مدیریت قربانی کردن دانایی
ناصر بزرگمهر/ مدیر مسئول روزنامه صمت
یکبار دیگر این حکایت را با کمی تغییر در یادداشت «تصمیم مدیریتی» نوشتهام، حکایت گروهی از بچهها که در نزدیکی دو ریل راهآهن، مشغول بازی کردن بودند و یکی از این دو ریل قابل استفاده و دیگری غیرقابل استفاده بود، بچهها بعد از بحث و گفتوگو و مناظره، با اختلاف نظر روبهرو میشوند و تنها یکی از آنها ریل خراب و ۳ نفر دیگر محل ریل سالم را برای بازی کردن انتخاب میکنند و شروع به بازی میکنند، پس از مدتی اون یک نفر روی ریل غیرقابل استفاده خوابش میبرد و۳ بچه دیگر هم پس از کمی بازی روی ریل سالم، میخوابند. در همین حال قطار میرسد و سوزنبان به تنهایی باید تصمیم صحیحی بگیرد، او میتواند مسیر قطار را تغییر داده و آن را به سمت ریل غیرقابل استفاده هدایت کند و از این راه جان ۳ فرزند را نجات دهد و فقط ۱ کودک قربانی این تصمیم شود و یا میتوانست مسیر قطار را تغییر نداده و اجازه دهد که قطار در ریل سالم به راه خود ادامه دهد و ۳ کودک فدا شوند. بیشتر مردم ممکن است منحرف کردن مسیر قطار را برای نجات ۳ کودک انتخاب و ۱ کودک را قربانی ماجرا کنند، که البته از نظر عاطفی شاید تصمیم صحیحی به نظر برسد اما از دیدگاه اخلاقی و مدیریتی به طور حتم غلط است. در تصمیم عاطفی، آن ۱ کودک عاقل که محل بازی مناسبتری را انتخاب کرده است، به خاطر دوستان نادان خود (۳ کودک دیگر) که تصمیم گرفته بودند در یک مسیر اشتباه و خطرناک، بازی کنند، قربانی میشود. از اینگونه معضلها هر روز در اطراف ما، در محل کار ما، در اقتصاد، آموزش، سیاست، رانندگی و جامعه اتفاق میافتد، اقلیت دانا گاهی قربانی اکثریت نادان میشوند. کودکی دانا که موافق با انتخاب بقیه افراد برای جای بازی نبوده و از سوی اکثریت نادان طرد شده، در آخر هم قربانی اتفاقی میشود که از سوی بیخردی جمعی رقم میخورد وگاهی هم هیچکس برای او اشک نمیریزد. کودکی که ریل از کارافتاده را برای بازی انتخاب کرده بود هرگز فکر نمیکرد که انتخاب یک کار عاقلانه باعث مرگش شود. جامعه شناسان میگویند، اگرچه هر ۴ کودک مکان نامناسبی را برای بازی انتخاب کرده بودند ولی آن کودک تنها قربانی تصمیم اشتباه آن ۳ کودک دیگر که آگاهانه تصمیم به آن کار اشتباه گرفته بودند شده است. اما با این تصمیم عجولانه سوزنبان، نه تنها آن کودک بیگناه وعاقل جانش را از دست میدهد، بلکه زندگی همه مسافران نیز به خطر میافتد، زیرا ممکن است با این تغییر مسیر، و رفتن روی ریل از کار افتاده، منجر به واژگون شدن قطار شود و همه مسافرانی که هیچ نقشی در بازی آن ۴ کودک و تصمیم سوزنبان یا لکوموتیوران نداشتهاند نیز قربانی این تصمیم شوند و نتیجه این تصمیم چیزی جز زنده ماندن ۳ کودک احمق نشود. در زندگی اجتماعی این قطار را میتوان یک سازمان کوچک یا بزرگ تصور کرد، میتوان آن را کارخانهای دید، میتوان آن را یک شهر و استان و کشور تصور کرد، این قطار میتواند محل کار من و یا شما باشد، مسافران قطار را میتوان تمامی مشتریان آن سازمان فرض کرد یا مردمی دانست که به نوعی با آن سازمان یا کارخانه در ارتباط مستقیم و غیرمستقیم هستند، گروه کارکنان را همان کودکانی در نظر بگیریم که میتوانند سرنوشت سازمان (قطار) را به خوبی یا بدی تعیین کنند. گاهی در نظر گرفتن منافع چند تن از کارکنان یا مدیران میانی که به اشتباه تصمیمی گرفتهاند و یا کاری انجام دادهاند، منجر به از دست رفتن منافع کل سازمان خواهد شد و این همان قربانی کردن صدها نفر برای تصمیم غلط چند نفر است. ساختن یک سد در محلی نامناسب، پلی نامناسب، چاهی نامناسب، کارخانههایی نامناسب، دهها نمونه از تصمیماتی است که فاجعههای زیستمحیطی و اقتصادی فراوان از خود بهجای گذاشتهاند. چاههای نامناسب، دریاچههایی را میخشکاند، سدی نامناسب، جلگهها را بیابان میکند. فرودگاههایی که پرواز ندارند، جا نمایی غلط طرحهای بسیاری که فقط به خاطره وعده انتخاباتی و فشارهای ویژه، بدون آب و برق و گاز و جاده رها شدهاند. در انتخابات ریاستجمهوری و شوراهای شهر و روستا گاهی وعدههایی از طرف نامزدها داده میشود که با کمی خرد هم میتوان فهمید که زمین بازی را اشتباه تصور کردهاند، وعده آن ها، راندن قطار در ریل خرابی و نابودی است، حرفهای آنها تحریک عاطفی نادانی است، نشان دادن تصویر مار است، توخالی است. فراموش نکنید که با گرفتن تصمیمات غلط، و گاهی حتی یک وعده نادرست و دروغ، به پایان زندگی مدیریتی خود خواهیم رسید، قطار سرنوشت مردم را به ریل متروک و منتهی به ناکجا آباد نرانیم و به دره چه کنیم، سقوط نکنیم.
ارسال نظر