|

مدیرانی بزرگ با آرزوهای بزرگ

ناصر بزرگمهر: مهندس محمدرضا نعمت‌زاده، ازنظر من، انسانی مسئول، متخصص، متعهد، بزرگ، بادانش، عاشق، کم‌حوصله، پرکار، عجول، با آرزوهای بزرگ، مهربان و خیلی جوان است.

من هرگز ندیده و نشنیده‌ام که در برابر حرف حساب و کار درست و گزارش سنجیده، کم‌حوصلگی کند و صبوری از دست بدهد. اما برای آرزوهای بزرگش، همیشه عجله دارد و می‌پندارد زمان کم است. ‌ما با هر تفکری که داشته باشیم و چه دوستش داشته باشیم و یا نداشته باشیم، ناچاریم در برابر تاریخ شهادت بدهیم که مهندس نعمت‌زاده، رد پای خود را در این سرزمین و در حوزه صنعت به نیکی و بیش از یک نفر گذاشته است. همان‌طور که ۳ هفته قبل در یادداشت «وزیر پیر جوان» نوشتم، سن و سال نشانه پیری و یا جوانی نیست، صدها روانشناس در این مورد مقاله و کتاب‌ها نوشته و گفته‌اند که باید حداقل از سوی سیاستمداران خوانده و یا شنیده شود. در آن یادداشت، سن و سال وزرا و هیات دولت کشورهای دیگر را به‌صورت مستند ارائه کرده بودم که متاسفانه شاید توسط کسانی که باید تصمیم بگیرند خوانده نشد، مثل خود وزیر صنعت، معدن و تجارت که در جمع گفت به طور معمول‌ یادداشت‌هایی که درباره خودش باشد را نمی‌خواند و یا اگر مقاماتی خوانده‌اند، به ‌طور حتم حرف‌های مرا بنا به شرایط نپسندیده‌اند. البته این حق هرکسی است که در موارد شخصی هر‌طور که دوست دارد، فکر و ابراز عقیده کند و درنهایت تصمیم بگیرد، اما چند سوال باقی می‌ماند؛ آیا در منافع جمعی و یا منافع ملی، اهل سیاست و تصمیم‌گیران کلان هر جامعه حق‌ دارند مثل یک موضوع خصوصی مربوط به خودشان، دیدگاه‌های شخصی خود را ملاک تصمیم‌گیری‌های جمعی قرار دهند؟ آیا مذاکره، مشاوره، تحقیق، پژوهش، کسب دانش، مقایسه، تامل و تحمل نباید ملاک دیدگاه‌ها و تصمیم‌گیری‌های بزرگ ما در جهت منافع ملی باشد؟ آیا نباید در یک حکومت دینی، راه و روش مولا علی(ع) را که مشاوره و تحمل نظر مخالفان و حتی استفاده ازنظر دشمنان را در توصیه‌های ایشان به مالک اشتر می‌بینیم، مورد ملاحظه و مطالعه قرار داد؟ شاید یادداشت حقیر را کسی نپسندیده باشد، یا شاید افرادی باشند که بر راه و روش‌های یک وزیر یا وکیل خرده‌های بسیار بگیرند، حتما هم حق ‌دارند؛ چه کسی گفته است که وزیر یا وکیل معصوم هستند؟ خطاهای بسیار در روش‌های مدیریتی هر مسئولی می‌تواند وجود داشته باشد، هر مسئولی به طور معمول به‌نوعی مدیریت می‌کند، همه ما مدیران با لبخند و بی‌لبخند بسیار دیده‌ایم، بعضی را پسندیده و بعضی را دوست نداشته‌ایم، اما به نظر می‌رسد که آنچه در بحث‌های منافع ملی باید مورد توجه قرار گیرد و در اولویت باشد، کاردانی و تبحر و تخصص و دانش است و بعد مواردی مثل عصبانی بودن و خسته بودن و امثالهم که فقط بهانه‌های سیاسی برای سیاسی‌کاری است، مورد توجه قرار گیرد. من در ابراز ارادت شخصی خود به وزیر پیر جوان این سرزمین هیچ تعارفی نمی‌کنم و در این لحظاتی هم که وزیری دیگر تعیین‌شده است، هیچ ملاحظه‌کاری ندارم و یاد نگرفته‌ام نان را به نرخ روز بخورم و بیرق خود را با تنظیم هوا بچرخانم، هرچند که در کتاب «مدیریت کوتوله‌ها» هم به‌صراحت در مقاله‌ای نوشتم«تغییر الزام تاریخ است» و باور دارم که به هر تغییری باید دل بست و تغییر را حتی اگر خلاف منافع فردی ما باشد، باید به فال نیک بگیریم و دوست داشته باشیم و دل ببندیم زیرا خود در مقاله‌ای دیگر نوشته‌ام که «تغییر مدیران یک ضرورت است» و در فلسفه زایش، هر آمدنی با رفتنی همراه است و این آمدن و رفتن‌ها را می‌توان از دو زاویه نگاه کرد؛ نگاهی تلخ و نگاهی شیرین. آنهایی که به‌کل یک نظام می‌اندیشند و مسئولیت را یک وظیفه مقدس و یک فرصت برای خدمت بهتر به مردم کشورشان می‌دانند و به دنبال سبز کردن خاک سرزمین‌شان هستند و از هیچ تلاشی روی‌گردان نیستند، بی‌شک آمدن دیگری را آنقدر شیرین می‌بینند که تلخی‌های رفتن خود را با لذت می‌پذیرند و آمدن دیگری را قبل از آنکه رفتن خود بپندارند، پذیرفتن یک خدمتگزار بهتر، باقدرت‌تر و جوان‌تر می‌بینند و این رفت‌وآمد را نقطه آغازی برای حرکت دگرگونه با استفاده از تجربیات گران‌قدر در سنگر دیگری فرض خواهند کرد، به قول شیخ‌الرحمه علیه‌السلام سعدی که فرمودند: خجل آن‌ کس که رفت و کار نساخت کوس رحلت زدند و باز نساخت هرکه آمد عمارتی نو ساخت ‌رفت و منزل به دیگری پرداخت

کدخبر: 12869

ارسال نظر

 

آخرین اخبار

پربازدیدترین