گدایان پاکستانی است. گروهی که پاکستانی هستند، شغل نسل اندر نسل‌شان گدایی است و درجاهای مختلف کار می‌کنند. به زاغه‌ها و حلبی‌آبادهای اطراف تهران مهاجرت کرده‌اند و در تمامی نقاط تهران کار می‌کنند.

ازنظر بهداشت در سطح بسیار پایینی هستند، میزان زاد و ولد عجیبی دارند، تعداد آن‌هایی که زیر ۱۸ سال مادر شده‌اند، بسیار زیاد است. خود بچه برایشان منبع درآمد است. ازنظر اقتصادی هم این گروه را بررسی کرده‌ام، بسیاری از این افراد ازنظر مالی وضع خوبی دارند، پول‌های خود را به شکل طلا ذخیره می‌کنند اما ذاتا گدا هستند. بهتر شدن وضع مالی‌شان تأثیری در بهداشت و فرهنگشان ندارد. این گروه قوانین بسیار سرسختانه‌ای دارند. گوش بریدن ازجمله عواقب وارد شدن در محدوده گدایی دیگر است.

ارسال نظر

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها

    سایر رسانه ها